خبر خوشحال کننده احتمالا باید
آن باشد که سرانجام نفتکش گریس۱
از توقیف دولت جبلالطارق خارج شد. با این حال، وقتی جزییات خبر را مرور میکنیم،
دقیقا معلوم نیست از کدام بخش آن باید خوشحال باشیم؟! اجازه بدهید سیر وقایع را
مرور کنیم:
نهادهایی که نمیدانیم که
هستند و کجا هستند، یک محموله نفت ایرانی را سوار بر نفتکش روسی روانه مدیترانه
کردهاند. دولت جبلالطارق (که به نوعی نماینده انگلستان است) با بهانه وضع تحریمهای
اروپایی علیه سوریه نفتکش را توقیف میکند. درخواست انگلستان مشخص است: «ایران باید
تضمین کند که این نفتکش به سوریه نمیرود». مقامات ایرانی البته مدعی میشوند که
مقصد کشتی سوریه نبوده، اما نه قبول میکنند که نرفتن کشتی به سوریه را تضمین
کنند، نه توضیحی میدهند که پس مقصد کجا بوده؟
(تا همینجای مساله به صورتی گذرا میتوان به
دو نکته تلخ تاریخی اشاره کرد. یکی ماجرای غمانگیر دخالت نظامی در سوریه، که حامیاناش
مدعی بودند قرار است امنیت ما را تضمین کند، اما در حال حاضر به غدهای بدل شده که
نه تنها هزینه و نفت و پول ما را میبرد، بلکه خودش به ماشین تولید بحران امنیت ملی
بدل شده است. نکته تلخ دیگر، سرنوشت نفت ماست که برای سالیان سال «ملی» شدن آن را
سند افتخار کشور میدانستیم، اما حالا اصلا معلوم نیست چه میزان از آن، توسط چه
کسانی، با چه مبلغی و به چه مقصدی ارسال میشود)!
راهحل جایگزین ایران را همه
میدانیم. به جای اینکه دیپلماتها مجاز بشوند مساله را با دادن تعهد حل و فصل
کنند، نظامیان مامور میشوند که به صورت متقابل یک کشتی انگلیسی را در خلیج فارس
توقیف کنند. ما دقیقا نمیدانیم که «موضع رسمی حکومت ایران» را چه کسی اعلام میکند.
ظاهرا این موضع رسمی، توقیف کشتی انگلیسی را یک مقابله به مثل معرفی نکرده تا از
عواقب احتمالی آن شانه خالی کند. با این حال چنان موجی از اظهارنظرهای خودسرانه
مقامات مسوول و رسانههای حکومتی به راه میافتد که برای هیچ کس تردیدی باقی نمیماند:
«ایران میخواهد با اقدام متقابل مشکل را حل کند؛ نفتکش در برابر نفتکش».
نتیجه اما به کلی متفاوت میشود.
اولا که انگلستان حاضر به معاوضه نشد. (آیا واقعا پیشبینی این مساله دشوار بود؟)
امروز دولت جبلالطارق با انتشار بیانیهای رسمی اعلام کرد که ایران تعهدی مکتوب
ارائه داده که نفتکش نه تنها به سوریه، که به هیچ کشوری که از جانب اتحادیه اروپا
تحریم باشد نخواهد رفت. یعنی همان تعهدی که از روز اول میشد داد و جلوی بحران را
گرفت در نهایت داده شده، اما نه تنها بحران بر طرف نشده، بلکه حتی بدتر هم شده. در
واقع، بحران واقعی، از خطر کوچک و کم اهمیت توقیف یک نفتکش، به خطر بسیار بزرگتر
«تشکیل اتحاد نظامی علیه ایران» بدل شده است!
اقدام نظامی ایران در توقیف
نفتکش انگلیسی، بلافاصله به اعزام ناوهای جنگی انگلیس به خلیج فارس انجامید. به یاد
داریم که پیش از آن اقدام یک جانبه ترامپ برای تشکیل اتحاد نظامی در خلیج فارس حتی
با موافقت انگلستان هم همراه نشده بود. تحرکات اخیر ما اما کار را به جایی رساند
که حالا نه تنها خود انگلستان به پیش قراول اتحاد نظامی در خلیج فارس بدل شده،
بلکه باقی کشورهای اروپایی نیز در حال گمانهزنی در باب پیوستن به چنین اتحادی
هستند. تصمیم اروپاییها هنوز نهایی نشده، با این حال، اصل بحران کماکان پابرجاست
و از کنترل ما خارج شده: حالا حتی اگر خوشبین باشیم که کشورهای اروپایی به اتحاد پیشنهادی
انگلستان رای منفی بدهند، باز هم نمیتوان منکر شد که این عمل در کارنامه ما ثبت
شده است و بیشک دفعه بعدی حتی کشورهایی که هیچ تمایلی به مقابله نظامی با ما
ندارند مجبور میشوند به اتحادهایی از این دست رای مثبت بدهند.
مرور ماجرای اخیر، تا همین
مقطع امضای تعهد کتبی نیز ما را به مصداق آن مثل قدیمی بدل میسازد که «هم چوب و پیاز
را خوردیم و هم پول را پس دادیم». با این حال، بحران بزرگتری که از گسترش پیمان
امنیتی انگلستان ما را تهدید میکند همچنان پابرجاست و معلوم نیست تا کجا ادامه مییابد.
چند سال دیگر، احتمالا باز هم منتقدانی از راه خواهند رسید که بپرسند: «کشورهای
اروپایی به چه حقی نیروی نظامی وارد خلیج فارس کردهاند»؟ با توجه به تاریخنگاری
کوتاه مدت و تحریف شده حکومتی ما، معلوم نیست کسی آن زمان وجود داشته باشد که یادآوری
کند: «سیاستورزی غلط خودمان بود که آنها را به منطقه کشانید».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر