«ما
حالا داریم همین را میگوییم که نباید خیال بافی بکنیم درمورد مسایل جهانی. واقع بینانه
باید عمل بکنیم. با تدبیر باید عمل بکنیم. مشکلی که بنده دارم برسر چیزهای دراز مدت
نیست بلکه برسریک سری روشهای اجرایی معمول است. ببینید آیا وزارت خارجه و مامورین
حساس ما و آنهایی که آگاه هستند و نیروهای متفکر ما هستند چه در دانشگاه، چه در خود
وزارت خارجه این مساله را تایید نمیکنند و نظیر این را ما یکی دوتا نداریم ... در
هرزمینهای با هر روشی که باشد اگر ما افراط داشته باشیم به دنبالش تفریط داریم. برای
مثال، ما میآییم این صحبت تند را راجع به هولوکاست میکنیم بدون اینکه به فایده و
هزینه آخرش فکری بکنیم مبنی بر اینکه آیا این ما را به نتایج خودمان میتواند نزدیک
بکند یا نه؟ نتیجهاش این میشود که یک وقتی مشاهده میشود اوضاع بد شد معاون ما میآید
و میگوید ما دوست مردم اسراییل هستیم. آن در مقابل این است. یعنی آن افراط این تفریط
را هم میآورد».
اینها
بخشی از انتقادات میرحسین موسوی است به سیاست خارجه هیجانی، شعاری و غیرعقلانی
محمود احمدینژاد. سیاستی که در نهایت ما را به همان انزوا و تحریمی کشانید که
میرحسین پیشبینی کرده بود. دقیقا در واکنش به همین ماجراجوییهای جهانی بود که در
سال ۹۲، روحانی با شعار گفتگو و توافق با جهان اقبال عمومی را به خود جلب کرد. برای
پرهیز از شعارهای افراطی و غیرکارشناسی که در نهایت جز شکست، سرافکندگی و خفت
تفریط دستاوردی نخواهند داشت. یک سال پس از دومین انتخاب روحانی اما همه چیز به
نظر واژگونه شده است.
بر
خلاف ادعاها و رویه پیشین روحانی، ادبیات پرخاشجوی اخیرش با ادعای بستن تنگه هرمز
بیشتر به تهدیدات «سرهنگ»ها شباهت دارد تا استدلالهای قانونی یک «حقوقدان». بدتر
آنکه، اگر محمود احمدینژاد با تمسخر هولوکاست و تهدید اسراییل، فقط این کشور و
حامیاناش را به خشم میآورد و ای بسا همزمان اندکی محبوبیت در دل مسلمانان منطقه
پیدا میکرد، تهدیدات کور و چشم بسته روحانی تمامی کشورهای منطقه را خطاب قرار
داده است. فقط عربستان نیست که نفت میفروشد. قطر، کویت، عراق و بسیاری دیگر از
همسایگان ما که اگر در فهرست دوستان نبودهاند، حداقل دشمنی هم نداشتهاند با چه
نگاهی به این تهدیدها خواهند نگریست؟ آیا این پرخاش روحانی چیزی بجز تهدید مستقیم
نظامی علیه تمامی همسایگان خودش بود؟
فراموش
نکردهایم که دستکم طی یک سالی که از دومین پیروزی انتخاباتی روحانی گذشته، او به
هیچ یک از وعدههای خود در زمینه سیاست داخلی عمل نکرده است. نه تنها کابینهاش را
با حضور زنان یا اهل سنت تقویت نکرد و نه تنها در برابر سرکوبهای معمول شهروندان
مقاومتی نشان نداد، بلکه عملا وزارت اطلاعات خودش به شاکی پرونده دانشجویان بدل شد
تا موجی از سنگینترین احکام دانشجویی با شکایت مستقیم دولت او صادر شود.
از
سوی دیگر، تصمیمات خلقالساعه، بیپشتوانه و دستوری در حوزه اقتصاد و نرخ ارز، نه
تنها یادآور تصمیمگیریهای قجری و شخصی احمدینژاد بود، بلکه درست به همان مقدار
که پیشبینی میشد به مبنای اصلی گسترش فساد و رانتخواری در دل دولت بدل شد؛ و چه
تکرار مفتضحانه و کمیکی بود که این همه سال توجیه «جمشید بسمالله» را از محمود
احمدینژاد به سخره گرفتیم، اما دولت روحانی نیز آشفتگی بازار ارزی را دوباره به سوداگری
دلالان نسبت داد و به جای ترمیم تیم ناکاردان اقتصادی خود، دستور بازداشت فلهای
در چهارراه استانبول را صادر کرد.
همه
این نقایص در حوزه سیاست داخلی و ناکامیهای پیاپی اقتصادی را میشد با توجیه
«بزنگاه حساس بینالمللی» تحمل کرد، به شرط آنکه خیالمان راحت باشد به جای یک مجنون
ماجراجو، به واقع سکان هدایت دیپلماسی کشور به دست گروهی حقوقدان و دیپلمات سپرده
شده است. امیدی که با سخنرانی اخیر یکسره نقش بر آب شد.
تصویری
که امروز میبینیم تحقق تلخترین سناریوی قابل تصور است. روحانی چهار سال تمام بین
فشارهای سپاه و کانون قدرت از یک سو و مطالبات حامیان و رای دهندگاناش در نوسان
بود و حتی مقاومت کرد، اما سرانجام به نظر میرسد تصمیم خودش را گرفته و درست در
بحرانیترین شرایط کشور، به جای آنکه اقبال به مردم و پشتوانه آرای دموکراتیک را
انتخاب کند، یک سره به جانب نظامیان چرخیده تا درست به مانند احمدینژاد به سخنگو
و تدارکاتچی سیاست سرکوب در داخل و لافزنی در جهان بدل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر