۶/۱۷/۱۳۹۲

یادداشت وارده: «وقتی زندگی جمعی در یک شهر به میدان جنگ تبدیل می‌شود»


«همایون نوری‌پناه» - من در تهران زندگی می‌کنم، این روزها که می‌گذرد، شهرم را دوست ندارم، دوست داشتن واژه‌ای به شدت کلی و مبهم است، وقتی می‌گویید دوست دارم یا ندارم قطعا باید بیشتر درباره این مفهوم صحبت کنید تا مخاطب به نتیجه مشخصی از لغات شما برسد، اگر با مثال بگویید و تشریح کنید، بهتر است. خانه ما یک منزل طبقه متوسط است در بین دو عمارت اعیانی محصور شده، با اتوبان صدر حدود هشتاد متر فاصله دارد، در این خانه طبقه متوسط دو مشکل عمده وجود دارد: اول نبود آسانسور، با توجه به اینکه چهار طبقه است و طبقات سوم و چهارم قطعا با پله مشکل دارند. دوم آنکه هواکش اساسی و قابل اتکایی برای حمام و دستشویی این خانه ساخته نشده است و تنها دو سوراخ هواکش کوچک وجود دارد که دقیقا به اندازه سوراخ فن عقب کیس یک کامپیوتر خانگی هستند! در اصطلاح آشنایان به بازی قمار: «برای رفع کوتی»!

الان که نه، اما سال‌هایی بودند که پشت سر هم ماهی یکبار مهمانی در منزل ما بر پا بود، آن موقع باید خیلی دقیق و نظامی‌وار، دوستانی را که مایل به استفاده از توالت بودند در فواصل ده دقیقه‌ای به درون دستشویی اعزام می‌کردیم، دلیلش مشخص است دیگر. حمام هم رطوبت را از دست نمی‌دهد پایین درب آن زنگ زده است زیرا هواخوری ندارد، فقط یک سوراخ دارد به اندازه سرگربه، آن هم بچه گربه! این دو مشکل بسیار کوچک هستند، اصلا مشکلاتی اساسی به حساب نمی‌آیند، مشکل دریچه‌های حمام و دستشویی به راحتی با یک روز کار و نصب دو دریچه کوچک حل می‌شود. مشکل آسانسور هم با سه روز کار و نصب یک آسانسور پیش ساخته کوچک بر روی نما قابل حل است. اما اصلی‌ترین مشکل ساکنان این خانه به غیر از زرنگ بازی‌های شخصی خودشان که زاده ذهن هر ایرانی است (به قطع می‌گویم هیچ ملتی در طول تاریخش بیشتر از ایرانیان به این جمله فریبنده و احمقانه اعتقاد نداشته است که بخور تا خورده نشوی! بر روی همین اصل هر ایرانی در کنه ذهنش هر لحظه منتظر خورده شدن توسط دیگری است و این حس نوعی گارد پنهان را در ذهن ایرانیان به وجود آورده است که مخفی کاری‌های بی دلیل و پشت سر هم و دروغ و محافظه‌کاری‌هایی که مرگ دسته جمعی ذهنیت ایرانی را به دنبال می‌آورد تماما حاصل این درک است) مفهومی است که به جای آرامش بخشیدن به زندگی آدمیانی که شاهد هشت سال موشک باران سنگین هوایی دشمن بودند، به دنبال کاغذبازی‌های بی‌پایان و ایجاد هچل‌های پشت سر هم بر سر زندگی همان آدمیان است، مبادا به یادشان بیاید شهرهایی مثل پراگ یا وین یا مونیخ را که مردم در آن زندگی می‌کنند نه یک جنگ داروینی برای بقای قوی‌ترها و خورده شدن ضعیف‌ها.

رکنی به نام شهرداری که اگر صد بار زنگ بزنید و بگویید پل عابر هوایی محل ما چراغ ندارد و شب‌ها پایمان درون فضولات ناشی از کارکرد روده بزرگ عزیزان پلاستیک جمع کن فرو می‌رود، سریع گوشی را قطع کرده و یک خانم بی‌حس یک کد می‌خواند، شماره پیگیری نامش است و ناشی از فرهنگ پاسخگوی همان وین نشین‌ها و مونیخ نشین‌هاست اما به صورت عکس عمل می‌کند زیرا تنها یک شماره است که همیشه خوانده می‌شود بدون هیچ نتیجه خاصی. حال اگر بخواهید یک دریچه به اندازه یک دفتر مشق چهل برگ در درون دیوار حمامتان ایجاد کنید نامه و نامه و نامه و کمیسیون و منع قانونی و ده میلیون تومان جریمه که چرا مثلا ریخت زیبای شهری که تنها و تنها اجرای یک پل بتنی عظیم به نام پل صدر آن را شبیه به میدان جنگی بزرگ کرده است را به هم زده‌اید، نظام‌نامه بازی و کمیسیون بازی که رضاشاه پایه‌گذار آن بود، نه تنها به سمت نظامی انسانی‌تر پیش نرفته است، بلکه همان نظام‌های انسانی هم که طراح کامپیوتر و سیستم‌های غیرمتمرکز بودند ابزارشان اخذ شده برای پیچیده‌تر کردن این وضعیت در هم ریخته آزار دهنده، بدون آنکه نتیجه خاصی در پی داشته باشد.

اینگونه است که شهری که روزی به مرکز هنری جامعه باربد و سینما مولن‌روژ و یاکافه نادری زیبای خود می‌نازید تبدیل به مکانی شده که جوان شش دنگ بیست ساله وقتی از خیابان رد می‌شود هر آن منتظر تصادف با موتوری است که ده تا لاستیک بزرگ بار زده و در جهت مخالف در حرکت است، من هنوز جوانم، اما صریح بگویم نمی‌خواهم دوران میانسالی و کهولتم را در چنین وضعی سپری کنم، واقعا نمی‌خواهم.

پی‌نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

۲۵ نظر:

  1. خیلی تمیز نوشتی. آفرین.

    پاسخحذف
  2. اگر شما الان به این نتیجه رسیدین من سالهاست که از این شهر تنفر پیدا کردم چون تنفر همسایه عشقه . وقتی میبنم شهرم به چه روزی افتاده وقتی میبینم یک مشت بساز بفروش که معلوم نیست از کجا اومدن تمام باغها وخونه های تاریخی شهرم از بین بردن وقتی میبینم 30 ساله یک بچه تهرون شهردار نشده وقتی هی میبینم که شهر 4 میلیویم شذه 14 میلیون از اینکه 30 سال تو خارج از کشور هر شب خوابش رو میدیدم از خودم هم متنفر میشم که با یه سری ادم که خودشون رو تهرونی حساب میکنن همشهری هستم

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    تا وقتی که از تهران یک بت ساخته بشه، اهالی بقیه شهر ها با لقب شهرستانی صدا بشوند، امکاناتی در بقیه شهرها نباشه این موج مهاجرت به تهران ادامه پیدا می کنه.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    بسیار زیبا نوشتین همیشه میگم تهران شهر اجدادی من که دیگر من با بیگامه ام

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    دوست فرهیخته بیزدان اگرماشرف داشیم کجا این سرانجام بدداشتیم آب رامجانی میکنیم برق را۰۰۰۰۰لیاقت این ملت همین هست نوش جانشان منتظر بمان تاامام زمان بیاید ومثل عربها شمارا بمقام انسانی برساند وبقول سنجابی پفیوزآفتاب ازغرب طلوع کرده وبازرگانها وبنیصدر ها کیفشوببرن پس نوش جانشان

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    جانا سخن از زبان ما میگویی...

    پاسخحذف
  7. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    خیلی زیبا بود حرف دل من هم هست با یکسال و 10 سال هم درست نمیشه باید چندین نسل بگذره تا اونجا مکانی برای زندگی کردن بشه اون هم تازه به شرطی که طرز تفکر ما نسبت به جامعه و زندگی اجتماعی از همین الان شروع به تغییر بکنه ( شرط محال) .

    پاسخحذف
  8. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    باور کن من حدود 2 ساله که مهاجرت کردم اومدم کانادا . با اینکه در تهران کار و شغل بسیار مناسبی داشتم با درامد خوب و موقعیت عالی ولی به جرات میتونم بگم 80% از دلیل مهاجرتم رو در نوشته شما میشه پیدا کرد و اون 20% بقیه رو میتونی بگذاری به حساب اینده بچه و برنامه ریزی دانشگاهیش و داشتن ارامش و نداشتن همه دغدغه هایی که اونجا باهاش روبروییم . یعنی دلیل عمده ترک وطن من همون شرایط سخت و غیر قابل تحمل زندگی در مکانی به اسم شهر تهران و با مردمی بنام هموطن که در پس زمینه تاریخی ذهنشون بقول خودت یک حس پنهان زرنگ بازی و .... وجود داره . " اونجا درست بشو نیست تا ...ذهنیت ما ایرانی ها درست نشه ."

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس۱۸/۶/۹۲

      شما که فرار را انتخاب کردید !

      حذف
  9. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    من اردیبهشت امسال بعد از ۲۰ سال اومده بودم ایران برای گشت و گذار.

    بعد از فقط ۲ روز دیگه حالم از تهران بهم میخورد. الان اکثریت جمیعت تهران روستایی ها و شهرستانی ها هستن و با خودشون همون فرهنگ عقب مونده روستایی رو آوردن و با همون هم حال میکنن.

    شما فقط یه بار سعی کن بری توی یکی از شهرستانها یه مغازه باز کنی یا کار و زندگی کنی. فکر نمیکنم اهالی اون محل مجالی بدن. اما خودشون با گاو و گوسفندهاشون سرازیر شدن تهران تسخیر کردن.

    تهران دیگه جای زندگی نیست. در حقیقت روستایی با نمای کلان شهر شده.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس۱۸/۶/۹۲

      بابا بچه باکلاااااااس. از کابل اومدی بعد از بیست که اینقدر افاده داری ؟

      حذف
    2. ناشناس۱۸/۶/۹۲

      در کشورهای الگو ما که اروپا یا آمریکا هستند شما فرقی میان شهر و شهرستان و دهات نمیکنید .امکانات شهری طوری تقسیم شده که در همه این مکانها یکسان هست و جلوی مهاجرت بی رویه رو به شهرهای بزرگ میگیره.اون بیچاره که از دهات میاد تقصیری نداره اونم حق پیشرفت و دستیابی به کار داره اونم شهروند همین کشور هست.این دولت هست که باید به فرهنگ سازی .قانون مداری و ارائه امکانات شهری و مناسب زندگی در شهرستانهای دیگه دست بزنه.با این حساب حرف اروپاییها هم درسته که ایرانی رو نباید توی آلمان راه داد.(اونا هم همین دیدگاه اشتباه رو دارن)پس دور تهران رو دیوار بکشیم از ورود افغانی پاکستانی مهاجرین شهرستانی ها و دهاتی ها جلوگیری کنیم؟؟؟که چی که قادر به حل مساله به صورت طولانی مدت و به ندرت نیستیم .چون قادر به مدیریت مشکل شهرهامون نیستند.

      حذف
    3. مش رمضون درست میگه. فرهنگ غالب همه شهرای بزرگ ایران فرهنگ روستایی هست به دلیل تعداد زیادشون تو شهر و اینکه با عقب موندگیشون حال میکنن. شما شاید عادت کردی که به چشمت نمیاد.

      حذف
  10. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    Hi, Well-done. You write simple but agreeable and pleasant. Keep writing my writer friend and Good luck

    پاسخحذف
  11. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    قبل از هر چیز باید ابراز تاسف کنم از طرز تفکر بعضی از هموطنان که بدون توجه به مشکلات معیشتی ونبود امکانات درشهرستانها ناخواسته درحق آنها کم لطفی وبعضا خود را جدا از آنها معرفی کرده اند.
    در واقع مشکل اصلی ما ایرانیان نوعی خودخواهی مزمن توام با هود بزرگ بینی است و همیشه خود را حق مطلق میدانیم و متاسفانه برخلاف ضرب المثل ( درخت هر چه پربارتر سر به زیرتر)ما اقراد را بر اساس ظاهر و لباس و اتوموبیل قضاوت میکنیم.
    در تهران ویا چند کلان شهر دیگه بدنیا آمدن ویا زندگی کردن چه برتری ایی برای فرد درمقابل هموطنی که در دور افتاده ترین نقاط کشور هستند بنا به هر دلیلی زندگی میکنند ایجاد میکند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس جان، از نظر من مهم نیست کی کجا به دنیا آمده. مسئله دور افتادگی محل تولد نیست. مسئله این هست که خرده فرهنگها تو ایران روز به روز از هم فاصلشون بیشتر میشه و اتفاقا خرده فرهنگ متجددتر و مدرن تر دست بالا رو نداره، بلکه خرده فرهنگ عقب افتاده تر رو به گسترش هست.
      هرچه سن من بالاتر میره میبینم که ایران داره به سمت پاکستان شدن میره تا به سمت مثلا بلژیک و سوئد شدن.

      حذف
  12. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    برای من شهرستانی که برای کار به تهران آمده ام تهران جهنم است.

    پاسخحذف
  13. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    از خودمون شروع کنیم اگر ما هم مدیر یا مسول این مملکت باشیم تغییری ایجاد میکنم؟چقدر به محیط زندگی اهمیت میدیم یا فقط قر میزنیم؟همه شهرها همین شده اما سعی کنیم یکی یکی روی همین مردم غریبه شهرمون تاثیر بزاریم و نزاریم به راحتی اونا روی فرهنگ شهر نشینی ما تاثیر بزارن .ما موجب تغییر باشیم نه اونها.

    پاسخحذف
  14. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    عرض کنم خدمت شما نویسنده عزیز و دمستان محترم;چون محل کار پدرم از تبریز به تهران منتقل شد من از پنج سالگی در تهران بزرگ شدم اما در سن بیست و شش سالگی از شرکتی که در اون کار میکردم استفا دادم و به زادگاهم تبریز برگشتم. یک سال بهد وقتی پدرم بازنشسته شد او هم همراه بقیه خانوادخ به تبریز برگشتند. با این که برای ما که 21 سال در تهران زندگی کردیم و با فرهنگش اخت گرفتیم و زندگی در تبریز به دلیل پایین تر بودن فرهنگ و اداب معاشرت و رانندگی و ... سخت هست و در اکثر مواقع وقتی از خونه بیرون میریم اعصابمون خورد میشه ولی مزیتهای زیادی هم نصبت به تهران داره مثل هوای تمیزتر ترافیک کمتر ارامش بیشتر و هزینه های کمتر زندگی.
    تمام این توضیحات رو دادم که بگم به قول نویسنده محترم ما از تهران برای خودمون تابویی ساختیم و همه ارزو کردیم در تهران زندگی کنیم و همین باعث شد از شهرها و روستاها جمعیت به سمت تهران سرازیر بشه و تهران رو تبدیل به یک شهر غیر قابل سکونت کنه و شهرها وشهرستان ها عقب مونده باقی بمونند. در صورتی که اگر هر کس برای زندگی بهتر در آبادانی شهر خودش تلاش میکرد افرادی که واقعا مجبور به مهاجرت به تهران شده بودند مثل ما بعد پایان اون مجبوریت به شهر خودشون بر میگشتن و دیده های خودشون از پیشرفت تهران در شهر خودشون عملی میکردن الا ما نه تهرانی به این بزرگی و پیچیدگی داشتیم و نه شهرستانهای عقب افتاده... بلکه پایتختی داشتیم آراسته و کوپک و واقعا مدرن و شهرستانهایی توسعه یافته کامل و پیشرفته و مدرن که هر کدام مولد اشتغال و زندگی برای مردم بومی خودشون بودند، هیچ کس هم در پی زندگی به ظاهر بهتر و درآمد بیشتر بار سفر برای اقامت در تهران نمیبست...

    پاسخحذف
  15. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    تا 12 سالگی در تهران زندگی میکردم ولی بعدش به خارج کشور اومدیم..همیشه یاد تهران باهم بود.درختاش کوچه هاش که تا دیروقت با بچه ها محل بازی میکردیم، یاد مدرسه ، پارک ملت و جمشیدیه و ,,,، بعد از 15 سال یکی دوناه پیش یه سفر داشتم به تهران.با عشق و امید دیدن تهرآن وارد شهر شدم.ولی ای کاش این سفر و انجام نمیدادم.تهران دیگه اون تهران قدیم و زیبا و دلگرم نبود.همه جا ساختمون.پل.بتن بتن بتن.شلوغ، کسی حوصله کسیو نداشت.همه افسرده.دیگه نه جمشیدیه جمشیدیه بود نه ملت پارک..خیابون زیبای ولیعصر چهره غریبی داشت.چنارها خسته بودن.همه برای انجام کارشون فقط به فكر خودشون بودن.خيلي دلگیر کننده بود.جوونای بااستعداد همه پکر خسته و ناامید..تهران دیگه تهران نیست

    پاسخحذف
  16. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    حداقل سی سال از انقلاب گذشته و در این گذر تقریبا تمامی اسامی و مناسبت های گذشته (خوب یا بد) عوض شده اند یا حداقل به ظاهر عوض شده اند به جز یکی.
    پایتخت. این تنها نامی است که هیچ وقت با هیچ نوع عنوان اسلامی یا انقلابی تعویض نشده است و بسیاری از پایتخت نشین ها حتی به پشتوانه یک نسل سکونت در تهران خود را با لهجه دروازه غاری "بچه تهرون" ( با تشدید روی چ) می نامند.
    متاسفانه منهم از همین بچه تهرون ها هستم. گیر افتاده در این ده ورم کرده و به تعبیر قشنگ نویسنده مقاله در این میدان جنگ
    هر درخت به هنگام رشدش، هرقدر که به ضخامت تنه اش افزوده می شود، به همان نسبت ساقه ها و برگ ها و ریشه هایش رشد می کند و چه کسی می تواند بگوید رشد ( بگویید توسعه ) کدام عضو درخت مهمتر از مابقی اعضا است
    تهران رشد نکرده. تهران ورم کرده است. تهران از ازل دهی بوده که روز به روز بیش از پیش ورم کرده است. چو طبله غازی، بلند آواز و میان تهی. نه فقط تهران که همه شهرها ورم کرده اند. با آنچه از روستاها و شهرهای کوچک به آنها فرو می رود.
    و این ورم نمی خوابد مگر با درمان مرض در سراسر کشور. روزی می شود از این میدان جنگ دل کند و از آن گریخت که روستا یا فلان شهر کوچک فقط نامی باشد در مجموعه تقسیمات کشوری و نه سهم آن از امکانات مملکت.

    پاسخحذف
  17. ناشناس۱۸/۶/۹۲

    یک اصطلاحی که بین مردم ما هست و بخصوص در داخل کشور و بعضا بیشتر در تهران مصرف میشه اصطلاح "بچه زرنگ" هست. این "بچه زرنگ" کسیه که بار خودشو زودتر از بقیه می بنده ، حق خودشو رو(به زعم خودش) به هر قیمتی میگیره ، چشماش بازه که گرگ باشه والا گرگا پاره اش می کنند ، سرش اصلا کلاه نمیره ، عمرا زیر بار نمیره ، با همه حلال واری حساب می کنه ، و بقیه این اصطلاحاتی که برای من واقعا تهوع آوره(بخصوص وقتی با اون لحجه آمرانه و تاکیدد بر روی"چ" و ... استفاده میشه) ، چون واقعیتش اینه که اینها همش لفاظیه و در عمل با استفاده از این اصطلاحات انسانیت انسان کاملا زیر پا گذاشته میشه و البته در این روزگار پر از جهل کسی به دنبال این نیست که اصلا انسانیت چی هست و به چه دردی می خوره ؟ باهاش میشه معروف شد؟ میشه پولدار شد ؟ و درد اصلی به همه مقدسات قسم آزادی نیست ، همینه . آری انسانیت !

    پاسخحذف
  18. وضعیتی که در ایران بوجود آمده کاملا و مطلقا «طبیعی» است! به این معنی که شما فرض کنید تعدادی احشام در مکانی مسقف وارد کرده‌اید. طبعا پس از مدتی این موجودات بنا بر ذات و رفتارهای ذاتی خود آنجا را به مکانی متعفن و به یک طویله تبدیل می‌کنند. ایران (و کلا ممالک پوکیده و مستراح‌گونه) نیز چنین حالتی دارند. اوضاع این ممالک متأثر از خصائص ذاتی مردمان آنهاست.

    پاسخحذف
  19. ناشناس۲۲/۶/۹۲

    مجمع دیوانگان . مبارز! (((((:
    آره. واقعیتش هم همینه که هستین و بودیددد
    آقای "مثلا" روشنفکر . آقای آرمان امیری . همین شما و امثال شما
    شما مثلا مصدقیا. شما مجاهدین "مثلا" خلق . شما "مثلا" دانشجوهای چپ و مثلا آرمانگرای بی عقل احساساتی . شما شریعتی های فریب خورده ..همه شماها دراین بلبشو درین دیوانگی جمعی درین خودکشی جمعی درین واپسماندگی و یرانگی ایران و مردمش نقش مستقیم داشته و دارید. بااینهمه اینقدر پوستتان کلفت است اینقدر غرق در تعصبات گذشته هستید که حاضر نیستید مسولیت اشتباهات خود را بگردن بگیرید و می آیید برای نسل جوان امروز کُرکُری میخوانید و باز اشاعه افاضات میفرمایید و حرفهای دهن پرکن باز مثلا روشنفکرانه افاضه میفرمایید
    .
    حق طلبی . عدالت خواهی . انسان محوری رو بیشترمون در وجودمون داریم
    امثال شما هایید و بودید که با عقل ناقص خود همه رو به به بیراهه بردید هی سیاه نمایی کردید اونهمه پیشرفت رو برای یه کشور جهان سومی که تازه داشت ازجاش بلند میشد نادیده گرفتید سنگ تعصبات کور خودتونو زدید آخرش هم ایران رو به خاک سیاه نشوندید و هنوز هم ادعای چیز فهمی و روشنفکری دارید .
    اون زمان هرچی بود گذشت . اون نسل هم مثل شما یا پیر شد یا درحال موته و ازش گذشته . بهتره بااین سن و سال دیگه بازنشسته شوید و بقیه کارو بدست جوانان واقعا مطلع و پحته امروز بسپارین . شما امتحانتونو دادید رفوزه شدید اینقدر هم مردانگی وشهامت ندارید بگین من و امثال من اشتیاه کردیم بهش اذعان کنید در عوض هنوز باز غرق در همون تعصبات خشک و کور هستید
    خوشحالم روحانیونی که شما اونها رو به هیچ میگرفتید و بها نمیدادید
    همونها همه شما باصطلاح روشنفکرا رو یکی یکی از میدون بدر کردن خدمت تک تکتون رسیدن حتی اونهایی که در رسیدن به قدرت بهشون یاری دادن و همراهشون بودن.
    " کسایی که ناشکری کردند ناسپاسی کردند . نمک نشناسی کردند" نوش جانشان باد این باده
    به این میگن : تعن تلخ طبیعت ! میگن انتقام طبیعت
    ولی من میگم انتقام الهی . من میگم خدا . خدا داد بهتون همونی که لایقش بودید. بی کمو کاست . بازم هی دم از روشنفکری و؟؟ بزنید
    خدا از درون تک تکتون خبر داشت! در عوض چیزی رو نصیبتون کرد تا همتون حال کنید ((: حال همه انقلابیون محترم رو به خوبی ی ی ی گرفت . بخصوص اهالی محترم و مثلا با فرهنگ پایتخت رو (((:
    خوشحالم که گله مند هستین . خوشحالم که ازین وضعیت ناراحت هستید
    خوشحالم که تعصبات کورتان عقل ناقصتان موجب این وضعیت موجود شده
    .
    شما و امثال شما انقلابیون محترم و همه کسانی که ناشکری ناسپاسی کردید خبر ندارید چی در انتظارتون هست !؟
    اگر میدانستید !!!!
    بدرود. .
    خدا آگاه و بیناست !؟؟

    پاسخحذف