۶/۰۹/۱۳۹۲

سانسور ممنوع : «نویسنده‌ای از جنس درد»


تهمینه مرادی - «غُلامحُسین ساعِدی» معروف به «گوهرمراد»، دی‌ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. کارش را با روزنامه‌نگاری آغاز کرد و در نوجوانی هم‌زمان در ۳ روزنامهٔ «فریاد»، «صعود» و «جوانان آذربایجان» مطلب می‌نوشت. اولین بار چند ماه پس از  کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دست‌گیر شد و از آن پس دستگیری‌هایش تا زمانی که در ایران بود، تکرار شد. فارغ‌التحصیل دکترای  روان‌پزشکی، با «چوب بدست‌های ورزیل»، «بهترین بابای دنیا»، «تک نگاری اهل هوا»، «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت»، «پرورابندان»، «دیکته و زاویه» و «آی با کلاه! آی بی کلاه»، وارد دنیای تئاتر ایران شد؛ به همراه بهرام بیضایی، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، اسماعیل خلج و... تئاتر ایران را در سال‌های ۴۰-۵۰ دگرگون کرد. آثار او را می‌توان از نظر ساختار و گفتگو جزو بهترین نمایشنامه‌های فارسی دانست.

شاید کمتر روشنفکری در ایران بتوان یافت که چون ساعدی تعهد و هنر را با هم آمیخته باشد و درد مردمش را به دوش بکشد؛ به رنج‌های‌شان بپردازد و با هر اثر بخشی از فلاکت و شوربختی محروم‌ترین طبقات‌شان را به تصویر بکشد. او بیشترین تمرکز خود را بر مساله فقر قرار داد تا با نگاهی همه جانبه عواقب این پدیده شوم را ترسیم کند. در «گور و گهواره» زندگی به غایت دردناک حاشیه نشینان شهری را توصیف کرد و در عین حال روحیه مبارزه را با پرورش بی‌بدیل شخصیت‌های داستانش القا کرد.

در «دندیل» به اخلاقیات جامعه‌ای پرداخت که بدون ‌احساس مسوولیتی عمیق، احکام کلی صادر می‌کند و ابتذال این وضعیت را به صورت مخاطب کوبید. چه بسا خواننده «دندیل» هم اگر بخواهد نتواند حکم به غیراخلاقی بودن مناسبات بین پااندازها و روسپی‌های پیر و جوان دندیل بدهد. بدین ترتیب خواننده نیز در نهایت به همراه شخصیت‌های داستان درد را تا مغز استخوان حس می‌کند.

در «ترس و لرز»، «واهمه‌های بی‌نام و نشان» و «عزاداران بیل» روستاییان فقیری تصویر شدند که برای تحمل ناملایمات زندگی راهی جز توسل به خرافه نمی‌یابند. در «عزاداران بیل» چاره هر بدبختی، از خشکسالی و قحطی بگیر تا شفای بیماران، دست به دامن امامزاده و نوحه‌خوانی برای ائمه است. بدین ترتیب، ساعدی در قامت جامعه‌شناسی ظاهر می‌شود که درک مشخصی از دینداری این مردم وانهاده به دست می‌دهد؛ بدبختی و فقر فرهنگی که نتیجه محتوم محرومیت اقتصادی است.

او از همفکران خود نیز آسان نگذشت و در «عافیت‌گاه» به سراغ آفت بی‌عملی روشنفکران رفت. به اعتقاد او، روشنفکری که به خلوت عافیت‌گاه خود پناه برد از این شیوه زندگی جز افسردگی برای خود و بی‌عملی در قبال جامعه‌اش طرفی نمی‌بندد. «آشفته حالان بیدار بخت» نیز اثر متفاوتی است تا نویسنده این بار نگاهی که همواره به عمق لایه‌های جامعه نفوذ می‌کرد را به پیچیدگی‌های روان انسانی متمرکز کند.

روح لطیف و پراحساس ساعدی کمابیش او را وا می‌دارد تا در هر داستان گوشه چشمی به مقوله عشق داشته باشد، بی‌آنکه آن را در کلیشه‌های رایج طبقه متوسط محدود کند. عشق در روایت ساعدی احساسی ناب و بی‌زرق و برق است که ردش را می‌توان در تک تک آثار او دنبال کرد.

شاید بتوان از نگاه جامعه شناسی سیاسی، آثار ساعدی را بازنمایی هنرمندانه‌ای از وضعیت جامعه ایران پیش از انقلاب قلمداد کرد که هر یک از روایت‌هایش ردٌیه‌ای است بر نظریه خوش‌خیالانی که انقلاب ایران را به حساب «شکم سیری» مردم می‌گذارند. با چنین وضعیتی، چندان عجیب نیست که حکومت پهلوی از نشان دادن فساد و نابسامانی حاصل از سیاست‌های اقتصادی‌اش بر جامعه هراس داشته و آثار ساعدی را نیز همچون  «صمد بهرنگی» به تیغ سانسور بسپارد، اما شگفتا که حکومتی که با شعار حمایت از مستضعفین به قدرت رسید و رهبرش آن را به «انقلاب توده‌های محروم» تعبیر کرد نیز همچنان سیاست‌های پیشین را پی‌گرفته و با ساعدی سر ستیز دارد. حکومت جدید تا آنجا پیش رفت که بسیاری از آثار ساعدی ممنوع و کشف‌شان در سال‌های سیاه دهه شصت، سندی بود بر اتهام سنگین «کمونیست» که خواننده را دچار عقوبت سخت دستگاه قضایی می‌کرد.

گوهر مرادِ ادبیات ایران، تمام عمر خود را صرف بازخوانی درد و رنج مردمش کرد اما در نهایت در خاک غربت چشم از جهان بست و در گورستان «پرلاشز» در کنار «صادق هدایت» به خاک سپرده شد.

پی‌نوشت:
مجموعه «سانسور ممنوع» مروری است ساده بر مجموعه آثاری که در دوران هشت ساله دولت محمود احمدی‌نژاد ممنوع‌الچاپ شدند، مجوز آن‌ها باطل شد و یا علی‌رغم صدور مجوز چاپ جلوی انتشارشان گرفته شد. فهرست این مجموعه را می‌توانید اینجا+ ببینید. اگر کتاب یا نویسنده مورد علاقه شما هم در این فهرست قرار دارد می‌توانید چند سطری در مورد آن بنویسید و برای انتشار در مجموعه «سانسور ممنوع» به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر