۴/۱۸/۱۴۰۰

شکست یا ابتذال؛ مساله اصلاحات فعلا همین است!


 

پرده نخست: ۶ اردیبهشت‌ – حمیدرضا جلایی‌پور در مخالفت با اعلام نامزدی مصطفی تاجزاده می‌نویسد: «در شرایط فعلی کنش تکنوازانه جناب تاج‌زاده سودمند به حال مردم و اصلاح‌طلبان نیست». جلایی‌پور از تاجزاده می‌خواهد به جای «تکنوازی» به خرد جمعی نهاد اجماع ساز تمکین کند. (اینجا+)

 پرده دوم: ۵ خرداد - جبهه اصلاحات ایران (نهاد اجماع‌ساز) با صدور بیانیه‌ای اعلام می‌کند «نامزدی برای معرفی به مردم ندارد». (اینجا+)

 پرده سوم: ۱۲خرداد - مجمع روحانیون مبارز به ریاست سیدمحمد خاتمی، با صدور بیانیه‌ای بر تصمیم نهاد اجماع‌ساز مبنی بر «عدم معرفی نامزد انتخاباتی از طرف این جبهه، صحه مى‌گذارد و آن را اقدامى سنجیده و در جهت پرهیز از افتادن در دامى که مهندسان انتخاباتى تدارک دیده‌اند مى‌داند». (اینجا+)

 پرده چهارم: پنج‌شنبه ۱۳ خرداد – حمیدرضا جلایی‌پور، همان‌کسی که تاجزاده را صرفا به دلیل ثبت‌نام در انتخابات به «تکنوازی» متهم کرده بود، با رد تصمیم نهاد اجماع‌ساز و در یک تودهنی آشکار به بیانیه مجمع روحانیون اعلام می‌کند: «رای ندادن و کناره‌گیری بازی در سناریوی اقتدارگرایان است». (اینجا+)

 * * *

 به باور من، صحنه مناظره اخیر، عرصه شکست تام و تمام جریان اصلاحات نبود. اصلاح‌طلبی محافظه‌کار و صندوق‌محور از نگاه شخص من در همان سال ۹۶ به بن‌بست قطعی رسید و این مساله را ما همان زمان اعلام کردیم. یعنی نه پس از آنکه کوس رسوایی و شکست‌ها از آسمان به زمین افتاد، بلکه در همان سالی که ظاهرا یکی از بزرگترین پیروزی‌ها رقم خورده بود و حضرات سرمست از آرای بالای روحانی، هیچ گوش شنوایی برای شنیدن صدای هشدار و انتقاد نسبت به وضعیت امروز نداشتند.

 مناظره اخیر اما، درست به مانند سطحی از جنجال که امثال جلایی‌پور به اسم «تحلیل» به صورت مخاطب پرتاب می‌کنند یک «ابتذال مطلق» بود. استراتژی همتی هم به مانند شیوه تبلیغاتی جلایی‌پور صرفا بر پایه دوقطبی‌سازی کاذب از طریق هیاهوی بی‌مورد، حملات هتاکانه  و شیوه مرسوم «پروپاگاندای تبلیغاتی» بر پایه «زیاد گویی و بلند گویی» بنا شده بود و هیچ نشانه‌ای از وجود یک برنامه مشخص، یک نقد واقعی به ساختار موجود و راه و مسیری برای برون‌رفت از انسداد نداشت. شیوه‌ای تماما «احمدی‌نژادی» که البته از جانب نامزدهای طرف مقابل هم کاملا در دستور کار قرار گرفته بود تا نشان دهند این ابتذال به صورت بنیادین در سازوکار انتخاباتی نظام رسوخ کرده و همه را در نهایت به همان «سر و ته یک کرباسی» رسانده که سطح رقابت‌شان بسیار پایین‌تر از حداقل استانداردهای اخلاقی جامعه است.

 بازنده‌ها می‌توانند سربلند باشند، می‌توانند حتی به فکر بازاندیشی و بازگشت باشند، اما آن‌ها که به چنین ابتذالی کشیده می‌شوند دیگر هیچ راه برگشتی برای خود باقی نمی‌گذارند. اگر اصلاح‌طلبان همان چهارسال پیش ندای هشدار را جدی‌تر گرفته بودند و چشم بینایی برای تشخیص شکست خود از پس پوستین ظاهری پیروزی انتخاباتی داشتند، شاید در این مدت می‌توانستند تغییراتی در روش و منش خود ایجاد کنند و امروز هم شانس پیروزی داشته باشند؛ اما برای کسانی که به جای شنیدن صدای منتقد، سعی در سرکوب و بایکوت آن داشتند، دوگانه امروز دیگر «پیروزی یا شکست» نیست. حالا بر سر دوراهی «شکست یا ابتذال» قرار گرفته‌اند.

 با این حال، اگر بخواهیم به یک معجزه برای اصلاح‌طلبان دل ببندیم که شاید بخشی از این جریان بتواند سنگ‌بنای مسیر بازاندیشی و بازتعریف خود را بنا نهد، این انتخابات شاید آخرین فرصت‌ش باشد. بیانیه‌های مجمع روحانیون و نهاد اجماع‌ساز ضروری بودند اما کافی نیستند. سیاست یک بام و دو هوای اصلاحات بیش از این نمی‌تواند اعتماد اجتماعی را به خود جلب کند. مردم دیگر نمی‌پذیرند که تمامی تناقض‌ها و گاه مفاسد اصلاح‌طلبان پشت توجیهاتی از جنس «جبهه فراگیر و متکثر» پنهان شود. هسته مرکزی اصلاحات (اگر به واقع چنین هسته‌ای وجود داشته باشد) برای قدم نهادن در مسیر بازاندیشی و ترمیم گفتمانی خود، ابتدا باید از پاکسازی چهره‌ها و تریبون‌هایی شروع کند که هیچ ابا و هیچ پرهیزی از ابتذال فعلی ندارند. اگر این جریان بتواند چنین چهره‌هایی را با صراحت تمام از خود براند و پرچم اصلاح‌طلبی را از دست آن‌ها خارج کند، آن وقت «شاید»، و البته فقط «شاید» در آینده بتواند به احیای دوباره خود امیدوار باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر