آقای روحانی در سخنان دیروز خود گفتهاند: «اگر روزی لازم باشد
این مردم در روزهای آینده بیایند و از نظام حمایت کنند خواهید دید که چه جمعیت میلیونی
در خیابان خواهد آمد». ادعای بزرگی است؛ اما آیا حقیقت دارد؟ بخش بسیار بزرگی از جامعه
ایرانی این روزها صرفا ناظر درگیریها و اعتراضات هستند؛ اما آیا اگر تصمیم بگیرند
به خیابان بیایند، واقعا طرف دولت و نظام را میگیرند؟ پاسخ این پرسش به عوامل بسیاری
بستگی دارد که مهمتریناش اتفاقا عملکرد خود دولت است.
شاید بد نباشد یادآور شویم دولت روحانی، حتی پیش از این اعتراضات
هم اوضاع چندان مساعدی نداشت. بحران بدهیهای بانکی، خطر ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی
و البته تداوم تنشهای جهانی و ناتوانی در جذب سرمایه خارجی ... هر یک از این تهدیدهای
بزرگ اقتصادی به تنهایی میتوانند یک دولت را ساقط کنند. از سوی دیگر، خود رییس
جمهور در هنگام تحویل لایحه بودجه از ۶ کارتل مافیایی سخن گفت که با تهدید منافعشان
در لایحه بودجه چه بلاهایی سر دولت آوردهاند. (یا شاید دارند میآورند؟!) و باز
در جای دیگر گلایه کرد که از ۳۶۰هزارمیلیارد بودجه، نزدیک به ۲۰۰هزارمیلیاردش اصلا
در اختیار دولت نیست. یعنی حتی اگر همین امروز هم اعتراضات کاملا متوقف شود، باز هم
هیچ تضمینی نیست که دولت بتواند کشور را با این وضعیت اقتصادی و این دستهای بسته اداره
کند.
اینها حقایقی نیستند که از چشم مردم و رایدهندگان دور مانده
باشند؛ همانطور که ناتوانی دولت از تحقق وعدههایی چون رفع حصر، انتخاب وزیر زن، ارتقای
جایگاه اهل سنت در مدیریت کشور و یا تعیین یک وزیر علوم قابل قبول از نگاه کسی پنهان
نماند و همین چند وقت پیش به موجی از ابراز پشیمانی رایدهندگان ختم شد. با تمام این
اوصاف، آن میلیونها ایرانی، دقیقا به کدام دلخوشی باید برای حمایت از دولت به خیابان
بیایند؟
میتوان گفت مساله اصلا به خیابان آمدن یا نیامدن حامیان دولت
نیست. سالهای سال فساد، ناکارآمدی و البته اختناق و سرکوب کار کشور را به چنان مرحله
خطرناکی رسانده که جز با جراحیهای بزرگ توان خروج از این بحران را نداریم. هم مردم
این را فهمیدهاند و هم خود دولتمردان میدانند؛ تنها باید شهامت و اراده کافی برای
بیان و اجرایش را داشته باشند. به باور ما، چند مورد از حداقلهای مورد نیاز برای خروج
از بحران (نه بحران اعتراضات اخیر، بلکه بحران انسداد و سقوط کلی نظام) را میتوان
بدین شرح نام برد:
نخستین و ضروریترین تصمیم، توقف برخورد با معترضان، به
پادگان بازگرداندن نظامیان و به رسمیت شناختن حق اعتراض شهروندان است. ما هیچ
تردیدی نداریم که اگر تحریکات و خشونتهای عوامل سرکوب نباشند، شهروندان اهل خشونت
نیستند. معدود پرخاشجویان نیز با مدیریت خود مردم کنترل خواهند شد.
از جنبه اقتصادی، دولت باید سیاستهای ریاضتی بودجه را متوقف
کند و برای کسری شدید در جبران مطالبات معوق بانکی از مصادره ابرکارتلهای اقتصادی
همچون «ستاد اجرایی فرمان امام» (با تخمین حدود ۹۰ میلیارد دلار ثروت) و «بنیاد مستضعفان»
استفاده کند. تا این کارتلهای ابرمیلیارد وجود دارند دلیلی ندارد فشار اقتصادی را
به جامعه تحمیل کنیم. طبیعتا، سومین ابرکارتل مالی کشور یعنی آستان قدس رضوی نیز باید
با شفافیت کامل زیر نظارت دولت و مجلس برود و به صورت کامل مالیاتهای خود را پرداخت
کند.
در جنبه سیاسی، پس از پذیرش حق اعتراض، اصلیترین مطالبه «رفع
حصر» است تا به حداقلهایی از وفاق ملی امیدوار شویم. رهبران محصور جنبش سبز، آخرین
چهرههای سیاسی این کشور هستند که میتوان به نفوذ کلامشان در میان ناراضیان امیدوار
بود. پس از آن، نظام باید با باز کردن فضای سیاسی و برگزاری هرچه آزادتر انتخابات پیش
روی مجلس، به محرومیت نمایندگان واقعی همه طیفهای اجتماعی از ورود به مجلس خاتمه دهد.
اگر همه گروهها احساس نکنند که نمایندگانشان در حکومت سهمی دارند چطور قرار است برای
دفاع از آن اقدامی کنند؟
و در بعد اجتماعی، توقف دستگاه سرکوب ایدئولوژیک و تحمیل سبک
زندگی خودساخته، تنگنظرانه و نامتجانس حکومتی به تمامی شهروندان، همراه با رفع تمامی
تبعیضهای جنسیتی و مذهبی، حداقلهای ضروری برای یک تنفس ساده اجتماعی هستند.
آقای روحانی در سخنان اخیر خود به خوبی اشاره کرد «حوادث
اخیر تهدیدی است که میتواند به فرصت بدل شود». ما هم کاملا موافق هستیم. اگر دولت
بتواند در مسیر احقاق این مطالبات قدم برداشته و شفاف و صادقانه آن را با مردم در میان
بگذارد، آن وقت است که پیشبینی رییس جمهور محقق خواهد شد و تمام ایرانیان یکپارچه
و متحد در کنار دولت خود میایستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر