۹/۱۶/۱۳۹۴

حکایت شاعرانی در بیت‌الخلا!


صحبت‌های زیادی در مورد رابطه هنر هنرمند، با شخصیت خودش وجود دارد. برخی رفتارهای شخصی و اجتماعی هنرمند را دست‌مایه قضاوت هنر او می‌دانند و گروه دیگر این دو را از هم تفکیک می‌کنند. جناب ابراهیم گلستان، از زمره گروه دوم است. ایشان اعتقاد دارد ممکن است هنرمندی رفتارهای شخصی ناموجهی انجام دهد، اما در عین حال هم‌چنان هنری دل‌نشین و قابل تامل داشته باشد. مثال خودش را هم از «قاآنی» می‌آورد. شاعری که در مدح «امیرکبیر» شعری سرود و با قاطعیت امیر از دربار اخراج شد تا مدیحه‌سرایان گرد صدراعظم کشور جمع نشوند. قطعا تصمیم سیاسی امیرکبیر ستودنی است اما به روایت جناب گلستان این نمی‌تواند مانع از اعتراف ما به زیبایی‌های هنری شعر قاآنی باشد.

در ادامه، جناب گلستان، با همان زبان تند و تیز و صریح خود به شیوه‌ای منظور خود را توضیح می‌دهد که خالی از لطف نیست و به نظرم با کدهای ویژه‌ای که می‌دهد برای همیشه در ذهن خواننده ثبت و ضبط می‌شود:

«... هر شاعری وقتی می‌رود مستراح چه می‌کنه؟ می‌گوزه! حافظ که همش تکان نمی‌خورده، تنبل بوده، شراب می‌خورده، سبزی‌خور بوده، حتما سبزی هم به کمک کود کشت می‌شده؛ در نتیجه کرم هم شاید داشته. دندانش هم مسواک نبوده که مسواک بکنه، متعفن هم بوده. لثه‌هایش هم خراب بوده، خب، این شعرها را نگفته؟ هرکسی یک عیبی دارد دیگر. تو آن چیزی که به عنوان نمونه یک چیز خوب، خمیردندان کولینوس یا خمیردندان نمی‌دانم فلان را به کار می‌برد تو نمی‌توانی عکس حافظ را بگذاری برای آن؛ ولی به عنوان کسی که شعر گفته حافظ است. عوض در هم کردن دقت بکنید به حرفی که واقعا زده شده...».


از روزگار رفته، چهره به چهره با ابراهیم گلستان، یک گفت و گو از حسن فیاد، نشر ثالث، ص۸۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر