۱۲/۲۷/۱۳۹۱

نگاهی به توازن قوا و نقاط ضعف و قوت سه جریان عمده در آستانه انتخابات 92

 این یادداشت را می‌توانید به صورت یک فایل صوتی با حجم 7 مگابایت:




مجموعه یادداشت‌های سناریوهای ممکن، به شیوه‌ای تمام حالات «قابل تصور» در انتخابات سال 92 را فهرست کرده بود که این شایبه ایجاد شد که گویی نگارنده به نوعی جبرگرایی اعتقاد دارد که سرنوشت کشور را فارغ از تحرکات و یا تصمیمات نیروهای مردمی و اجتماعی از پیش تعیین شده و محتوم قلمداد می‌کند. من گمان می‌کنم چنین سوء برداشتی، ناشی از یک ضعف مزمن در سنت اندیشه و تحلیل جامعه ایرانی است. ضعفی که سبب می‌شود اندیشیدن به صورتی ساختارمند را کنار بگذارد و هرآنچه را که «دوست دارد» و یا «از آن بیم دارد» به عنوان تحلیل و پیش‌بینی ارایه کند. نتیجه آنکه در فضای گفت و گوی ما، تقابل تحلیل‌ها دقیقا متناسب با تفاوت صف‌بندی‌های سیاسی است. گویی یک مسابقه فوتبال است که امکان ندارد کسی که طرفدار پرسپولیس است در ته قلب قبول داشته باشد که «امسال استقلال تیم قوی‌تری است»! تحلیل‌گری به شیوه هواداران فوتبال در فضای سیاسی بدان‌جا ختم می‌شود که وقتی حقیقتی ساده همچون «سناریوهای قابل تصور» را پیش روی افراد قرار می‌دهید، سنگینی پذیرش واقعیت موجود از تاب تحمل‌شان خارج شده و به جای پذیرفتن آن، تلاش می‌کنند صفحه گفت و گو را به هم زده و بحث را به بیراهه‌هایی بکشانند که تا بی‌نهایت فرصت حاشیه‌روی وجود دارد.

به هر حال، واکنش‌ها به مجموعه سناریوهای قابل تصور برای انتخابات، بیشتر از آنچه انتظارش را داشتم دلسرد کننده نبود. فراموش نکرده‌ایم که مجموعه نیروهای منتقد، چه اصلاح‌طلبانی که در چهارچوب قانون اساسی بازی می‌کنند و چه دیگر منتقدانی که پا را فراتر از این قانون می‌گذارند، دست‌کم طی 20 سال گذشته همواره «تصورات» و یا «توهمات» خود را به جای «واقعیت موجود» مبنا قرار داده‌اند و بدون رعایت ابتدایی‌ترین ملزومات اقدام سیاسی، یعنی پیش‌بینی دیگر «گزینه‌های محتمل»، تنها با یک «برنامه» وارد عرصه رقابت شده‌اند و بدین ترتیب دستان حریف را کاملا باز گذاشته‌اند که به سادگی، علیه همان یک «برنامه» برگی رو کند. بدین ترتیب، منتقدینی که حساب هیچ جای دیگر را نکرده‌اند در شکست اولین سناریوی خود آشکارا دچار سردرگمی شده و کاسه «چه کنم چه کنم» دست گرفته‌اند. ساده‌ترین مثال‌هایش از داستان رد صلاحیت‌های انتخاباتی شروع می‌شود. برای سال‌های سال، از انتخابات مجلس هفتم گرفته تا ریاست جمهوری نهم و شورای سوم و مجلالس هشتم و ...، اصلاح طلبان با تک گزینه «شرکت حداکثری» به سمت انتخابات حمله کردند و هر بار هم با یک سناریوی ساده «رد صلاحیت» خلع سلاح شدند! هر ناظر عامی و ساده‌نگری هم می‌توانست به خوبی ببیند که این گروه هیچ گاه حالت دومی را از قبل پیش‌بینی نکرده و به قول تحلیل گران فوتبالی «Plan B» نداشته است. و یا در نمونه‌ای دیگر به چشم خود دیدیم که هیچ یک از جریانات اصلاح‌طلب در سال 84 کوچکترین شانسی برای پیروزی محمود احمدی‌نژاد تصور نکرده بود و زمانی که او پیروز انتخابات شد هیچ کس برنامه‌ای مشخص برای مواجهه با این وضعیت جدید نداشت.

حساب دیگر جریانات اپوزوسیون از این هم بدتر بوده است. «تحریم» تنها واژه‌ای است که از زبان این جریانات به گوش می‌رسد. چیزی که به واقع هیچ نیست بجز همان «واژه» که صرفا با شانتاژ و فرار به جلو قصد دارند آن را نوعی «استراتژی» معرفی کنند. اینجا که می‌رسد ناگهان همه جهانی می‌شوند و شما را ارجاع می‌دهند به نمونه‌هایی که در پیشرفته‌ترین کشورهای جهان هم وجود داشته و اثبات می‌کند که اولا «رای ندادن هم بخشی از حقوق شهروندی است» و در ثانی «تحریم هم گاه به عنوان یک استراتژی سیاسی در جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد». البته قطعا هیچ گاه کسی از این فراتر نخواهد رفت و مثلا موقع حساب‌رسی که می‌رسد دیگر نمی‌شود مثل همان «کشورهای پیشرفته جهان»، این «استراتژی» را با سنگ عیار «هزینه و فایده» سنجید! یعنی وقتی پرسیده شود «تحریم در فلان مرحله چه دستاوردی به همراه داشته که بخواهیم آن را تکرار کنیم؟» به ناگاه با شیوه‌ای از پاسخ‌ها مواجه خواهیم شد که ابدا هیچ متناظری در آن «پیشرفته‌ترین کشورهای جهان» ندارد: «ما دیگر گول این‌ها را نخواهیم خورد!» یا «خون ندادیم که به شهدایمان خیانت کنیم و تن به سازش بدهیم!» و یا از همه عجیب‌تر: «چه کسی به ما تضمین می‌دهد که انتخابات سالم باشد و یا اگر گزینه ما انتخاب شد بعدش زیر حرف‌هایش نزند و ما را تنها نگذارد»!

فارغ از هرگونه قصد توهین تا تمسخر و کنایه به این عزیزان، باید انصاف داد که اگر ناظری بیرونی چنین استدلال‌هایی را به گوش خود بشنود یک لحظه به تردید بیفتد که بر زبان آورندگان چنین تعابیری، کودکانی خوردسال هستند که در بازی‌های کودکانه خود در مورد ماهیت موجودات فضایی اختلاف نظر پیدا کرده‌اند! چگونه می‌توان به جهان بیرونی فهماند که در کشور ما، گروهی با برچسب تحلیل‌گر، یا ای بسا نظریه‌پرداز و حتی گاه «رهبر و خط دهنده سیاسی»، در مسیر کسب قدرت سیاسی به دنبال دریافت تضمین از رقیبی هستند که اتفاقا می‌خواهند قدرت را از دست او خارج کنند(در این مورد مراجعه کنید به یادداشت «تنها ضمانت در جهان سیاست»)


خیلی ساده و خلاصه اگر بخواهم بگویم، بخش عمده‌ای از واکنش‌های منفی به مجموعه سناریوهای محتمل برای انتخابات 92 از آنجا ناشی می‌شد که بسیاری از دوستان سناریوی مورد علاقه خود را در گزینه‌های موجود پیدا نمی‌کردند. بعد، به جای اینکه تلنگری به خود بزنند و بار دیگر از خود بپرسند: «آیا اساسا به گزینه مشخصی فکر می‌کنند و یا صرفا مشغول غر زدن و انکار هر طرح و پیشنهادی هستند» و باز هم بدون آنکه ذره‌ای به خود بیایند که «شاید اساسا چیزی که آن‌ها به دنبالش می‌گردند، در واقعیت قابلیت تحقق نداشته باشد و این مسئله اصلا ربطی به شرایط خاص نیروها در کشور ما ندارد»، مطابق معمول با تعابیری گنگ نظیر «تحلیل غلط»، متنی را که هیچ چیز نبود جز یک حالت بندی ساده و منطقی ریاضی زیر سوال بردند. به قول معروف شاید از این ستون به آن ستون فرجی شد و دوستان کمی دیرتر مجبور شدند از خواب خوش برخیزند و ای بسا موفق شدند تا وقوع فاجعه بعدی همچنان در خواب باقی بمانند. آن وقت هم قطعا یک کسی پیدا خواهد شد که بشود تمام گناهان را به گردنش انداخت!

* * *

به هر حال، من اینجا بار دیگر تلاش می‌کنم به سه نیروی سهیم و فعال در آستانه انتخابات سال 92 بپردازم و نقات ضعف و قوت هریک را به صورتی کلی مرور کنم. این کار می‌تواند برای اتخاذ تصمیم نهایی در تحقق سناریوی مطلوب (که قطعا باید از میان یکی از سناریوهای محتمل انتخاب شود) مفید باشد، هرچند که قطعا این پایان بحث نیست و هنوز نیازمند تحلیل گزینه‌های پیش روی جنبش سبز و البته اصلاح‌طلبان هستیم. تا بدین جای امر، من نیروهای حاضر را فقط به سه طیف عمده تقسیم می‌کنم:

1- هسته مرکزی قدرت، متشکل از رهبری، بازوهای نظامی-امنیتی و اقتصادی سپاه، همراه با پوشش و حمایت راست سنتی. (اصولگرایان)
2- تیم دولت، شامل یک هسته متمرکز و بسیار کوچک حول محوریت «احمدی‌نژاد – مشایی».
3- طیف اصلاح‌طلب، شامل اصلاح‌طلبانی که پیش از این دوره‌ای در قدرت بوده‌اند، به همراه هر گروه و جریان دیگری که خواهان تغییرات دموکراتیک داخلی، به دور از خشونت و وضعیت انقلاب تمام عیار هستند. (در واقع یعنی بخش عمده‌ای از جنبش سبز)


1- قدرت اول، در سراشیبی سقوط

نقاط ضعف و قوت: چهار سال پیش، وضعیت این هسته مرکزی آنچنان به اوج مطلوبیت رسید که اگر هر اقدامی غیراز یک کودتای انتخاباتی به ذهنشان می‌رسید جای تعجب داشت! افزایش خیره کننده قیمت نفت در بازارهای جهانی صدها میلیارد دلار به حساب حکومت سرازیر کرد. آن هم در شرایطی که مجلسی دست‌نشانده و گوش به فرمان از هرگونه قدرت نظارت بر هزینه‌کرد این سرمایه نجومی عاجز بود. مافیای اقتصادی سپاه در طول چهارسال نخست ریاست احمدی‌نژاد بر دولت، عملا کل اقتصاد کشور را همچون یک ابر اختاپوس در چنگال خود گرفته بود. اوضاع جهانی نیز کاملا بر وفق مراد بود و با روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا، سیاست‌های بزرگ‌ترین قدرت جهانی نیز عملا به سمت گفت و گوی دوستانه با «جمهوری اسلامی» تغییر پیدا کرد. حاکمیت به ظاهر کاملا یکپارچه و منسجم بود و با تمامی این شرایط، هیچ دلیلی وجود نداشت که بخواهد قدرت مطلقه خود را با مزاحمین «اصلاح طلب» خود تقسیم کند و یا به توده مردم اجازه تداوم دخالت در اداره کشور را بدهد. کودتای انتخاباتی نتیجه کاملا طبیعی این عدم توازن قوا در کشور بود که حتی بسیج عمومی و مقاومت مردمی سبزها هم نتوانست آن را مختل کند. حاکمیتی که «پول، انسجام درونی، دستگاه قدرتمند سرکوب و هم‌راهی جامعه جهانی» را داشته باشد، قطعا می‌تواند معترضانی که با تکیه بر مرام «خشونت پرهیزی» به خیابان‌ها آمده‌اند را به خانه‌هایشان بازگرداند. با این حال، شرایط ایده‌آل این گروه در طول چهارسال ثابت باقی نماند.

تداوم مقاومت سبزها در کنار همراهی خیره‌کننده رهبران جنبش، ضربه سنگینی به مشروعیت داخلی و خارجی حاکمیت زد که حتی اثرات آن در افکار عمومی جهان عرب و کشورهای منطقه هم قابل مشاهده است. پس از ریزش شدید مشروعیت داخلی حکومت، کشورهای جهان هم یکی پس از دیگری از ایران روی گردان شدند تا اینکه کار حکومت، به بزرگترین انزوای تاریخ خود رسید. تحریم‌های بین‌المللی تمامی اندوخته‌های اقتصادی کشور را بر باد داد و نظام را با بزرگ‌ترین بحران اقتصادی تاریخ کشور مواجه ساخت. به تمامی این موارد اضافه کنید بروز ناگهانی رفتارهای مخالف جناح دولت، که نه تنها انسجام داخلی حکومت را بر هم زد، بلکه آشکارترین جنگ قدرت را که حتی در دوره اصلاحات مشاهده نشده بود به پیش چشم مردم کشانید.

بدین ترتیب، این گروه منابع قدرت قبلی خود، «پول سرشار، انسجام درونی و همراهی جامعه جهانی» را به صورت کامل از دست داده است. همچنین، مخالفانش از دایره سبزهای دموکراسی‌خواه فراتر رفته و «توده شهروندان ناراضی از فقر و گرانی، جناح دولت با اسم رمز جریان انحرافی و البته جامعه جهانی» نیز به فهرست تهدیدهایی که بنیان وجودی‌اش را تهدید می‌کند افزوده شده است. تنها برگ برنده این جناح همچنان دستگاه عریض و طوبل سرکوب است که به ناچار از این پس بیشتر و بیشتر بر آن تکیه خواهد کرد.

مطلوب‌ترین سناریوی انتخاباتی: «برگزاری انتخابات بدون حضور خاتمی و مشایی».

این سناریو به دو شرط محقق می‌شود. نخست اینکه «خاتمی نامزد نشود/رد صلاحیت شود». دوم اینکه «مشایی نامزد نشود/رد صلاحیت شود». قطعا در هردوی این موارد، «نامزد نشدن» گزینه‌های مورد نظر مطلوبیت بیشتری خواهد داشت چرا که در این صورت حاکمیت ناچار نخواهد بود هزینه‌های احتمالی رد صلاحیت آن‌ها را بپردازد. در مورد خاتمی نامزد نشدن به شرطی محقق خواهد شد که دموکراسی‌خواهان به توافق نرسند و از حضور او در انتخابات حمایت نکنند. در مورد مشایی تنها در حالتی می‌توان تصور کرد که او بدون درگیری از نامزد شدن منصرف شود که توافقی پنهان میان تیم دولت و شخص رهبری صورت پذیرد. به هر حال، چنین توافقی در حضور سیدمحمد خاتمی قطعا محقق نخواهد شد.

بدترین سناریوی انتخاباتی: «نامعلوم»!

تحلیل این گزینه به واقع نیازمند اطلاعاتی از وضعیت کشور است که شاید در هر نقطه از جهان اطلاعاتی عادی و ساده به حساب آید اما در کشور ما به مانند نظرسنجی و افکارسنجی، محرمانه و امنیتی محسوب می‌شود. ما دقیقا نمی‌دانیم که بحران اقتصادی به کجا رسیده؟ ذخایر مالی کشور چقدر است؟ چه میزان احتمال شورش‌های اقتصادی وجود دارد؟ شکاف‌های داخلی قدرت تا چه اندازه جدی و ترمیم‌ ناپذیر است؟ وضعیت مذاکرات هسته‌ای به کجا رسیده؟ و از همه مهم‌تر، بنابر اطلاعاتی که تیم رهبری از جریان مشایی در اختیار دارد، خطر این جریان به واقع چقدر است و چه میزان قابلیت توافق و گفت و گو دارد؟ آیا همین توانایی که حکومت توانسته پنهان کند کدام وضعیت برایش بدتر از دیگری است یک توانایی قابل تحسین به شمار نمی‌آید؟ در هر صورت با چنین وضعیتی من ترجیح می‌دهم این گزینه را خالی بگذارم.

2- بازیگران جنجالی، با برگ‌های اثبات نشده

نقاط ضعف و قوت: شاید هیچ کسی نداند که دقیقا تیم دولت چه ابزار قدرتی در پشت پرده دارد که اینگونه بی‌مهابا در برابر تصمیمات رهبری مقاومت کرده و یا علیه محافظه‌کاران سنتی دست به افشاگری می‌زند.  گروهی اعتقاد دارند تیم دولت به اسناد و پرونده‌هایی از مفاسد و یا جنایات ارشدترین مقامات حکومت دست یافته که بیم افشاگری این اسناد راس هرم قدرت را  در برخورد با تیم دولت دچار تردید کرده است. گروه دیگر گمان می‌کنند احمدی‌نژاد توانسته با صرف هزینه‌های فراوان از درآمدهای نفتی، هوادارانی در اقشار کم‌درآمد جامعه برای خود پیدا کند. در وضعیتی که طبقه متوسط آشکارا به حاکمیت پشت کرده، اینکه اقشار کم‌درآمد هم با به پشتیبانی از احمدی‌نژاد به اپوزوسیون بپیوندند برای حاکمیت تحمل‌ناپذیر خواهد بود. اما همه این موارد صرفا در حد حرف و حدیث است. تنها سند آشکاری که می‌توان بدان استناد کرد، اشتباه استراتژیک رهبری در پیوند زدن سرنوشت خود با سرنوشت احمدی‌نژاد است. نماز جمعه 29 خرداد، این روزها باید بزرگ‌ترین کابوس رهبری به حساب بیاید. جایی که با بیان جمله نسنجیده «نظر رییس جمهور به نظر بنده نزدیک‌تر است» عملا خود را از ناظری فراجناحی و رهبر کل جناح‌های کشور، تا سطح یک شخص درگیر سطح منازعات سیاسی تنزل داد و از آن پس آشکارا به نوک پیکان حملات منتقدین دولت بدل شد. مشخص است که کنار گذاشتن تیم دولت، به معنای پذیرش اشتباه شخص رهبری است که تمام منتقدان خود را به «بی بصیرتی» متهم کرده است.

با این حال، این برگ‌های برنده تیم احمدی‌نژاد هرقدر هم که بتوانند در موضع دفاعی به او کمک کنند، در موضع تهاجمی نمی‌توانند پشتوانه کافی برای تغییر معادلات قدرت باشند. از این منظر، تیم دولت به صورت موازی در حال تحرک گسترده در دو جبهه است. جبهه نخست ماموریت دارند تا حتی‌المقدور در بدنه طبقه متوسط و هوادارن جنبش سبز رسوخ کنند. این گروه با برجسته کردن اختلافات مشایی-رهبری تلاش می‌کنند تا ضمن تخریب اصلاح‌طلبان، بخشی از بدنه جنبش سبز را به حمایت از مشایی تشویق کنند. جبهه دوم، در راستایی کاملا متضاد در حرکت است و با صرف هزینه‌های فراوان، از جمله افزایش یارانه و یا ریخت و پاش‌هایی از منابع اقتصادی نامعلوم، تلاش می‌کند تا همچنان وفاداری بخش‌هایی از اقشار فرودست را به صورت انحصاری برای احمدی‌نژاد حفظ کند. در نقطه مقابل این تلاش‌ها، تیم دولت چندین نقطه ضعف عمده دارد.

نخست درگیری آشکار با قدرتی همچون سپاه است که اخبار پراکنده و جسته و گریخته آن به گوش می‌رسد. دوم حمله مستقیم به اصول‌گرایانی است که دست‌کم برای چهار سال تمام در دوره نخست ریاست‌جمهوری از احمدی‌نژاد حمایت کردند. سوم پشت پا زدن به خاستگاه آرای سنتی جامعه با حمله به مراجع و طرح مباحث ملی‌گرایانه در برابر اصول مذهبی است. البته، همه این موارد در برابر تصویری که احمدی‌نژاد در تقابل با رهبری از خود به جای گذاشته چندان قابل ذکر نیستند. بسیار بعید است رهبر نظام شخصی را تحمل کند که در خیابان‌های شهر برای سرکشی‌هایش در برابر رهبری هورا می‌کشند. از سوی دیگر، پرونده سیاه دولت احمدی‌نژاد، در فساد گسترده اقتصادی، دروغ‌گویی و بی‌اخلاقی، بر هم زدن نظم کشور با قانون‌شکنی‌های پیاپی و دهن‌کجی به تمامی اصول کشور داری، ماجراجویی‌های شخصی احمدی‌نژاد و در نهایت رکود اقتصادی و تورم کمرشکن، تصویر بسیار بدی از این دولت در اذهان باقی گذاشته که تلاش‌هایش برای جلب آرای عمومی را تا حد فراوانی بی‌اثر خواهد ساخت.

مطلوب‌ترین سناریوی انتخاباتی: «حضور مشایی در غیاب خاتمی»

این سناریو در دو حالت متفاوت قابلیت تحقق دارد. در حالت نخست، اگر خاتمی اساسا نامزد نشود، تیم دولت فرصت دارد تا با افزایش تبلیغاتش، خود را تنها نماینده منتقدین در برابر اصول‌گرایانی که نماد حفظ وضع موجود هستند نشان دهد. با توجه به نقش دولت در نظارت بر انتخابات که می‌تواند احتمال تقلب علیه مشایی را کاهش دهد، تقریبا می‌توان مطمئن بود که در این حالت تیم احمدی‌نژاد مشایی قادر است با راه‌کارهای غالبا ابتکاری و غافل‌گیر کننده خود، هم نمایندگان جریان اصول‌گرا را شکست دهد و هم اصلاح‌طلبان شبیه‌سازی‌ شده‌ای که در غیاب خاتمی برای داغ کردن تنور انتخابات مامور می‌شوند. اما در حالت دوم، اگر خاتمی نامزد شده و غیب‌اش به دلیل رد صلاحیت باشد، آنگاه تیم احمدی‌نژاد هم یا باید انتخابات را در اعتراض به رد صلاحیت خاتمی ترک کند که عملی بسیار بعید است، یا دیگر نمی‌تواند مدعی نمایندگی منتقدان خواستار تغییر باشد. در این حالت،

بدترین سناریوی انتخاباتی: «حذف مشایی و حضور خاتمی در انتخابات»

در این سناریو، احتمالا تیم دولت با برخورد امنیتی حکومت مواجه شده و توان حضور در انتخابات با تمام قوا (یعنی نامزدی مشایی) را نخواهد داشت. در مقابل، حضور سیدمحمد خاتمی سبب می‌شود تا انتخابات از شور و هیجان کافی برخوردار باشد و کسی به دلیل حذف مشایی نگران بی‌اعتباری انتخابات نباشد. در واقع، در این سناریو، تمرکز افکار عمومی متوجه حضور خاتمی در انتخابات است و در این هیاهو حاکمیت می‌تواند صدای اعتراضات دولتی را خفه کرده و این جریان را با کمترین هزینه حذف کند.

3- خسته، اما امیدوار و غیرقابل پیش‌بینی

نقاط ضعف و قوت: نیروهای خواستار تغییر چهار سال پیش تقریبا در شرایط خوبی قرار داشتند. هماهنگی در ستادهای انتخاباتی به اصلاح‌طلبان این فرصت را داد تا موج سبز را تا حد خوبی هماهنگ و برای مقاومت مدنی آماده کنند. هرچند این نیرو نتوانست جریان کودتای انتخاباتی را متوقف کرده و به شکست بکشاند، اما عملا از بسته شدن پرونده جلوگیری کرد. مقاومت رهبران جنبش نیز سبب شد تا به حصر کشیده شدن آنان در کنار زندانی شدن صدها فعال دیگر، داغ کودتای انتخاباتی را همواره تازه نگه دارد.

این نیروی سوم، نه نماینده قابل اتکایی در ساختار قدرت دارد و نه به هیچ یک از منابع اقتصادی و یا امنیتی-اطلاعاتی دست‌رسی دارد. کشورهای جهانی هم نشان داده‌اند که حمایت‌شان از حقوق بشر و فرآیند دموکراسی‌خواهی از حد حرف و ادعا فراتر نخواهد رفت و آمادگی کامل دارند تمامی این ادعاها را در جریان مذاکرات هسته‌ای با حاکمیت قربانی کنند. نتیجه آنکه بزرگ‌ترین نقطه قوت سبزها، توانایی بسیج عمومی و تحرک خیابانی با تعداد بالا است که البته طی چهار سال گذشته به شدت تضعیف شده است. بدین ترتیب، برای بیش از دو سال که از بازداشت رهبران جنبش سبز گذشته، سبزها هم عملا توان تحرک خیابانی خود را از دست داده‌اند و فعالیت‌هایشان در سطح خبررسانی‌های مجازی محدود شده است. بدین ترتیب، اگر وضعیت موجود تداوم یابد، این گروه هیچ قدرتی برای ایفای نقش در بزنگاه انتخابات 92 نخواهند داشت، اما اگر بتوانند بار دیگر خود را سازمان‌دهی کرده، اختلافات داخلی را در برابر دو دشمن مشترک (حاکمیت مرکزی و تیم دولت) کنار بگذارند و تحرک خود در دنیای مجازی را به فعالیت فیزیکی در عرصه اجتماعی بدل سازند بعید نیست که این بار در برابر دو حریف تضعیف شده خود شانس بیشتری داشته باشند و حتی شاید بتوانند از اختلافات ایجاد شده بهترین بهره برداری را به سود خود انجام دهند.

بهترین سناریوی انتخاباتی: «حضور سید محمد خاتمی به نمایندگی از سبزها»

فارغ از اینکه مشایی در انتخابات حاضر است یا خیر، اگر خاتمی به دعوت و نمایندگی از سبزها نامزد انتخابات شود، یعنی با حمایت سبزها شعار آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش را وارد عرصه انتخابات کند سبزها به بزرگ‌ترین دستاوردی که می‌توانند از انتخابات کسب کنند دست یافته‌اند. در این سناریو، اصلاح‌طلبان بار دیگر فرصت خواهند یافت که تمام نیروهای خود را سازمان‌دهی کرده، توان بسیج خیابانی از دست رفته را به جنبش سبز باز گردانند و این بار، مطالبه مشخص و صریحی همچون رفع حصر غیرقانونی رهبران جنبش را به بالاترین سطح از جدال‌های رسمی حکومت بکشانند.

بدترین سناریوی انتخاباتی: «برگزاری یک انتخابات ساکت و فرمایشی، با حضور شبیه‌سازی شده اصلاح طلبان»!

اگر سیدمحمد خاتمی شخصا اعلام کاندیداتوری نکند، حاکمیت با کمال میل به گروهی از چهره‌های درجه چندم چراغ سبز نشان خواهد داد تا نقش اصلاح‌طلبان را در عرصه انتخابات شبیه‌سازی کنند. محمد رضا عارف، اسحاق جهان‌گیری و محمد شریعتمداری، چهره‌هایی هستند که همین الآن هم بحث نامزدی آن‌ها مطرح است. اگر خاتمی کاندید شود، قطعا در حضور او هیچ گزینه دیگری نمی‌تواند از تابلوی اصلاح‌طلبی استفاده کند. حتی اگر خاتمی رد صلاحیت هم شود، بازی شبیه‌سازی اصلاح‌طلبان خواهد سوخت. اما اگر خاتمی از اساس کاندید نشود، داغ کردن تنور انتخابات فرمایشی در حضور چند چهره به ظاهر اصلاح‌طلب و رقابت آن‌ها با جریان اصول‌گرا و ای بسا بخشی از بدنه دولت کار دشواری نخواهد بود. بزرگ‌ترین آسیب این سناریو، تحریف گفتمان اصلاح‌طلبی در جریان تبلیغات و مجادلات انتخابتی است. بدین معنا که اصلاح‌طلبان شبیه‌سازی شده، با اعلام برائت از جنبش سبز و رهبران آن، در عرصه سیاست رسمی کشور صدای جنبش را خفه کرده و از تریبون‌هایی یک طرفه مواضع و مطالبات جنبش را تحریف و تخریب خواهند کرد. در نهایت، فارغ از نتیجه انتخابات، حاکمیت موفق می‌شود جدال رسمی سیاست کشور را در یک بازی شبیه‌سازی شده محدود نگه دارد و به نوعی تمام منتقدین جدی خود را حذف کند. این اتفاقی است که در تاریخ 30 ساله جمهوری اسلامی چندین بار سابقه داشته است.

۱۱ نظر:

  1. غلامعلی یوسفی۲۷/۱۲/۹۱

    بهترین حالت، زیباترین و باشکوه ترین حالت، آن است که انتخاباتی داشته باشیم با دو کاندیدا
    " خاتمی و قالیباف "
    خیروصلاح مردم، خیروصلاح حکومت، خشنودی خداوند و تحسین تاریخ، در این کار نهفته است.
    . . .
    به هرحال اگر بخت و اقبال ایرانیان آنقدر بلند نباشد که خاتمی بیاید آنگاه بهترین حالت برگذاری انتخاباتی با حضور جهانگیری و قالیباف است. یا عارف و قالیباف.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۷/۱۲/۹۱

    بعد از یک پاراگراف توهین و تمسخر نوشتید:
    "فارغ از هرگونه قصد توهین تا تمسخر و کنایه به این عزیزان ..."
    عجب!
    به جای تخطئه، جواب انتقادها رو بدین.

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۷/۱۲/۹۱

    چرا شما حضور و باخت خاتمی رو محتمل در نظر نمی گیرید؟ این حتی شاید برای نظام مطلوب ترین گزینه باشه

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۸/۱۲/۹۱

    وسط دعوای انتخابات خوب یکی هم به پرسپولیس انداختی. یکی از طرف پرسپولیسیها طلبت.
    اما جدا سناریو های قشنگی نوشتی. هم جنبه داستان پردازیش خوب بود که خواننده رو دنبال خودش میکشید و هم منطق سیاسیش.
    در مورد ناراحتی مخالفهای حضور خاتمی خودتو اذیت نکن. اینها گربه مرتضی علی هستند. مثل اون دوستی که میگه اگر خاتمی رای نیاره چی.
    عزیز من اگر خاتمی رای نمیاورد که اینهمه بحث سر آمدن و نیامدنش نبود. چرا در مورد اصلاح طلبهای دیگه این بحثها نمیشه. چرا آدمی مثل تاجزاده از تو زندان پیغام میده خاتمی کاندید بشه. فکر میکنی مغز خر خورده.
    با این همه تحمل زندان و انفرادی شکنجه این زندانیها اگر بگن خاتمی نیاد یا تحریم انتخابات حق دارند. وهیچکس هم نمیتونه بهشون ایراد بگیره. ولی چرا نمیگن. هیچ فکر کردین؟

    سعیدی

    پاسخحذف
  5. ناشناس۲۸/۱۲/۹۱

    صورت بندی مرتب و منسجمی از مسدله داشتید. اما با توجه به اینکه سوال اصلی اینه که کدام گزینه محتمل ترین جواب تعادلی است. به نظرم باید تحلیلت رو ادامه میدادی. به نظر بنده تیم رهبری با توجه به در دست داشتن کانون های اصلی قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی تصمیم گیر اصلی است و در واقع دو گروه دیگر توانایی شروع بازی را ندارند و احتمالا به گزینه مناسب در مقابل تصمبم رهبری فکر میکنند. در واقع سناریوی مطلوب گروه اول اصل است. ولی همانطور که شما اشاره کردید رهبری با هزینه چالش مشروعیت نیز به دلیل تخمین غلط اش در سال 88 روبروست. در نتیجه من فکر میکنم که گروه اول حاضر به چانه زنی و سهیم شدن بخش اندکی از قدرت با هر یک از دو گروه دیگر باشد. در نتیجه عدم انسجام اصلاح طلبان راه را برای مذاکره دو گروه رهبری و احمدی نژاد باز میکند.

    پاسخحذف
  6. ناشناس۲۸/۱۲/۹۱

    تحلیل خوبی بود. به نظر امکان مصالحه و عقب نشینی جدی هسته ای در یکی دو ماه آینده --> کاهش تحریم ها --> بهبود نسبی شرایط اقتصادی (هم به دلایل واقعی و هم به دلیل ایجاد شوک روانی) --> نیاز هسته قدرت به کسب مشروعیت و برگزاری انتخابات تقریبا رقابتی را کم میکند. در این صورت هسته قدرت امکان بیشتری برای فضا سازی جهت حذف مهره اصلی اصلاح طلبان و باند دولت خواهد داشت. رفتارشان در 4 سال گذشته نشان میدهد که هر کاری / هزینه ای لازم باشد انجام خواهند داد تا فضای ضد امنیتی (به زعم خودشان) در آستانه انتخابات به وجود نیاید.
    نکته دیگر این که هر چند فشار های امنیتی و اقتصادی و اجتماعی بر بخش زیادی از مردم در 4 سال گذشته افزایش زیادی داشته هست ولی مشخس نیست که این انرژی پتانسیل انباشته شده قابل تبدیل به انرژی جنبشی و هم سو شونده باشد. استبداد و سرکوب امکانه ارزیابی واقعی از این انرژی را برای حکومت و اصلاح طلبان و باند دولت از بین برده است. رفتار مردم و فشار اجتمایی حاصله و در نتیجه ارزیابی و تصمیم گیری گروه های سه گانه فوق تا چند هفته قبل از انتخابات قابل تشخیص نیست.

    پاسخحذف
  7. ناشناس۲۸/۱۲/۹۱

    لطفآ مورد زیر را هم در تحلیل های بادی لحاظ نمایید:
    ۱) اگر خاتمی با شعار وحدت ملی و دولت ملی بیاد و کم یا بیش بخشی از نیروهای سنتی و مراجع حمایت نسبی کنند.
    ۲) اگر مشایی (به دروغ) با شعار وحدت ملی و دولت ملی بیاد.

    در این صورت مردم و هسته قدرت چه رفتاری / واکنشی نشان خواهند داد.

    پاسخحذف
  8. ناشناس۲۸/۱۲/۹۱

    فرخ نگهدار:
    واکنش ها به امکان ورود خاتمی:
    می توان امیدوار بود که:
    - هرگاه جبهه حامیان خاتمی موفق شود در درون گروه بندی های حکومتی مخالفان نامزدی وی را به افراطیون دست راستی محدود و اصول گرایان میانه را جذب یا بی طرف سازند؛
    - هرگاه حامیان خاتمی موفق شوند در درون گروه بندی های اپوزیسیون مخالفان با نامزدی او را به افراطیون برانداز محدود نگاه دارند و تمام طرفداران جنبش سبز و اصلاح طلبانه را به حمایت از وی راغب سازند؛
    - هرگاه مسلم شود که آقایان موسوی، کروبی، خوئینی، نوری و رفسنجانی همه از ورود خاتمی حمایت می کنند؛
    - هرگاه خاتمی موفق شود با صراحت تمام رعایت بی کم و کاست تمام اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنای مناسبات خود با دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران و نهادهای تابعه - و نیز مبنای پیگیری مطالبات رای دهندگان - قرار دهد؛


    آنگاه:
    گستردگی طیف های حامی وی در درون حکومت و در جامعه و این پراکندگی و سرگشتگی مفرط اصول گرایان، حذف اصلاح طلبان از انتخابات را برای نظام اگر ناممکن نکند چنان دشوار می کند که رهبری نظام قادر نخواهد شد بدون توسل باز هم سنگین تر به نیروهای افراطی تر و قبول ریزش های باز هم بیشتر آن را اجرایی کند.
    یگانه راه برون برد کشور از وضع دشوار کنونی، راه جلوگیری از سوق کشور به سوی سوری شدن، برگشت از راه اشتباه ۸ ساله گذشته و بازگشت به همان اصول و مناسباتی است که ۱۶ سال پیش با ورود خاتمی به عرصه رقابت ها پذیرفته شد.


    ایران می تواند:
    ایران می تواند و باید از غیرقابل مهار شدن شکاف های اجتماعی، از سوری شدن روابط دولت - ملت، اجتناب کند. ایران می تواند به مناسبات عادی با قدرت های جهانی بازگردد و تحریم و فشارهای خارجی را از دوش خود بردارد. ایران می تواند بازارهای نفت خود را احیاء و شتاب رشد اقتصاد خود را به سطح سایر کشورهای رشد یابنده برساند،
    همه این ها بسته به آن است ایران بتواند از نو شادابی انتخابات را از نو به شهرها بازگرداند و کشور را سراسر لبخند دختران و پسرانی بپوشاند که با عشق مردم را به مشارکت فرا می خوانند. امروز، برای بازآفرینی این لبخند، خاتمی تنها گزینه نیست. او ممکن ترین گزینه است.
    فرخ نگهدار
    لندن - چهار شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۲

    پاسخحذف
  9. ناشناس۲۹/۱۲/۹۱

    شما واقعی ترین احتمال ممکن را در نطر نگرفتید . فرض اینکه خاتمی نامزد شود و بعد 40 ملیون رای بیاورد و بعد مثلا محسن رضایی یا قالیباف با 500 هزار رای به فرمان خامنه ای ریئس جمهور شود . دور از ذهن است کسی دیگر جانش را در کف خیابان تقدیم سگهای وحشی ولایت کند.
    ریس جمهور شدن خاتمی هزینه های زیادی بر گردن خامنه ای خواهد گذاشت . خامنه ای شخصیتی ترسو تر و ضعیف تر از آن دارد که بتواند از پس مدارا با خاتمی برآید آنهم بعد از این همه حماقت و خیره سری

    پاسخحذف
  10. غلامعلی یوسفی۲۹/۱۲/۹۱

    خدا پدر و مادر آقای نگهدار را بیامرزد.
    حرف حقی نوشته اند.
    اصلأ همه حقیقت همین چند جمله ای است که ایشان نوشته اند.
    . . .
    فکرتان را پریشان نکنید.
    خودتان را سردرگم نکنید.
    امروز حقیقت بسیار روشن است.

    پاسخحذف
  11. غلامعلی یوسفی۲۹/۱۲/۹۱

    کسانیکه می گویند نباید در انتخابات شرکت کنیم چون رای ما را خواهند دزدید می دانید مانند چیست؟
    مانند آن است که در ابتدای خیابان همه پول هایتان را دور بریزید!!
    چـــــرا؟
    چون دفعه قبل در همین خیابان پولهایتان را به زور سرقت کرده اند!!
    بگویید چون پول های ما را خواهند دزدید پس بهتر از در همان ابتدا دور بریزیم.

    پاسخحذف