۹/۱۹/۱۳۹۱

تنها «ضمانت» در جهان سیاست

 

«محمد مرسی فرمان افزایش اختیارات خود را لغو کرد». (از بی.بی.سی بخوانید) به نظر می‌رسد این روزها، مصر به مدرسه تمام‌عیاری برای به عمل درآمدن آموخته‌های نظری بدل شده است!


* * *


«چه تضمینی وجود دارد؟» یکی از رایج‌ترین پرسش‌های انحرافی در فضای سیاسی کشور ما است. رایج بودنش را که به سادگی می‌توان با مرور اظهار نظرها مشاهده کرد:

 

- منتقدان یا مخالفان حکومت: چه تضمینی وجود دارد که اگر این‌بار در انتخابات شرکت کنیم رای ما دزدیده نشود؟

- مخالفان اصلاحات: چه تضمینی وجود دارد که اگر اصلاح‌طلبان بیایند باز هم اشتباهات دفعه پیش را مرتکب نشوند؟

- توجیه گروهی در تخریب میرحسین: چه تضمینی وجود دارد که او هم یک رهبر دیکتاتور دیگر نشود؟

- دستگاه پروپاگاندا: چه تضمینی وجود دارد که بخواهیم به وعده‌های غرب و آمریکا اعتماد کنیم؟

- مخالفان آزادی تجمع و راهپیمایی: چه تضمینی وجود دارد که راهپیمایی مسالمت‌آمیز باشد؟

- مخالفان آزادی بیان: چه تضمینی وجود دارد که اگر آزادی بیان بدهیم به باورهای مذهبی ما توهین نشود؟

 

اصولا همه در این فضای سیاسی در جست و جوی تضمین هستند، اما چه این یک پرسش «انحرافی» است؟ مسئله من همین است.

 

کسی که از دیگران در مورد «تضمین» سوال می‌پرسد، در واقع انتظار دارد که دیگرانی پیدا شوند که به او «تضمین» بدهند که مطالباتش لحاظ و منافعش رعایت می‌شود. گویا این دیگران هستند که به حضور و وجود این شخص نیازمند هستند و حالا برای جلب رضایت او باید ضمانت‌هایی ارایه کنند. اتفاقا این دقیقا همان بلایی است که بر سر تکرار کنندگان این پرسش می‌آید، یعنی به مرور در این توهم فرو می‌روند که این دیگران هستند که به آن‌ها نیاز دارند. مثلا حاکمیت در این توهم فرو می‌رود که این فقط غرب است که به مذاکرات هسته‌ای نیاز دارد و ما کاملا بی‌نیاز هستیم. یا یک شهروند گمان می‌کند که این فقط حاکمیت است که به مشارکت سیاسی او در انتخابات احتیاج دارد و خودش بی‌نیاز از چنین رایی است. (نتیجه این می‌شود که بسیاری به شناسنامه سفید خود افتخار کنند!) و یا گروه دیگر تصور کنند که سلب آزادی راهپیمایی و یا بیان از دیگران برای خودشان هیچ ضرری ندارد.

 

مسئله دیگر این است که فرد، با تکرار «چه تضمینی وجود دارد؟»، از اساس وجود تضمین را در جای دیگر و در اشخاص دیگر جست‌وجو می‌کند و ابدا حضور و اراده خودش را از شروط لازم و ای بسا کافی این «تضمین» قلمداد نمی‌کند. من به این می‌گویم «انحراف»! یعنی فرد، از حقیقتی که در کف دستانش قرار دارد منحرف می‌شود و حقوق خودش را در عنایت و سخاوت دیگران می‌جوید و البته عجیب هم نیست که وقتی با چنین روی‌کردی به جایی نرسد، همواره انگشت اتهام را به سوی دیگران بگیرد: این غربی‌ها بودند که پیمان شکنی کردند! یا حاکمیت بود که رای‌ها را صادقانه نشمرد! یا اصلاح‌طلبان بودند که از شعارهایشان عدول کردند و ... اما پرسش درست از نگاه من چنین است: «من چه کار می‌توانم بکنم که کسی نتواند خواسته من را زیر پا بگذارد»! و این پرسشی است که به نظر می‌رسد مردم مصر نه تنها از خود پرسیده‌اند، بلکه پاسخ مناسب آن را هم پیدا کرده‌اند.

 

«محمد مرسی فرمان افزایش اختیارات خود را لغو کرد». این یعنی او یک دیکتاتور جدید نخواهد بود. نه بدین دلیل که انسان دیکتاتور منشی نیست. اساسا چنین گزاره‌ای در عرصه سیاست بی‌معنا است. این اشخاص نیستند که با صفات درونی خود دیکتاتوری و یا دموکراسی ایجاد می‌کنند. این برآیند نیروها است که سرنوشت همه چیز را تعیین می‌کند و «دموکراسی مشارکتی» یعنی اینکه فقط یک انقلاب و یا یک انتخابات کافی نیست؛ شما هر لحظه باید این آمادگی را داشته باشید که در برابر هر انحراف کوچکی واکنش نشان دهید و توازن و تعادل را حفظ کنید. تنها در چنین صورتی است که شما می‌توانید از دستاوردهای خود محافظت کنید و تنها چنین اراده پی‌گیر و خستگی ناپذیری است که می‌تواند یک «تضمین» واقعی سیاسی به شما بدهد.


۲ نظر:

  1. غلامعلی یوسفی۲۰/۹/۹۱

    اشتباهی تاسف بار جامعه ما را فرا گرفته است.
    فکر می کنیم با نظارت هر بدی خوب می شود و بدون نظارت هر خوبی بد!!
    لذا هیچکس بدنبال آدم خوب نمی گردد بلکه بدنبال داشتن حق نظارت و اعتراض می گردد تا جامعه اصلاح شود!!
    آیا تمام خوبیهای اوباما بخاطر وجود مطبوعات آزاد و نظارت عمومی در آن کشور است یا اینکه ذاتأ آدم خوبی است!
    در اینکه حق اعتراض باید وجود داشته باشد و مفید است هیچ بحثی نیست اما این به تنهایی ما را به مقصود نمی رساند.
    فضای بازی مفید خواهد بود که باعث شناخته شدن خوبها و روی کار آمدن آنها شود.
    . . .
    بهترین حالت در مصر آن بود که شخصی را پیدا می کردند که اصلأ چنین رفتارهایی از او سر نمی زد.
    براستی چرا شخصیتگرایی در جامعه ما چنین کمرنگ شده است؟ چرا ما شخصیت گریز شده ایم؟!!
    جامعه ای خوشبخت خواهد شد که رئیس جمهورش شخصی بزرگوار و وطن پرست باشد، شهردارش آدم لایق و مردم دوستی باشد، وزیرش شخصیت بزرگی داشته باشد، استاندارش مردم دوست و فرزانه باشد....
    در حالیکه شما فکر می کنید برای خوشبختی، فقط داشتن آزادی مطبوعات و احزاب و حق اعتراض کافیست !!!
    اینها زمانی مفید خواهد بود که به روی کار آمدن افراد خوب منتهی شود نه اینکه باعث مهار آدمهای بد شود!!
    در آینده شاهد خواهید بود که مصر روز به روز بسمت بدبختی خواهد رفت به این خاطر که ظرفیت و شرایط دمکراسی را ندارند و " نمی توانند اشخاص با لیاقتی را انتخاب کنند "
    با داشتن حق اعتراض و خیمه زدن در میدان تحریر کاری درست نمی شود.
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۱/۹/۹۱

    آیا تاکنون به این اندیشیده ایم که هرکدام از ما یک دیکتاتور کوچولو درونی داریم که اگر به آن فضا داده شود دیکتاتوری بزرگ مانند خامنه ای بوجود می آید
    * ما فکر می کنیم اگر با کسی ازدواج کردیم طرف باید همه خواسته هایش را کنار بگذارد و آن جوری که ما میخواهیم زندگی کند
    *ما فکر می کنیم که هیچ دانش اموزی حق ندارد به ما ایراد بگیرد و انتقاد کند و اگر چنین شود ابهت ما از بین می رود
    *ما فکر می کنیم که دانشجویان باید همانند گاو سرشان را پایین بیندازند و فقط به اراجیفی که ما به عنوان استاد به خورد آنها می دهیم گوش دهند و طوطی وار تکرار کنند و خودشان هرگز فکر نکنند و نیز هرگز به ما انتقادی وارد نکنند
    * ما فکر می کنیم که بچه های ما باید چشم و گوش بسته به هر آنچه که میگوییم گوش داده و گوسفندوار آن را بپذیرند و هیچگاه در مورد آن چون و چرا نکنند
    * ما فکر می کنیم که به بالا دستی خود باید همانند خدا نگاه کنیم و هرگز به او ایراد یا خرده ای نگیریم همانگونه که پدران و مادرانمان به ما یاد داده اند
    * ما به فرزندان، کودکان و شاگردانمان یاد می دهیم که گلیم خود را از آب بکشند و با بقیه کاری نداشته باشند و به قول معروف گور پدر دیگران به ما چه
    * ما هرگز نمی توانیم با دیگران در یکجا نشسته و بحث کنیم اما به دعوا و مرافعه کشیده نشویم
    * ما هرگز نمی توانیم گروه درست کنیم و آن را برای چند سال حفظ کنیم و اگر آن گروه به هر آنچه ما میگوییم و می خواهیم پاسخ مثبت ندهد نه تنها از آن خارج می شویم بلکه دیگران را نیز با هزار توطئه و دسیسه به خروج از آن تشویق و وادار می کنیم
    * ما به دخترانمان اجازه ورزش نمی دهیم بعد خودمان به دنبال دموکراسی هستیم
    * مابه زنانمان اجازه دوستی با مردان دیگر را نمی دهیم از روی حسادت و غیرت و ... و به دنبال آزادی هستیم
    * ما به شوهرانمان مظنون می شویم اگر با زنی برای چند لحظه دور از گوش و چشم ما همکلام شود آن گاه می گوییم زنده باد آزادی
    * ما به پسرانمان اجازه نمی دهیم همسر خود را انتخاب کند و بعد از حکومت حق انتخاب می خ.اهیم
    * ما به دخترانمان اجازه دوستی با کسانی که دوست دارد چه پسر و چه دختر نمیدهیم و بعد می خواهیم که حکومت به ما اجازه دهد در زندگی خصوصی ما دخالت نکند
    * ما فرزندانمان را به زور به کیش و دین و مذهب خود در می آوریم ولی به حکومت و دیگران ایراد می گیریم که چرا حق ما را در انتخاب دین نادیده گرفته و زیر پا می گذارند
    * ما حق انتخاب رشته برای فرزندانمان قایل نیستیم و به زور او را وادار به انتخاب رشته ای که خود دوست داریم وادار می کنیم و آنگاه انتظار داریم که حکومت به ما اجازه دهد در هر رشته ای که دوست داریم ادامه تحصیل دهیم
    * ما
    * ما
    * ما
    * .....

    پاسخحذف