۸/۲۱/۱۳۹۵

بازتاب‌های تاریخی پیروزی دو حزب آمریکا در تاریخ ایران


کودتا: نخستین انعکاس پیروزی جمهوری‌خواهان



تا پیش از دهه ۳۰ شمسی، رد پای مشخصی از آمریکایی‌ها در سیاست کشور ما وجود ندارد. در واقع مبدا آغازین روابط ایران و آمریکا را باید در این دهه جست. جایی که با آغاز درگیری‌های ایران و انگلیس بر سر مساله نفت، انگلیسی‌ها پیشنهاد کودتای مشترک را با آمریکا در میان گذاشتند. این پیشنهاد با مخالفت رییس جمهور وقت «هری ترومن» مواجه شد. او دخالت در ایران را منوط به دخالت نظامی شوروی کرده بود. به همین دلیل مصدق نیز امیدوارانه با ترومن وارد مذاکره شد تا شاید بتواند از قدرت آمریکا علیه انگلیس استفاده کند. طبیعتا ترومن حاضر نبود علیه متحد قدرتمندی مانند انگلیس با مصدق هم‌پیمان شود. اما حداقلش این بود که هیچ اقدامی هم علیه ایران انجام نداد. تلاش‌های انگلیس تا پایان ریاست‌جمهوری دموکرات‌ها به جایی نرسید. اما با روی کار آمدن «ژنرال دوایت آیزنهاور» از حزب جمهوری‌خواه، نقشه کودتا تصویب شده و به اجرا درآمد. بدین ترتیب:

اصلاحات امینی: نخستین انعکاس پیروزی دموکرات‌ها

پس از کودتا ما برای ۸ سال تمام در یک استبداد سیاه فرو رفتیم. به طوری که هیچ کس نمی‌تواند اشاره‌ای تاریخی به یک اتفاق جدی و امیدوار کننده در سیاست ایران حدفاصل سال‌های ۳۲ تا ۴۰ داشته باشد. اما با پایان کار جمهوری‌خواهان در آمریکا، نوبت به دولت دموکرات «جان اف کندی» و پس از او «لیندون جانسون» رسید. کندی، بلافاصله پس از روی کار آمدن پادشاه ایران را برای اصلاحات سیاسی تحت فشار قرار داد. درخواست‌های آمریکا از ایران دو مورد عمده داشت: نخست کاهش بودجه نظامی و لغو بسیاری از سفارش‌های نظامی که به خود آمریکا داده شده بود. دوم انتخاب علی امینی به عنوان نخست وزیر. بدین ترتیب، پس از یک دوره استبداد سیاه، شاه ایران علی‌رغم میل باطنی و تحت فشار سنگین دموکرات‌های آمریکا به نخست‌وزیری امینی اصلاح‌طلب و ملی‌گرا رضایت داد. هرچند امینی در سایه کارشکنی شاه و همراهی نکردن ملی‌گرایان خیلی زود شکست خورد، اما روی کار آمدنش نخستین بازتاب حکومت دموکرات‌ها در ایران بود.

کارتر و سیاست حقوق بشر

حد فاصل سقوط امینی تا آستانه انقلاب سه رییس جمهور در آمریکا ظهور کردند. اولین لیندون جانسون (که به دنبال ترور کندی ۶ سال رییس جمهور شد). دو نفر بعدی ریچارد نیکسون و جرالد فورد جمهوری‌خواه. دهه‌ای که سرشار بود از استبداد و سرکوب مخالفان. این دوران، با پیروزی جیمی کارتر دموکرات در انتخابات سال ۱۹۷۶ به پایان رسید. این بار نیز کارتر به مانند کندی شاه ایران را برای انجام اصلاحات تحت فشار قرار داد. سیاست معروف «حقوق بشر کارتر» به باور بسیاری از مورخان، یکی از عوامل تشدید و تسریع وقایع انقلاب بود. زیر فشار کارتر بود که شاه ناچار شد تعداد زیادی از زندانیان سیاسی را آزاد کند. قطار انقلاب شتاب گرفت و خیلی زود نظام شاهنشاهی سقوط کرد. پس از آن وقایع شتاب گرفتند. ابتدا دولت کارتر تلاش کرد که دولت ایران را از خطر حمله عراق آگاه کند. پس از آن دانشجویان ایرانی سفارت آمریکا را اشغال کردند و کارتر هم در مقابل ایران را تحریم کرد. دومین انعکاس پیروزی دموکرات‌ها در ایران با آزادی زندانیان شروع شد و با اشغال سفارت و قطع رابطه به پایان رسید.

دومین انعکاس جمهوری‌خواهان: جنگ

ناتوانی کارتر از حل مناقشه گروگان‌ها باعث شد نتواند در دور دوم پیروز شود. پس کاخ سفید به لطف گروگان‌گیری ایرانی‌ها به دست «رونالد ریگان» جمهوری‌خواه افتاد. رییس جمهوری که در طول ۸ سال جنگ هر بلایی که می‌توانست سر ایران آورد. از حمایت و تجهیز صدام گرفته تا حملات مستقیم نظامی به ناوچه‌ها، سکوها و بنادر و در نهایت هواپیمای مسافربری ایران.

اصلاحات: سومین انعکاس دموکرات‌ها

پس از ریگان، نوبت به جرج بوش پدر (باز هم جمهوری‌خواه) رسید که فقط یک دوره رییس جمهور بود و تغییری در روابط ایران و آمریکا رقم نزد. اما بعد از چهارسال، کلینتون دموکرات از راه رسید و نوار پیروزی جمهوری‌خواهان را قطع کرد. روی کار آمدن کلینتون، فضای جهانی را تغییر داد. هرچند کلینتون، به عنوان آلترناتیوی نسبت به جنگ‌طلبی جناح دیگر، تحریم‌های جدیدی علیه ایران وضع کرد، اما در مجموع سیاست نرم‌تر او سبب شد که در ایران هم گارد بسته ضد غرب به نحوی باز شده و نوبت به اصلاحات برسد. کلینتون بسیار علاقمند بود که با دولت اصلاحات مذاکره مستقیم داشته باشد، اما حتی تلاش شخصی او برای دست دادن با خاتمی، با آن ماجرای پنهان شدن در دست‌شویی سازمان ملل به شکست انجامید تا سیاست دست‌های پیش آمده کلینتون جای خودش را به مشت‌های گره کرده جورج بوش پسر بدهد.

باز هم جمهوری‌خوان و جنگ

بوش پسر در اقدامی که نمی‌دانم چه نامی می‌توان برای آن انتخاب کرد، دولت مبدع «گفت و گوی تمدن‌ها» را یکی از سه راس هرم «محور شرارت» خواند. در دو حمله برق‌آسا ابتدا افغانستان و سپس عراق را با خاک یکسان کرد و چه کسی است که نداند برای حمله سوم به ایران بی‌تابی می‌کرد. طبیعتا، در برابر این مشت آهنین، حکومت ایران هم واکنشی رو به عقب نشاند و خودش را جمع کرد. استراتژی گفت و گو با جهان شکست خورده بود، پس نوبت به علاقمندان به «جنگ تمدن‌ها» رسید.

دموکرات‌ها، این بار با مذاکره و برجام

پرخاش‌گری بی‌دلیل بوش بار دیگر مقامات ایرانی را متقاعد ساخت که آمریکا قصد ساقط کردن نظام را دارد. پس ما هم باید در یک لاک بسته دفاعی فرو برویم. تا زمانی که بوش سر کار بود هیچ توضیح دیگری قابل قبول نبود. اما باراک اوباما از راه رسید تا همه چیز عوض شود. اوباما در نامه‌هایی مستقیم خطاب به رهبر ایران اطمینان داد که ابدا قصد سرنگونی نظام را ندارد. سپس شروع به ارسال پیام‌های نوروزی کرد و تمام توانش را به کار بست که مساله سرنگونی نظام را از ذهن مقامات ایرانی پاک کرده و از آنان دعوت به مذاکره کند. طبیعتا این وسط تحریم را هم در دستور قرار داد که فقط در مقایسه با جنگ‌های بوش باید سنجیده شود. به شخصه گمان می‌کنم اوباما در نهایت موفق شد حداقل‌های اعتماد ایران را جلب کند. پس شرایط در ایران هم به گونه‌ای رقم خورد که دولتی با شعار مذاکره سر کار بیاید.


من نمی‌خواهم از روند این یادداشت نتیجه بگیرم که روی کار آمدن جمهوری‌خواهان در آمریکا لزوما با سقوط اصلاحات و جریانات دموکراتیک در ایران همراه خواهد بود. بی‌شک این یک نگاه تک‌بعدی و بسیار تقلیل‌گرایانه است. با این حال نمی‌توان انکار کرد که تندروها همواره همدیگر را تشدید و تقویت می‌کنند. این می‌تواند یک زنگ خطر باشد. تلنگری که به یاد بیاوریم دشواری‌های ترامپ برای ما، صرفا در تصمیمات کاخ سفید خلاصه نخواهد شد. بازتاب آن سیاست‌ها در داخل ایران و واکنش جناح‌های سیاسی به این تحریکات، بسیار مهم‌تر تغییرات عرصه بین‌الملل خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر