۷/۱۹/۱۳۹۳

در لزوم تمایزگزاری میان «توهم» با «تحلیل»



نخستین تصویری که اعلام عمومی و رسمی خبر عمل جراحی رهبر نظام در ذهن من ایجاد کرد این بود که «دستگاه اطلاعاتی کشور چه تصمیم خردمندانه‌ای گرفته است»؛ اما این ابدا نخستین بازتابی نبود که من در فضای مجازی مشاهده کردم!

رسوبات هزاران سال حاکمیت استبدادی که اندرون شاهنشاهی را حریم ممنوعه «رعایا» قلمداد می‌کرده است، ذهن ایرانی بی‌خبر مانده را وادار ساخته که کمبود اطلاعاتی خود را با خیال‌پردازی جبران کند. خیال‌پردازی‌هایی که خیلی زود به ورطه «توطئه‌پنداری» گرفتار خواهد شد و تا بدان‌جا پیش خواهد رفت که حتی در پس وقایع و اخبار کاملا شفاف هم به دنبال رد پایی از «ناگفته‌ها» و «پشت پرده‌ها» می‌گردد. البته، گرایش افراطی دستگاه امنیتی کشور ما برای پنهان سازی ساده‌ترین مسایل مربوط به رهبران کشور نیز خوراک مناسبی برای این ذهنیت توطئه‌پندار فراهم کرده است.

سابقه بیماری رهبر نظام هم مساله جدیدی نبود. تفاوت اینجا بود که در سال‌های پیش دستگاه اطلاعاتی کشور مدام تلاش می‌کرد که این مساله را از مردم پنهان کند. طبیعی هم بود که اخباری پراکنده و شایعه‌وار به بیرون درز کند و ذهن شهروند ایرانی این اخبار ناقص را با خیال پردازی خودش پر و بال ببخشد. این بار اما گمان می‌کمنم دستگاه اطلاعاتی به این بلوغ رسید که شفافیت بهترین راهکار برای جلوگیری از عواقب غیرقابل پیش‌بینی شایعات سیاسی است. مساله را از همان ابتدا رک و راست مطرح کرد و به شیوه خودش گام به گام نیز مردم را در جریان آخرین وضعیت جسمانی رهبر کشور قرار داد. با این حال، سنت دیرینه توطئه‌پنداری به این سادگی‌ها برچیدنی نیست.

عجیب‌‌ترین توهم‌پردازی‌ای که من دیدم با برچسب «تحلیل» روانه بازار اخبار شد، مقایسه بیماری آقای خامنه‌ای، با غش کردن‌های دکتر مصدق به هنگام حضور در جلسات سازمان ملل بود. این تحلیل می‌خواست از دل این ماجرا به نسخه و روی‌کردی در مساله پرونده هسته‌ای برسد. جدا از اینکه این تشابه تا چه اندازه بی‌مسما بود و ارایه آن تا چه حد نشان‌گر بی‌اطلاعی از وضعیت و کارکردهای غش مصدقی است، حجم آسمان و ریسمان بافی‌هایی که قرار بود از خبر عمل جراحی رهبری به تغییر مسیر در مذاکرات هسته‌ای برسد واقعا جای تامل دارد.

در نمونه‌ای دیگر که دست‌کم در ظاهر امر تا بدین حد متوهمانه نیست و از عنصر «باورپذیری» بیشتری برخوردار است، بحث مساله «جانشینی» رهبری مطرح بود و این ادعا که نظام قصد دارد با تلنگر زدن به قریب‌الوقوع بودن پایان عمر آقای خامنه‌ای، بحث رسمی در مورد جانشین ایشان را آغاز کند. به ظاهر همه چیز این «شبه تحلیل» درست است، بجز اینکه به سرانجام نرسید و اساسا تا این لحظه که تصاویر کوهنوردی رهبر هم به نشانه تایید کامل سلامتی ایشان منتشر می‌شود هیچ بحثی در مورد جانشین رهبری در نگرفت. به قول معروف «همه چیزش درست بود، بجز اینکه کلا غلط بود»!

اشاره من، به لزوم تمایزگزاری میان «رویاپردازی» با بحث «تحلیل» باز می‌گردد. بسیاری از رویاپردازی‌ها اتفاقا می‌توانند شباهت‌های زیادی به یک «تحلیل علمی» داشته باشند. یعنی در بادی امر، هیچ تناقض و ضعفی در آن‌ها دیده نمی‌شود. درست مثل گزاره‌های «شبه علم» که تشخیص آن از «علم» گاهی دشوار می‌شود. اگر قصد بر این باشد که ما از این تجربیات بتوانیم سنگ محکی برای عیارسنجی «شبه تحلیل‌های» آینده کسب کنیم، من دو راهکار کلی برای مخاطب پیشنهاد می‌کنم.

راهکار نخست، بهره‌گیری از سنگ عیار «توطئه پنداری» است. «توهم توطئه»، در غیاب اطلاع‌رسانی شفاف و جریان آزاد اطلاعات همواره بروز پیدا می‌کند و در جامعه ما نیز به صورت طبیعی شیوع فراوان دارد. باور به شیوع گسترده «توهم توطئه»، انکار این واقعیت نیست که گاه برخی بازی‌های پیچیده سیاسی و یا امنیتی ممکن است در ظاهر امر مردم را فریب دهند. با این حال، ذهنیتی که بدون در دست داشتن شواهد کافی، عینی و قابل ارائه، هر موضوعی را در چهارچوب «دست‌های پشت پرده»، یا «نیت‌های پنهانی» تحلیل می‌کند، به احتمال قریب به یقین در دام «تئوری توطئه» گرفتار است و کلام‌اش غیرقابل اعتنا خواهد بود. حتی می‌توان یک گام به پیش نهاد و ادعا کرد: متوهمانه خواندن چنین تحلیل‌هایی، در برخی موارد ممکن است ما را گمراه کند. با این حال، احتمال پایین وقوع این موارد نادر، و همچنین نداشتن ابزار کافی برای راستی‌آزمایی آن‌ها، در نهایت سبب می‌شود که بنابر شرط عقل، تمامی این تحلیل‌ها را متوهمانه خوانده و کنار بگذاریم. به باور من، مزایای این روی‌کرد بر معدود معایب آن برتری دارد.

راهکار دوم کمی به «نوشداروی پس از مرگ سهراب» شباهت دارد، اما اگر از یک مصداق خاص خارج شویم، در تداوم مسیر ارزش پیدا می‌کند. این راهکار، پرسش‌گری و به چالش کشیدن تحلیل‌گرانی است یک تحلیل آن‌ها در نتیجه و در جریان عمل مردود می‌شود. تداوم این پرسش‌گری، در درجه نخست هزینه ارایه تحلیل بی‌پشتوانه را بالا می‌برد، در درجه دوم خود مخاطب را عادت می‌دهد که در ادامه کار ملاک‌هایی به دست بیاورد که این بار به جای پرسش پس از اثبات اشتباه تحلیل در عمل، به مرور توانایی پرسش‌گری در همان زمان ارایه تحلیل را پیدا کند.

پی‌نوشت:

عکس تزیینی است و به یک کوهپیمایی قدیمی از رهبری مربوط می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر