۳/۱۹/۱۳۹۳

نمایندگانی ناشایست برای ادبیات فارسی


در خدمت بزرگی که مترجمان خوب به ادبیات فارسی کرده‌اند تردیدی نیست، اما ادبیات ما ضربات سنگینی هم از مترجمان ضعیف متحمل شده است. مترجمانی که شاید گمان می‌کنند صرفا نیازمند تسلط بر زبان خارجی هستند چرا که زبان فارسی را از کودکی یاد گرفته‌اند، غافل از آنکه فارس زبان بودن لزوما به معنای تسلط بر زبان فارسی نیست.

اقبال گسترده خوانندگان ایرانی به آثار ترجمه شده، سبب شده تا بزرگترین بخش بازار ادبیات داستانی ما نه دست‌رنج نویسندگان، که محصول کار مترجمان باشد. بدین ترتیب، حتی غلط‌های آشکار مترجمان و یا دست‌کم بدسلیقگی‌های آنان در انتخاب واژگان به مرور به عنوان ملاک‌های ادبیاتی وارد زبان رسمی و اداری کشور شده است. به گمان من، ترکیب گوش‌آزار «می‌باشد» از بارزترین این نمونه‌ها است.

گروهی از ادیبان تاکید دارند که فارسی مصدر «باشیدن» ندارد و «می‌باشد» از اساس غلط است. گروهی هم هستند که گمان می‌کنند «می‌باشد» اگر در معنای «است» به کار نرود می‌تواند درست باشد. حتی من از برخی شنیده‌ام که ادعا می‌کنند این فعل از نظر دستوری ایرادی ندارد، اما حتی این گروه هم می‌پذیرند که ترکیب نازیبایی است و به ویژه وقتی جایگزین ساده، خلاصه و البته رایجی همچون «است» دارد، می‌توان به کلی آن را کنار گذاشت. در هر صورت، من ندیده‌ام که هیچ نویسنده ایرانی قابل ذکری از «می‌باشد» استفاده کند، اما در مقابل حتی در بزرگ‌ترین و معروف‌ترین آثار ترجمه هم به وفور به این فعل برخورده‌ام.

به باور من، یکی از ساده‌ترین انتظاراتی که می‌توان از مطالعه داشت، یادگیری ارتقای زبان خواننده است، حال اگر آثار به ظاهر ادبی، خود به مبلغی برای غلط‌های ادبی بدل شوند، چه سرانجامی می‌توان برای چنین ادبیاتی متصور شد؟ تصویر این یادداشت، بیلبوردی تبلیغاتی در کشور برزیل است که نشان می‌دهد به لطف مترجمان، مردم دیگر ملل جهان نیز نسخه‌هایی نادرست از زبان فارسی را به رسمیت شناخته‌اند.

۲ نظر:

  1. به نظر من این بحث از اساس باطل است. زبان مادامی که زنده است تغییر می کند. تغییرات زبان وکیل و وصی لازم ندارد. چون زبان تنها کاربردی که دارد وسیله ی ارتباط آدم هایی است که به آن زبان صحبت می کنند. اگر لغتی توسط مترجمین یا مجرمین یا هر کس دیگر وارد زبان شد و اکثریت معنی آن را فهمید، آن لغت در آن زبان متولد شده است. هیچ کس صلاحیت کشتن آن لغت را ندارد. از این هم پیش تر و بیش تر، هر کوششی برای کشتن آن لغت تلاشی مذبوحانه و مضحک است. رجوع کنید به کارهای فرهنگستان ادب پارسی.
    چرا مثلا زبان انگلیسی فرهنگستان ندارد؟ چرا ما فکر می کنیم فارسی باید یک متولی داشته باشد و عده ای به نام ادیب باید این بار را به دوش بکشند که وکیل و وصی یک موجود زنده باشند؟
    اگر به جای «می باشد» هر لغت دیگری باشد که اکثریت متکلمین به زبان فارسی متوجه شوند مقصود برآورده شده و این پایان داستان است. کلمه و دستور زبان به خودی خود اصالتی ندارند. هر اصالتی هست مربوط به انتقال مفهوم از یک ذهن به ذهن دیگر است. اگر کلمه «می باشد» فهم مطلب را سخت می کند در آن صورت ایراد وجود دارد. اما باز هم این ایراد توسط متولیان برطرف نخواهد شد. متکلمین زبان فارسی به طور اورگانیک و به مرور زمان، اگر لازم باشد، کلمه دیگری را جای گزین آن خواهند کرد.
    آقای کورش علیانی بحث های مفصل انتقادی در مورد «غلط ننویسیم» دارد که به گمانم همسو است با این مختصر که من نوشتم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. رفیق جان

      این پاسخ را در گوگل پلاس و ذیل کامنت مشابهی نوشتم که به نظرم اینجا هم می‌تواند تکرارش مفید باشد:

      در پویایی زبان قطعا با شما موافقم، اما این پویایی معمولا در چهار مسیر عمده حرکت می‌کند:

      ۱- گسترش زبان به دلیل پیدایش مفاهیم و یا اشیای جدید. (مثلا جهان اینترنت و اصطلاحات آن)
      ۲- ساده‌سازی زبان. (مثلا دیگر «همی بخندیدندی» به کار نمی‌آید)
      ۳- نزدیک شدن به زبان محاوره. (اصطلاحات عامیانه‌ای همچون «گیر سه پیچ» در نهایت خودشان را زبان تحمیل می‌کنند)
      ۴- ایجاز زبان. (محصولی مشابه همان ساده‌سازی و زاییده جبر سرعت تبادل اطلاعات)

      به کار گیری «می‌باشد» به جای «است» یا «هست» در هیچ یک از این سه مسیر گام بر نمی‌دارد.

      - کمکی به انتقال یک مفهوم جدید نمی‌کند.
      - ابدا فعل ساده شده‌ای نیست و اتفاقا با سکته‌ای که دارد در دهان به خوبی نمی‌چرخد.
      - در زبان محاوره هیچ کس از آن استفاده نمی‌کند و شنیدن آن در حین یک گفت و گو همان‌قدر عجیب است که کسی بخواهد به زبان بیهقی با شما گفت و گو کند.
      - نه تنها ایجازی ندارد، بلکه فعل تک بخشی «است» را با یک فعل سه بخشی عوض کرده است.

      از این نظر، چنین تغییری، نه به صورت طبیعی (آنگونه که معمولا زبان‌ها تغییر می‌کنند) و نه حتی توسط ادیبان (آن گونه که نوابغ ادبی قدرت‌اش را دارند) بلکه صرفا به دلیل سنتی مجهول در میان مترجمان و رسانه‌های و مکاتبان اداری رخ داده است.

      حذف