۷/۰۵/۱۳۸۶

پنجم مهرماه 86

VIVA CHE


چند سالی است که دیدار متقابل سران جمهوری اسلامی با رهبران کشورهای کمونیستی قاره آمریکا بسیار متداول شده است. با حضور محمود احمدی‌نژاد و سر دادن شعار عدالت محوری او نیز این دیدارها گسترش چشم‌گیری داشت. هرچند که هوگو چاوز (رئیس جمهور ونزوئلا) در صدر فهرست صمیمی‌ترین دوستان دولت جدید به حساب می‌آمد، اما فیدل کاسترو رهبر کوبا و اوو مورالز رئیس جمهور بولیوی نیز چه با حضور فیزیکی و چه با ارسال پیام‌های فدایت شوم شرایطی را فراهم می‌آوردند که رسانه‌های تبلیغاتی نظام بتوانند با بوق کرنای بسیار دوستان مبارز و ضد امپریالیست ایران را یکی یکی نام ببرند و در لوای خوشنامی و محبوبیت نسبی آنان در میان بخش عمده‌ای از جامعه ایرانی و جهانی، سعی در کسب وجهه‌ای مبارز و آزادیخواه، و دوری از برچسب دیکتاتوری نمایند. ا

سناریوی دعوت از این چهره‌ها و برپایی شوهای تبلیغاتی با انداختن چفیه بر گردن چهره‌های کمونیستی بارها و بارها اجرا شد، تا سرانجام یک نفر ترمز سنگین قطار بی‌ترمز احمدی‌نژاد را کشید. ا

پس از حضور پر سر و صدای مورالز و شوی تبلیغاتی وی در دانشگاه تهران، شعبه‌ای از بسیج که در دانشگاه‌ها لانه کرده است دچار این وسوسه شد تا به سراغ تیر آخر برود. تصور حضور فرزندان مردی که برای چندین دهه نام و تصاویر وی پرچم تمامی مبارزین ضد امپریالیستی جهان بود، «ارنستو»یی که سیمایش نه تنها بر دیوارها و لباس‌ها، که بر قلوب بسیاری از آزادی خواهان نقش بسته بود به دامی بدل گشت تا راکبین قطار بی‌ترمز با سر به درون آن فرو بغلتند. ا

هرچند که در آغاز و با مشاهده حضور فرزندان ارنستو چه‌گوارا در محل دفن خمینی، آه از نهاد بسیاری درآمد و فریادهای افسوس به هوا بلند شد که «شما را به خدا با اسطوره قلب‌های ستم‌دیده این کار را نکنید و نام «چه» را به تعفن و لجن آغشته نسازید»، اما بسیار زود مشخص شد که فرزندان ارنستو چیزی کم از پدر ندارند. آنان نیز به مانند پدر هیچ گاه دامان خود را به ننگ سیاست آغشته نکرده‌اند که به مانند چاوز و مورالز چفیه به گردن در سیرک بسیج قهقهه مستانه سر دهند. ا

فریادهای «آلیدا گوارا» که کلامش را با «به نام مردم کوبا» آغاز کرده بود، آب سردی گشت بر آتشی که قرار بود چهره ارنستو را سیاه سازد و او را به دلقک شوی «چه مثل چمران» بدل گرداند. آلیدا گوارا گفت: «پدر من هرگز از خدا صحبت نکرد، او هیچ گاه با خدا ملاقات نکرد، پدر من می‌دانست حقیقت مطلقی در کار نیست، کدام حقیقت مطلق؟ شما از کدام خدا و پیغمبر حرف می زنید؟». و هنگامی که فریاد می‌زد: «چه گوارا فقط یک پیامبر را ملاقات کرد و قبول داشت و آن هم فیدل بود» چهره ذوب شدگان در ولایت و سربازان گم‌نامی که بزرگترین مبارزه‌شان حمله به زنان و دانشجویان بی‌دفاع بوده است تا حد انفجار برافروخته می‌شد». ا

آری، فرزندان چه کاری کردند تا هزاران هزار مبارز راه آزادی باز هم بتوانند با اشک‌هایی لرزان و قلب‌هایی آکنده از مهر به سیمای اسطوره جهان‌وطنی خود نگاه کنند و با افتخار فریاد بزنند: ا



VIVA CHE

۳ نظر:

  1. فرزاد۵/۷/۸۶

    سلام آرمان عزیز
    ممنون از لطف ات
    من با کامنت گذاشتن در وبلاگ ات مشکل دارم چند بار تلاش کردم و نشده .
    در مورد دعوت از فرزندان ارنستو چه گوارا نمی دونم چی بگم هیچ منطقی جز اشباع شدن از حماقت توجیه اش نمی کنه .حماقت هم می تونه نوعی منطق باشه بهر حال نمک میزبان هم نتونست میهمان را از بازگویی واقعیت بازدارد واین ارزشمند بود پس زنده باد آرمانهای بلند انسانی چه گوار

    پاسخحذف
  2. داریوش۶/۷/۸۶

    درودبر شما وممنون از حضور پر مهر شما
    چه زیبا و منطقی مینویسید

    پاسخحذف
  3. داریوش۶/۷/۸۶

    درودبر شما
    ممنون از حضور شما نازنین

    پاسخحذف