۵/۰۲/۱۳۸۸

در بند

می خواستند از جنبش ما اندیشه را بگیرند؛ می خواستند تفکر را به بند بکشند؛ سعید حجاریان را بازداشت کردند...
می خواستند از جنبش ما شهامت را بگیرند؛ می خواستند غیرت و شجاعت را به بند بکشند؛ عبدالله رمضان زاده را بازداشت کردند...
می خواستند از جنبش ما فریاد را بگیرند؛ می خواستند زبان سرخ را به بند بکشند؛ مصطفی تاج زاده را بازداشت کردند...
اما چه بیهوده، که غافلند تفکر این جنبش در میلیون ها ذهن بیدار نهفته؛ شهامت این جنبش در میلیون ها قلب شجاع پنهان است و فریاد این جنبش از میلیون ها زبان سرخ به گوش می رسد.

***

امروز هزاران «وارطان» در بند استبداد گرفتارند و گویی برای تمامی آنان است که سروده:

"وارطان"!
بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار !
با مرگ نحس پنجه میفکن !
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . . »
" وارطان" سخن نگفت
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .
« ـ "وارطان"! سخن بگو !
مرغ سکوت، جو جه ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است !»
" وارطان" سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت . . .
" وارطان" سخن نگفت
" وارطان" ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .
" وارطان" سخن نگفت
" وارطان" بنفشه بود
گل داد و
مژده داد : « زمستان شکست!»
و
رفت…

(گرامی باد سالمرگ احمد شاملو)


تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر