در حدود 105 سال پیش، جامعه سنتی، کم سواد، ناآگاه و غفلت زده ایرانی، به ناگاه خیز بزرگی برداشت و ده سال پیش از انقلب اکتبر در روسیه، اولین انقلاب مشروطه خواهی در سراسر مشرق زمین را رقم زد. از نظر من، این انقلاب دو ویژگی قابل توجه داشته است که دقت در آن ها می تواند برای فعالان جنبش سبز پندآموز باشد. نخست اینکه انقلاب مشروطه ایران، یکی از معدود انقلاب های شناخته شده جهانی است که هیچ کس نمی تواند نام یک شخص را به عنوان رهبر بلامنازع آن نام ببرد. در واقع هرگاه قرار است از رهبری انقلاب مشروطه سخنی به میان آید، غالبا به اجتماعی از روحانیون و روشنفکران اشاره می شود. از این جهت این انقلاب شاید بتواند تشابهات بسیاری با جنبش امروزین کشور داشته باشد.
اما ویژگی دیگری که اینجا مورد تاکید من است، فاصله بعید اهداف و مطالبات این انقلاب، با شرایط اجتماعی-سیاسی چند دهه پیش از آن است. به بیان دیگر، جامعه بی سواد، سنتی، فقیر و غفلت زده ایرانی، به ناگاه دست به طرح و درخواست مطالباتی می زند که در پیشرفته ترین جوامع بشری مورد تاکید قرار داشتند. قانون گرایی، مشروطیت و محدود سازی قدرت حاکمان، برپایی عدالت خانه و قوه قضاییه مستقل، همه و همه درخواست هایی هستند که حتی امروز و با گذشت بیش از یک قرن همچنان می توانند مطالبات جنبش های دموکراتیک ایران به حساب آیند. اینکه چگونه جامعه ایرانی ظرف چند دهه و یا حتی کمتر اینچنین متحول می شود، بحثی است که باید در مطالعات گسترده سنت و مدرنیته ریشه یابی شود؛ اما آنچه من اینجا و تنها به عنوان یک عامل از آن نام می برم، گستره کم نظیر فعالانی بود که تلاش می کردند جامعه خود را با دستاوردهای نوین بشری آشنا کنند و یا ریشه های عقب ماندگی کشور را به آن ها معرفی کنند.
گمان نمی کنم بتوان فهرست کاملی از تمامی روشنفکران عصر مشروطه یافت؛ در این میان گروهی بیشتر از دیگران مورد توجه قرار گرفته اند؛ نظیر «ملکم، آخوندزاده، طالبوف، زین العابدین مراغه ای، میرزا آقاخان کرمانی، مشیرالدوله، مستشارالدوله، ملک المتکلمین، میرزاجهانگیرخان و تقی زاده» و گروه دیگری نیز همچون اروج بیک بیات، ابوالحسن شیرازی، عبداللطیف شوشتری، رضا قلی میرزا، سلطان الواعظین، ابوطالب اصفهانی، آقا احمد کرمانشاهی، ابوطالب بهبهانی، میرزا حسن خان سرتیپ و عباس قلی خان منشی، دست کم به پشتوانه آثار درخشانشان همچنان مورد خوانش قرار می گیرند. به این مجموعه باید فهرست بلند بالایی نیز از روحانیون و حتی مراجعی را افزود که برداشت های جدیدی از مذهب ارایه دادند تا راه برای مشروطه خواهان هموارتر گردد.
تاکید من بر بلندبالا بودن این فهرست، برای اشاره به حجم کم نظیر تولید محتوای این اندیشمندان است که تا حدودی ضعف تاریخی جامعه عصر قاجار را در غفلت و ناآگاهی جبران می کند و آن را تا سرحد دست یابی به یک انقلاب مدرن پیش می برد. گمان می کنم بی راه نباشد اگر به تعبیر رایج این روزها مدعی شویم که روشنفکران عصر مشروطه در تولید محتوا «بی شمار» بودند! حال پرسش من این است که اگر بخواهیم این وضعیت را با شرایط کنونی جنبش سبز بسنجیم به چه نتیجه ای می رسیم؟ پرسش مشخص تر من این است که جامعه روشنفکری ایران و اندیشمندان و صاحب نظران، برای پیشبرد جنبش سبز تا کنون چقدر تولید محتوا کرده اند و دستمایه در اختیار فعالان جنبش قرار داده اند؟
دست کم طی یک سال گذشته، به شخصه دقت بسیاری در متون منتشر شده در فضای مجازی به خرج می دادم تا هرجا تحلیلی مناسب و یا پیشنهادی قابل تامل برای جنبش مطرح می شود در حد توان خودم آن را منتشر کنم. با این حال باید بگویم بدون اغراق، بجز معدود تحلیل های بیانیه مانندی که به صورت کاملا پراکنده و غیرمنسجم از جانب برخی احزاب و یا گروه های اپوزوسیون مطرح شدند، هنوز هیچ یک از روشنفکران ایرانی نتوانسته اند در توصیف شرایط و یا آینده جنبش و کشور حرف خاصی بزنند! تمام آنچه در فضای اطلاع رسانی منتشر می شود، بجز بیانیه ها و یا یادداشت های چهره هایی چون موسوی و کروبی و رهنورد، تنها واکنش هایی گذرا و موضعی است که بجز کارکردهای رسانه ای و تبلیغاتی، آن هم در سطحی محدود، دستاورد دیگری ندارند. در واقع باز هم گمان می کنم بتوانم به خود این جرات را بدهم که ادعا کنم عملکرد جامعه روشنفکران، اندیشمندان، صاحب نظران و اساتید دانشگاهی ایران، چه در داخل و چه در خارج از کشور حتی محدودتر و ضعیف تر و سطحی تر از فضای وبلاگستان فارسی بوده است و به نظر هم می رسد این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت.
در نهایت اینکه به باور من، گفت و گوهای وبلاگی و یا هر دست تقابل آرا در فضای مجازی (اعم از شبکه هایی چون فیس بوک) تاثیرگذاری بسزایی در تغییر فرهنگ عمومی بخش هایی از جامعه ایرانی و گسترش فرهنگ گفت و گو میان آنان داشته است. با این حال به باور من، یک جنبش ملی و دموکراتیک برای پیشرفت و موفقیت به چیزی فراتر از این گفت و گوها احتیاج دارد که فعلا جای خالی آن در جنبش سبز احساس می شود.
جامعه بیسواد و نا آگاه نمیتواند خیزش فرهنگی و سیاسی به جلو بکند. آنچه در ۱۰۵ سال پیش اتفاق افتاد یک انقلاب نبود. آنچه که در ۱۹۷۹ اتفاق افتاد یک انقلاب پیشرو نبود بلکه یک ضد انقلاب یا پرش ارتجاعی بود. انقلاب آن است که در پیش است. انقلاب زمانی پیش میاید که اکثریت با سواد و آگاه باشند و تحت فشار و استثمار گروهی جنایتکار، دزد و دروغگو.
پاسخحذفدوست عزیز،من هم کاملا با فرمایش شما هم نظر و هم سو هستم، از مردم بايد به اندازه آگاهی که دارند انتظار داشته باشیم. مردمی که بیشتر بدانند، بیشتر عمل می کنند. اگر اکنون نظام حاکم در چنین شرایط متزلزل و سرانجامی رو به سقوط گرفتار است، تنها به خاطر تلاشها و جان فشانی های تمام عزیزان و خون پاک شهدای سبز این خاک است.
پاسخحذفبه باور من همه ما پیش از آنکه در فکر تجمعات باشیم، باید تمام سعی و تلاش خود را در آگاه ساختن بدنه جامعه صرف نماییم.
تجمعات و اعتراضات خیابانی لازم و حیاتی است، ولی با داشتن آگاهی عمومی و اجرای هدفمند آن بهترین نتیجه را با حداقل هزینه ها باید گرفت.
اما آگاهی از چه؟
همه ما قبل از هر اقدامی باید دست کم از 3 موضوع اساسی آگاهی داشته باشیم تا پا به میدان بگذاریم :
1 – چه چیزی را نمی خواهیم؛
2 - چه چیزی را می خواهیم؛
3 – راه های عملی جهت رسیدن به آنچه می خواهیم؛
من فکر نمیکنم در اینکه اکثریت مردم چه چیزی را نمی خواهند کوچکترین اختلاف نظری وجود داشته باشد، مورد دوم هم شکل واحد و منسجمی ندارد بلکه تنها در یک کلمه خلاصه می شود « آزادی ». ولی برای خیلی از مردم هنوز واضح نیست که دقیقا بعد از کنار زدن آنچه نمی خواهند قرار است چه پیش آید. تنها تصویر زیبایی از آزادی در ذهن دارند. پس لزوم ایجاد اتاق های فکر حقیقی و در فضای خارج از اینترنت، جهت بحث و بررسی و ارایه راه کار های عملی و مکانیسم های قابل اجرا جهت پیاده سازی این راه کارها و سپس انتشار آنها در بدنه جامعه به هر نحو ممکن؛ غیر قابل انکار می باشد.
اینکه ما از چه طریق می توانیم آنچه را نمی خواهیم کنار بزنیم و چگونه به آنچه می خواهیم می توانیم دست پیدا کنیم نیازمند مطالعه بیشتر در تاریخ مبارزات، مکاتب مختلف، مقالات علمی و هر منبعی است که می تواند اطلاعات ما را افزایش دهد، (همانطور که شما به اين امر اهتمام مي ورزيد). آنچه از این تحقیقات حاصل می شود در تبادل افکار و بحث ها قوام آمده و شالوده مناسبی را برای تصمیم گیری های آتی فراهم می آورد. لزوم ایجاد اتاق های فکر مذکور در فضای بیرون از اینترنت ، جلوگیری از سمپاشی عناصر حکومتی و اطلاع ایشان از زیرو بم ماجرا می باشد.
پس پیشنهاد میکنم هریک از ما به عنوان یک عضو این حرکت به جای صدور فراخوان های رنگارنگ برای حرکاتي نا هماهنگ، به دادن فراخوانی با عنوان " فراخوان آگاهی " اقدام نماییم و با دوستان و آشنایان امین خود این اتاق های فکری که تا کنون همواره در هر محفلی برقرار بوده را رسمیت بیشتری ببخشیم.
از همه دوستانی که امکان بحث در این زمینه را در فضاهای پر بیننده تر مانند بالاترین یا غیره را دارند با تمام وجود خواهش میکنم بر روی آگاهی بخشیدن به خود و سایرین بیشتر بحث و اطلاع رسانی نمایند.
به امید روزی که همه ما بدانیم چگونه به آنچه میخواهیم می توانیم برسیم.
ما پیروزیم.
V