گمان میکنم که پذیرش این واقعیت برای بیشتر فعالین دانشجویی سخت و ناخوش آیند باشد، اما به باور من باید بپذیریم که دستکم در حال حاضر هیچ حرکتی که بتوان نام «جنبش» را بر روی آن نهاد در میان فعالین دانشجویی ما وجود ندارد. به بیان دیگر، آنچه به نادرست «جنبش دانشجویی» خوانده میشود، تنها مجموعهای پراکنده از اعتراضات آشفته و ابراز نارضایتیهای غیرهدفمند در میان دانشجویان کشور است؛ تا آن حد که احتمالا هیچ یک از فعالین دانشجویی و یا ناظرین بیرونی نمیتوانند یک هدف، خواسته و یا مطالبه مشخص را برای اعتراضات دانشجویی کشور نام ببرند. اگر قرار باشد این اعتراضات را تنها در ادامه اعتراضات مردمی به کودتای 22خرداد قلمداد کنیم که دیگر هویت یک جنبش مستقل پیدا نخواهد کرد و باید آن را تنها بخشی از «جنبش فراگیر سبز» بدانیم. اما اگر بخواهیم برای این اعتراضات هویتی مستقل قایل شویم باید به سراغ مطالباتی برویم که به صورت مشخص از جانب دانشجویان مطرح شده و دست کم در میان طیف وسیع و گستردهای از فعالین دانشجویی کشور مورد توافق قرار گرفته باشند.
خواستههایی نظیر «آزادی»، «عدالت» و یا «برابری» بیش از آن «کلی»، غیر شفاف و غیرقابل استناد هستند که بخواهند مطالبات جنبش دانشجویی به شمار بیایند. در واقع چنین شعارهایی همواره و اتفاقا از جانب تمامی جریانات گاه متناقض سیاسی-اجتماعی میتوانند مطرح گردند، هرچند مطرح کنندگان آن اهدافی کاملا متفاوت را دنبال کنند. از سوی دیگر ابهام و حتی بیمحتوایی شعارهای رایج در تجمعات دانشجویی نظیر سردادن سرود «یار دبستانی» و یا فریادهای «دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد» و «دانشگاه زنده است» خود به خوبی میتواند نمایانگر این حقیقت سهمگین باشد که حرکتهای دانشجویی بیش از آنکه به قصد دستیابی به مطالباتی مشخص شکل بگیرد، تنها از روی عادت و شاید برای رفع دین و تکلیف دنبال میشوند.
به باور من، 16آذر 89 در حالی فرا می رسد که فعالین دانشجویی کشور به هیچ وجه خود را برای طرح یک مطالبه مشخص آماده نساختهاند. هرچند این روزها موجی از دعوت و فراخوان به برگزاری تجمعات دانشجویی، فضای رسانهای را تحت تاثیر خود قرار داده است، اما آنچه به وضوح میتوان از خلال همین فراخوانها دریافت، سردرگمی کمنظیر و کمسابقه گروههای دانشجویی برای در پیش گرفتن یک استراتژی مشخص است. کمتر کسی میداند برای چه باید در سالروز 16آذر خطرات قابل پیش بینی حضور در یک تجمع دانشجویی را به جان بخرد؟ کمتر کسی میداند هزینه احتمالی احضار به کمیتههای انضباطی و یا حتی بازداشت از جانب مقامات امنیتی را دانشجویان برای دست یابی به کدام مطالبه خواهند پرداخت؟ نتیجه آنکه به باور من، 16 آذرماه 89، غیرقابل پیش بینی ترین سالروز گرامی داشت دانشجویان خواهد بود که تنها اتفاقات پیش بینی نشده و اشتباهات احتمالی دستگاههای امنیتی حاکمیت میتواند سبب شود تا دستاوردی از آن حاصل گردد. در غیر این صورت، صرف همصدایی گروهی از دانشجویان در تکرار سرودهایی نوستالژیک و یا در بالاترین حالت، سردادن شعار «دانشجوی زندانی، آزاد باید گردد» حرکتی نیست که برای کسی دستاوردی به همراه بیاورد و یا حاکمیت را دچار بحران کند.
در نهایت باید بگویم به شخصه و در طول دوران دانشجویی هیچ گاه نمیپذیرفتم که گروهی از بیرون دانشگاه برای فعالیتهای دانشجویی تعیین تکلیف کنند و هنوز هم بر این باور هستم. فعالیتی که ماحصل و برآیند دانستهها، تجربیات و دریافتهای درون جامعه دانشگاهی نباشد با هیچ چسبی به حرکتهای دانشجویی نمیچسبد و اگر هم بچسبد نتیجه مطلوبی به همراه نمیآورد. اما اگر بتوان پذیرفت که حتی یک ناظر بیرونی هم میتواند تحلیل خود را از حرکتهای دانشجویی ارایه کرده و در نهایت پیشنهادی مطرح سازد، آنگاه من هم به خود این جرات را میدهم که خطاب به دوستان دانشجو بنویسم: «صرف پرداخت هزینه در برگزاری تجمعات گرامی داشت روز دانشجو برای روشن نگه داشتن چراغ حرکت های دانشجویی تصمیمی احساسی است که نسبت هزینه و فایده آن چندان با هم همخوانی ندارد و بیشتر به یک انتحار رومانتیک میماند. اگر دانشجویان میخواهند که به صورت مستقل برای فضای دانشگاهی و حرکتهای دانشجویی تصمیم بگیرند، به باور من باید ابتدا تکلیفشان را با خودشان مشخص کنند که برگزاری تجمعات روز دانشجو یک هدف است یا یک وسیله؟ اگر هدف است تا چه میزان برای دست یابی به آن مجاز به پرداخت هزینه هستند؟ و اگر وسیله است آیا از کارکرد مناسب آن اطمینان دارند؟»
پی نوشت:
وبلاگ «دروازه های سپیده دم» در این مورد نظر متفاوتی دارد
با سلام، نقدی بر این نوشته در وبلاگ گذاشتم با عنوان دانشگاه، 16 آذر و ظرفی برای اعتراض http://gatesdawn2.wordpress.com/2010/12/06/2000/
پاسخحذف