۷/۰۳/۱۳۸۷

اردیبهشت روز (سوم) مهرماه 1387

حکایت انتخابات ما و اجاره نشین های مهرجویی

نمی دانم فیلم «اجاره نشین ها»ی داریوش مهرجویی را به خاطر می آورید یا نه، شاهکار ماندگاری بود که هرچند در فضای سالهای دهه شصت ساخته شد اما گویا بازگویی احوال هر روز جامعه ایرانی است.

مجموعه ای از همسایه های ساکن در یک آپارتمان که هرچند زندگی همه آنها در گرو یکدیگر است اما اهمیت حفظ این اتحاد هیچ گاه با اختلافات بچگانه بر سر مسائل ریز برابری نمی کند.

بارها و بارها این اختلافات و درگیری ها به کل ساکنان ساختمان ضربه می زند اما هربار که در ظاهر همه از اشتباهات گذشته خود درس گرفته و تصمیم به همکاری می گیرند باز هم در میانه راه بهانه کوچکی پیدا می شود و کوته نظری افراد بار دیگر آتش اختلافات را شعله ور می سازد. این دور بی پایان تا آنجا پیش می رود که سرانجام آوار ساختمان بر سر تمامی ساکنان آن فرو می ریزد و به اصطلاح خشک و تر با هم می سوزند. حکایت این روزهای جامعه ایرانی نیز درست به مانند اجاره نشین های داریوش مهرجویی است.

در طول هشت سال دوران اصلاحات که بدون تردید فرصتی استثنایی و شاید غیر قابل تکرار برای اصلاح اوضای کشور (چه سیاسی، چه فرهنگی و چه اقتصادی) بود اختلافات میان اصلاح طلبان با تحریکات تنگ نظرانه محافظه کاران فرصت هر پیشرفت پایدار و دستاورد ماندگاری را از میان برد. اختلافاتی که بیش از هر چیز ناشی از حقارت هایی بچه گانه بود بیش از هرزمان دیگر نمود خود را در انتخابات سال 84 نشان داد که هیچ یک از جریانات به اصطلاح اصلاح طلب حاضر نشدند برتری رقیبان را ببینند و هر یک برای مصادره تمامی غنایم جداگانه پا به عرصه انتخابات گذاشت تا تکثر نامزدهایی که زمانی جبهه اصلاحات را تشکیل می دادند سرانجام ظهور پدیده ای به نام احمدی نژاد را به دنبال آورد.

با شکست تمامی اصلاح طلبان در چندین انتخابات پیاپی به نظر می رسید که کم کم عقلای این جناح باید عاقل تر و تنگ نظران آن باید بسیط تر و کودکانش باید بالغ تر شده باشند، اما دریغ...

دریغ که نزدیک شدن به موسم انتخابات ریاست جمهوری باز هم به مانند دمیدن به شعله اختلافات دیرین عمل می کند. دریغ که باز هم همه ساکنان بنای پوسیده اصلاحات ویرانی پای بست خانه را فراموش کرده اند و تمام فکر و ذکر خود را در گرو نقش ایوان آن قرار داده اند.

دریغ که گویا هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده همه کار را تمام شده و پیروزی را قطعی می دانند و تنها در تقسیم غنایم موهوم خود دچار اختلاف و چند دستگی شده اند.

گویا همه فراموش کرده اند که محمود احمدی نژاد ریاست جمهوری کشور را بر عهده دارد. علی کردان فعلا وزارت کشوری را بر عهده دارد که قرار است انتخابات را برگزار کند. میلیاردها دلار پول نفت معلوم نیست به کدام حساب مخفی واریز شده تا بار دیگر آرای گمنامی را به صندوق های رای واریز کند. دستگاه های عریض و طویل تبلیغاتی نظام آماده تر از هر زمان دیگری در صدد بمباران هر آن کسی هستند که کوچکترین نویدی از تغییر اوضاع کنونی کشور را به همراه داشته باشد.

دریغ که این همه حقیقت که از روشنایی روز واضح تر هستند فراموش شده اند و تنها این نکته باقی مانده است که پس از پیروزی در انتخابات خاتمی عرضه تحقق بخشی به آرمان های اصلاح طلبی را دارد یا خیر؟!

که این خاتمی ترسو هشت سال امتحان پس داده است و البته هم مردود شده اکنون نوبت آن است که مثلا عبدالله نوری را بر کرسی ریاست دولت بنشانیم!

هیچ گاه فراموش نمی کنم درست در شرایطی که طیف رادیکال اصلاح طلبان با شعار نپذیرفتن حکم حکومتی رسما به نبرد با راس هرم اقتدارگرایی نظام رفت و با حذف «خمینی و خامنه ای» از شعار هشت سال پیش خود، مصدق را الگوی خود برگزید و فریاد «درود بر سه مرد ایران زمین، مصدق، خاتمی و دکتر معین» را جانشت «سلام بر سه سید فاطمی، خمینی و خامنه ای، خاتمی» کرد، عده ای که خود را فعالین حقوق زنان می نامیدند به رهبری شیرین عبادی و سیمین بهبهانی تجمع تحریم در برابر دانشگاه تهران برگزار کردند تا ناخواسته به مانند «مزدور بی جیره و مواجب» آب به آسیاب ولایت و ولایت مداران بریزند.

امروز نیز که برادر شریعتمداری در پشت توپخانه «کیهان» بی مهاباتر از همیشه خطر ورود خاتمی و شکست تمامی نقشه های اصولگرایی را درک کرده و زمین و زمان را به هم می بافد، درست در شرایطی که ریش سفیدان و تجربه اندوختگان اصلاحات در تقلای کشاندن سید محمد خاتمی به عرصه انتخابات هستند و مخالفان قسم خورده اصلاحات در تلاش برای خنثی سازی این اقدامات، درست در چنین شرایطی ماجراجویی های عده ای که لابد خود را آرمان خواه نیز می دانند آنان را به این نتیجه رسانده که نوک پیکان حملات خود را به سوی خاتمی نشانه روند که تو چنان بودی و چنان کردی و مایه و مسبب تمامی تیره روزی ها هستی.

کوته نظری و کودکی عقلانی چنین افرادی با چنین استدلالاتی تنها و تنها بازی های طنز آمیز اجاره نشین های مهرجویی را در نظر من تداعی می کند، تنها می توانم امیدوار باشم که این بار دیگر این بنای پوسیده بر سر تمامی ما آوار نگردد.