۱۲/۱۰/۱۳۸۷

همینجوری دلم گرفت

چه اشکال دارد که گاه خودخواه بشویم؛ چه اشکال دارد گاه به ستایش خود بپردازیم و یا دست کم برای خودمان دل بسوزانیم؟ اینجا مال من است و من دلم می خواهد که اینجا دلم برای خودم بسوزد؛ دلم می خواهد اینجا دلم برای خودم تنگ بشود؛ بس که میان تعفن موجوداتی حقیر تنفس کردم دلم برای هوای پاک و نسیم صبح دم تنگ شده است؛ اینها کسانی نیستند که لیاقت من باشند؛ دلم می خواهد اینگونه حرف بزنم؛ دلم می خواهد بگویم اینها آنقدر حقیر و پستند که در شان من نیست حتی نگاهشان کنم؛ چشم هایم مکدر می شوند؛ دلم می خواهد بالا بیاورم از دیدنشان و تمام تهوعم را نثارشان کنم؛ نه؛ اصلا حتی دلم نمی خواهد تهوعم را هم نثارشان کنم؛ فقط می خواهم بروم؛ دیگر هیچ دلیلی برای ماندن ندارم؛ حتی یک دلیل...

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۹/۱۳۸۷

اعتراض کنیم

متاسفانه گاه آنقدر موارد دردناک در کشور ما زیاد می شوند که نمی دانیم اعتراض به کدام یک را در اولویت قرار دهیم؛ گاه از این همه اعتراض های به ظاهر بی حاصل خسته می شویم و گاه برخی را فراموش می کنیم.

پرونده دکتر زهرا بنی یعقوب هنوز بی سرانجام مانده است؛ هرچند اعتقاد دارم پایمال شدن خون یک انسان بی گناه چیزی کمتر از ریخته شدن خون یک انسان ندارد، با این حال تصور می کنم دست کم یک مورد نسبتا مشابه وجود دارد که نیاز به توجه بیشتری دارد. دانشجوی دختری که در دانشگاه زنجان از جانب مدیریت دانشجویی تحت فشار قرار گرفته بود می توانست به یک زهرا بنی یعقوب دیگر بدل شود؛ خوشبختانه این اتفاق رخ نداد. اما شاید باید گفت متاسفانه زنده ماندن این دانشجو سبب شد تا بسیار زودتر از دایره توجه ما خارج شود. من از وضعیت وی هیچ اطلاعی ندارم اما با شرایطی که پیش آمده است حتی می توانم تصور کنم حسرت سرنوشت زهرا بنی یعقوب را داشته باشد.

جمعی از فعالین اجتماعی به حکم صادره علیه این دانشجو که جز قربانی شدن گناه دیگری نداشت اعتراض کرده اند؛ شما هم به این اعتراض بپیوندید، این کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم اما بدون تردید کار بی نتیجه ای نخواهد بود.

پی نوشت:

نامه سرگشاده خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب را هم بار دیگر از اینجا بخوانید.
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

خاتمی برایمان برنامه دارد!

بالاخره گویا قرار است خبرهایی هم از جناب سید خندان به گوش برسد! زمانی که خاتمی نامزدی خود در انتخابات دهم ریاست جمهوری را رسما اعلام کرد انتظار می رفت که اقدامات و سخنرانی های وی و یا نزدیکانش که به نوعی تحرکات انتخاباتی به حساب می آیند نیز آغاز شده و یا گسترش یابد؛ اما هرقدر مهدی کروبی در این راه فعال بود کلبه جناب خاتمی سوت و کور به نظر می رسید. کم کم داشتم شک می کردم که آیا به واقع خاتمی قرار است تا خود انتخابات نامزد باقی بماند یا برنامه دیگری در سر دارد؟

به هر حال امروز که دیدم سعید شیرکوند از طرح های خاتمی برای توسعه مناطق کردنشین خبرداده، بنابر خوی خوشبینانه خودم به این نتیجه رسیدم که نباید عجله کرد؛ گویا این تنها یک آرامش پیش از طوفان است. به نظر می رسد خاتمی و اطرافیان او قصد دارند برای اولین بار در تاریخ انتخاباتی کشور یک برنامه مدون تهیه کرده و آن را به مردم معرفی کنند. حتی شیرکوند مدعی شده که این برنامه دارای یک زمان بندی کاملا مشخص هم هست و تاکید کرده که اگر خاتمی در انتخابات پیروز شود «در هر حال آنها (برنامه) را اجرایی خواهد کرد».
فقط می توانم بگویم: «خدا از دهانتان بشنود جناب شیرکوند»!

پی نوشت:
شیخ الشیوخ هم همچنان یک تنه می خواهد سرکوب ها را متوقف کند. این بار به سراغ سرکوب دراویش رفته و برای وزیر اطلاعات نامه نوشته است. اعتقاد دارم حتی اگر نخواهیم رییس جمهور بعدی کشور کروبی باشد باز هم در چنین مواضعی باید از وی حمایت کنیم.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

شکار روباه

تماشای یک تیاتر خوب دیگر را هم مدیون «انوش» شدم. «شکار روباه» اثر «علی رفیعی»، روایت تلاش آقامحمدخان قاجار برای کسب قدرت است. روایتی که در عین حفظ مصادیق تاریخی، هم در قالبی متفاوت به اجرا درآمده است و هم تلاش کرده تا بخشی از فرهنگ سنتی سیاست در کشور ما را به تصویر بکشد. داستان از ماجرای اختگی آقامحمدخان آغاز می شود و در واقع با تاج گذاری وی پایان می یابد؛ اما به دلایلی که نتوانستم لزومشان را به درستی درک کنم ماجرای مرگ وی را نیز در بر می گیرد.

اگر برخی روایت های غیر ضروری و دیالوگ های بی دلیل و تکراری را از نمایش حذف کنیم تقریبا دیگر هیچ جای ایرادی باقی نمی ماند. اجرا بسیار خوب بود؛ نقش ها عالی تعریف شده بودند و در نهایت ایده نمایش ماجرایی مربوط به 400 سال پیش با فضایی بینابین و ادبیات و دیالوگ هایی گاه مدرن و گاه سنتی جالب بود و با ظرافت پیاده شد. هرچند هنوز اگر بخواهم نمایشی را پیشنهاد کنم «کوکوی کبوتران حرم» در اولویت قرار خواهد داشت، با این حال گمان می کنم جای افسوس داشته باشد اگر «شکار روباه» را هم از دست بدهید. تا 25 اسفند ماه، تالار وحدت، راس ساعت 18 منتظر شما است.

پی نوشت:
در قمست یادداشت کارگردان در بروشور نمایش آمده است: «...همکاری محمد چرمشیر، نمایش نامه نویس برجسته، در دراماتورژی اثر ... تاثیر بسزایی داشته است». این دراماتورژی را هم کمی تا اندکی یادگرفتم!


تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۸/۱۳۸۷

گام اول اصلاح طلبی، قانون گرایی است


آیا حاضریم قانون گرایی را بپذیریم؟ این مسئله به نظر بدیهی این روزها به شدت دردسر ساز شده و دست کم باعث شده است تا من به آن شک کنم. باز هم پای انتخابات در میان است!

از زمانی که سید محمد خاتمی و مهدی کروبی به عنوان دو رقیب در کنار یکدیگر قرار گرفته اند بحث مقایسه میان این دو بسیار بالا گرفته است. تمامی نزدیکان کروبی و یا حامیان وی در این مقایسه ها سعی می کنند تا بر ایستادگی وی در برابر فشارهای وارده تاکید کنند. نکته ای که در کارنامه خاتمی یک ضعف محسوب می شود و حتی منتقدین بی طرف نیز در مقایسه این دو بر روی آن تاکید می کنند. اما این مسئله ایستادگی در برابر فشارها که در نمونه هایی نظیر بازداشت لقمانیان، ضرب و شتم وزرای خاتمی، زندانی شدن روزنامه نگاران و دانشجویان مورد تاکید قرار می گیرد به واقع چه معنایی دارد؟

متاسفانه به نظر می رسد ما خود نیز گاه فراموش می کنیم که قرار است در مورد انتخاب رییس جمهور آینده سخن بگوییم نه رییس قوه قضائیه، مجلس قانون گذار و شورای نگهبان، و در نهایت نه در مورد رهبر نظام. رییس جمهور کشور وظایف و اختیارات قانونی مشخصی دارد که برای مثال در هیچ کدام آنها لغو حکم بازداشت و زندان گنجانده نشده است و اصولا رییس جمهور بر اساس بند تفکیک قوا در قانون اساسی حق دخالت در تصمیمات قوه قضائیه و یا مجلس را ندارد.

به نظر من مشکل اینجا است که از شعار قانون گرایی برای ما تنها ظاهری پوشالی و بی محتوا باقی مانده است. ما به قانون گرایی اعتقاد داریم تنها تا زمانی که منافع ما را تامین کند؛ به محض اینکه از راه قانون نتوانیم به منافع خود دست پیدا کنیم بلافاصله به دنبال یک شیخ الشیوخ می گردیم تا با داد و بی داد کار را به پیش ببرد. من گمان می کنم خاتمی نه چنین کاری را خواهد کرد و نه باید چنین انتظاری از او داشت. اگر قصد داریم با شعار اصلاح طلبی و قانون گرایی در عرصه انتخابات حاضر شویم حق نداریم به سراغ گزینه هایی برویم که تنها نکته مثبت آنها توانایی دور زدن قانون است.

پی نوشت:
عمادالدین باقی نیز تاکید کرده که «خاتمی اهل هزینه دادن نیست». نوشته های آرش سیگارچی و سامان صفرزایی را در این زمینه بخوانید، ضمن اینکه خودم هم یک بار در این دعوا طرف کروبی را گرفتم!

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

زدن یا نزدن؛ مسئله این بود!

تا حالا شده است که از یک کار بد خودتان راضی باشید؟! نمی دانم از لحاظ فلسفی اصلا این ترکیب درست است یا نه –راستش من هیچ گاه از فلسفه چیزی سر در نیاوردم- یعنی وقتی که از کاری راضی هستیم اصلا می توانیم بگوییم آن کار، کار بدی بوده است؟

امروز یک نفر را بدون مقدمه کتک زدم! نه حرفی، نه بحثی و نه برخوردی؛ یک راست رسیدم و جانانه ترین کشیده عمرم را زیر گوشش کشیدم (البته ترکیبی بود از کشیده؛ کف گرگی و هوک چپ!) این عمل برایم درد سر کوچکی هم درست کرد اما هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به 12 ساعت و در شرایطی که به هیچ وجه در فضای احساسی قرار ندارم می توانم بگویم از کار خودم پشیمان نیستم؛ این در حالی است که در تئوری به هیچ وجه متوصل شدن به زور، و ضرب و شتم دیگران را نمی توانم بپذیرم؛ خوب این هم از تناقضات شخصی من است؛ شاید هم تناقض میان حرف و عمل؛ و یا هرچیز دیگر؛ به هر حال بنده­ی آرزومند دموکراسی و اصلاحات، هنوز هم از کتک زدن این فرد پشیمان نیستم؛ به قول یکی از دوستان «بالاخره به صورت کاملا دموکراتیک زدی تو گوشش»!

پی نوشت:
به یاد صحبت معروف «بهمن فروتن» در برنامه نود افتادم؛ آنجا که می گفت: «بعضی کارها غلط است اما خوب است»!

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۷/۱۳۸۷

هر چند روز یک بحران؟

کم کم داشت یادمان می رفت که واقعا بحران یعنی چه؟ داشت یادمان می رفت چه چیزی تاب و توان همه مان را گرفت و چه چیزی سرانجام حوصله مردم را سر برد و جامعه را از تصویر پدید آمده از اصلاحات خسته کرد. کم کم داشتیم «هر 9 روز یک بحران» را فراموش می کردیم؛ اما خاتمی دوباره می خواهد بیاید؛ پس تمام بحران ها هم بار دیگر باید به کشور برگردد؛ دست کم گروهی هستند که می خواهند در خاطره مردم این حقیقت را ثبت کنند که «خاتمی یعنی بحران» و متاسفانه در میان اصلاح طلبان هم غضنفرهایی پیدا می شوند که آب به این آسیاب بریزند.

بعد از جنجال بی دلیل بر سر اظهارات منتسب به هاشم آغاجری که فارس و کیهان راه انداختند و پس از نمایش خشن قدرت در دانشگاه امیرکبیر، حالا نوبت به یک سناریوی «وا اسلاما»ی دیگر رسیده، که بهانه اش سخنرانی مجتهد شبستری در دانشگاه اصفهان است. اما از نگاه من این بار هم «عدو» سبب خیر شده است. شاید بد نباشد که ما هم پیش از مسابقه اصلی یک دیدار تدارکاتی داشته باشیم! شاید بد نباشد اصلاح طلبان هم پیش از تحویل گرفتن دولت یک آزمایش مبارزه با بحران بدهند تا هم خودشان ببینند و هم ما بفهمیم که اینبار چند مرده حلاج هستند؟

با مهدی محسنی عزیز به شدت موافقم که «حمله به دانشگاه امیرکبیر صدها بار بدتر از فیلتر شدن سایت های یاری نیوز و موج سوم است» و در برابر این اتفاق«اصلاح طلبان نباید سکوت کنند»؛ اما به مانند گذشته باز هم تکرار می کنم که من این بار توقع اصلی را از خودمان دارم؛ منتظر خاتمی و کروبی ماندن عین بی عملی است؛ مبارزه را از همین جا و از خودمان باید شروع کنیم.

پی نوشت:

مهدی کروبی باز هم از مواضع دانشجویان حمایت کرده تا باز هم امثال بنده پررو را شرمنده تر کند؛ آرش سیگارچی و حرف حساب نیز از جنجال سخنرانی مجتهد شبستری نوشته اند.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۶/۱۳۸۷

دیپلماسی حقارت

موضع ضعف، موضع حقارت، موضع سرهای به زیر افکنده و دست های به تسلیم افراشته شده، این تمام دستاورد دیپلماسی دولت نهم است که ادعای تبدیل شدن به یک ابرقدرت را هم دارد!

حتما شنیده اید که ناطق نوری هفته گذشته و در جریان یک سخنرانی گفته بود «بحرین در زمان پهلوی استان چهاردهم ایران بوده و در مجلس شورای ملی نیز نماینده داشته است». این اظهارات جناب ناطق به زعم مقامات بحرینی و البته دیگر شیخ نشین های خلیج فارس نوعی تهدید علیه امنیت این کشور به حساب آمده است. بلافاصله نیز اعراب همیشه آماده برای موضع گیری در برابر ایران گرد هم آمدند و خواستار محکومیت اظهارات ناطق نوری از جانب دولت ایران شدند؛ کار به جایی رسیده است که بحرین از ورود کشتی های ایرانی به آب های خودش خودداری می کند.

حتی اگر نخواهیم به این مسئله دقت کنیم که اظهارات ناطق نوری تنها و تنها بازگو کردن بدیهیات تاریخی بوده* است که در هیچ کجای دنیا تحریک آمیز محسوب نمی شود، می توان به این نکته دقت کرد که چطور اظهارات رییس مجلس چهار دوره پیش ایران اینقدر تحریک آمیز تلقی شده که تمامی کشورهای عربی منطقه را به واکنش وا داشته است، اما هنگامی که کشور امارات رسما ادعای مالکیت بر جزایر سه گانه ایرانی را مطرح می کند کسی صدایش در نمی آید؟

این کینه ورزی و سوء نیست اعراب حاشیه خلیج فارس نیازی به اثبات ندارد؛ اما نکته تلخ و حقارت آمیز مسئله این است که کار کشور ما به جایی رسیده که حتی کشور کوچکی مانند بحرین نیز می تواند برایمان خط و نشان بکشد و دولت ایران را به «چه کنم چه کنم» وادار کند! دستگاه دیپلماسی پرافتخار دولت نهم نماینده ای را به همراه پیام محمود احمدی نژاد به بحرین فرستاده است که فدایت شومی بگوید و گردنی کج کند و التماسی کند، بلکه دولت فخیمه بحرین از سر گناه ما بگذرد؛ ای خاک بر سر چنین مملکتی.

پی نوشت:

* در این مورد به گفت و گویی با دکتر داوود هرمیداس باوند مراجعه کنید (بخش اول - بخش دوم)

در ارتباط با همین موضوع، چند ماه پیش نیز برادر حسین شریعتمداری سفر احمدی نژاد به بحرین را یک سفر استانی خوانده بود.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۵/۱۳۸۷

بانوی گیسو حنایی

چه عاشقانه ای خوانده است این فرهاد مهراد و چه عجیب که من آن را تازه شنیده ام. نتوانستم تحمل کنم، باید درون وبلاگم قرار می گرفت اما هنوز امکانش را ندارم؛ به زودی وبلاگ مخصوص پادکست هایم را هم راه اندازی می کنم، تا آن موقع خوشحال می شوم اگر برایم بنویسید که این شعر از کیست؟

بانوی گیسو حنای ام
تو را دوست دارم چون لحظه شوق
در گشودن هدیه ای که نمی دانم چیست

دوستت دارم
چون غوغای درون و لرزش دست و دل
در آستانه دیداری

دوستت دارم
دوستت دارم

گفتی اگر تو را
گر تو را از دست دهم خواهم مرد
نه
تو زنده می مانی
یاد من
چون دود سفید
در باد محو خواهد شد
و تو خواهی ماند

بانوی گیسو حناییم
بانوی قلب من
عمر اندوه
در قرن ما
یک سال بیشتر نیست

پی نوشت:

در مورد پست «حمایت از خاتمی هم خیلی رو می خواهد» یک توضیح ضروری به نظر می رسد؛ بنده به شخصه از این هم بیشتر رو دارم! یعنی هم آنقدر رو دارم که به خاتمی رای دهم و هم آنقدر پررو هستم که برایش تبلیغ کنم؛ پست قبلی فقط یک گلایه از سر خستگی بود.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

حمایت از خاتمی هم خیلی رو می خواهد!

یکی از مشکلاتی که انجمن های اسلامی دانشجویان (دست کم انجمن شریف و دانشگاه تهران) همواره با آن مواجه بودند؛ خطر تبدیل شدن به پایگاه احزاب سیاسی بوده است. همواره تعدادی از دانشجویان با اهداف مشخص در چنین راهی قدم برداشته اند که دست کم در مورد انجمن دانشگاه تهران سرانجام این اتفاق تلخ رخ داد و عده ای از اعضای حزب مشارکت بر خلاف اساس نامه انجمن ها به عضویت شورای مرکزی این انجمن درآمده و سپس اقدام به پاکسازی مخالفان کردند.

در مورد انجمن شریف سال ها است که شاهد مقاومت انجمن در برابر این گروه بوده ام. گروهی که به دلیل ظاهر اصلاح طلبی که دارند معرفی آنها به دانشجویان و تشریح اهداف واقعیشان بسیار دشوار است و از این جهت بسیار هم خطرناک تر از نفوذی های اطلاعات هستند. در تازه ترین اخباری که از انجمن شریف دارم مجددا و با نزدیک شدن به روزهای انتخابات این دوستان دست به کار شده اند. از یک سو به اسم انجمن شریف در دفتر مشارکت خیمه می زنند و تمامی ارتباطات انجمن با این حزب را مختل می کنند و از سوی دیگر با برخی نهادهای داخل دانشگاه ارتباط برقرار می کنند تا فشارها بر روی انجمن بیشتر شود. جسارتا هزار و یک جور «کثافت کاری» به بار می آورند تا بتوانند انجمن شریف را منحل کرده و به عنوان انجمن جدید مجوز فعالیت بگیرند.

حکایت این ماجراها مخصوصا در شرایطی که وزارت علوم اسب خود را برای تعطیلی انجمن های غیروابسته زین کرده بسیار مفصل است. حال تصور کنید در شرایطی که انجمن شریف از هر سو تحت فشار قرار دارد و این جماعت نیز آتش بیار معرکه شده اند تا هرچه زودتر حکم انحلال انجمن صادر شود خبری منتشر می شود مبنی بر اینکه: «کروبی کمیته دفاع و صیانت از دانشگاهیان و تشکل های دانشجویی تشکیل می دهد». به هزار و یک روش از تمامی اصلاح طلبان خواسته شد تا در این روزهای دشوار از انجمن های اسلامی حمایت کنند اما تا کنون که حتی یک اظهار نظر ساده هم از این گروه منتشر نشده است. واقعا با سوابقی که خاتمی در دفاع از دانشجویان (!) دارد و عملکرد فعلی نزدیکان وی، فعالان دانشجویی باید خیلی رو داشته باشند که هنوز خاتمی را به کروبی ترجیح دهند.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

۱۲/۰۴/۱۳۸۷

از اینجا رانده و از آنجا مانده!

به نظر من بزرگترین عامل پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات سال 84 تمرکز مناسب او بر روی جامعه هدف خودش بود. وی هم در دور اول و هم در دور دوم انتخابات به خوبی می دانست که از چه قشری می تواند رای بگیرد و تمام فعالیت خود را هم بر روی همان قشر متمرکز کرد؛ راهکار مناسبی که تقریبا در میان هیچ یک از دیگر نامزدهای انتخاباتی دیده نمی شد. (شاید کروبی را هم بتوان تا حدی در این مورد موفق دانست) با این حال از این نقطه قوت احمدی نژاد در انتخاب پیش رو چیزی باقی نمانده است. به نظر می رسد حضور در ساختار قدرت حافظه وی و مشاورینش را دچار مشکل کرده است.

تردیدی وجود ندارد که احمدی نژاد نمی تواند به قشری که دغدغه اصلی آنها گسترش آزادی در فضای جامعه است امید داشته باشد. وی احتمالا می تواند بر روی حمایت محافظه کاران تندرو و البته طبقات سنتی و پایین دست جامعه حساب کند تا یک گروه را با شعارهای مذهبی و گروه دیگر را با تکرار وعده های اقتصادی تحریک کند. در زمینه اقتصاد فعلا حرفی ندارم؛ اما وقتی احمدی نژاد به اجرای طرح امنیت اجتماعی انتقاد می کند چه نتیجه ای می گیرد؟ آیا با یک اعتراض ساده پس از سه سال سرکوب می تواند رای آزادی خواهان و یا جوانانی را که در جریان این طرح مورد آزار و اذیت نیروهای امنیتی قرار گرفته اند به دست آورد؟ من که بعید می دانم؛ به نظر من تنها دستاورد این اظهارات برای احمدی نژاد ناامیدی طیف مذهبیون افراطی است که از اجرای چنین طرح هایی حمایت می کردند و حتی حاضر بودند به بهای تحمل گرانی شاهد «سرکوب مظاهر فساد» باشند. انتقاد احمدی نژاد صدای اعتراض نشریه یالثارات را هم درآورده است. به نظر کار برای محمودخان روز به روز دشوارتر می شود.

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

کوتاه از میان اخبار

*- مصباح یزدی هم طرفدار «گفت و گوی تمدن ها» و «مردم سالاری دینی» شده است! جناب یزدی در همايش مردم سالارى دینی فرموده اند «برای ارتباط با دنیا ناچاریم برخی مفاهیم را بپذیریم». واقعا خوشحال کننده خواهد بود اگر به واقع گفتمان اصلاحات اینگونه خود را بر دشمنان قسم خورده اش تحمیل کرده باشد؛ با این حال نمی دانم چرا حالا که احمدی نژاد این همه به میز مذاکره با آمریکا نزدیک شده است جناب یزدی ناگهان اهل اعتدال و گفت و گو شده اند.

*- برادر شریعتمداری حکم فرموده اند که کمیته فیلترینگ به خاتمی کمک کرده است. ایشان در جریده وزینشان استدلال کرده اند: کمیته فیلترینگ به کمک سایت خاتمی‌نیوز آمده و با فیلتر کردن این سایت، از یکسو گردانندگان سایت یاد شده را از مسئولیت پاسخگویی در مقابل دروغ‌هایی که پراکنده بودند نجات داد و از سوی دیگر پروژه جدیدی را برای مظلوم‌نمایی مدعیان اصلاحات که این روزها مبرم‌ترین نیاز آنها است، کلید زد». نخست و به قول جناب «معینی»عزیز خدمت برادر شریعتمداری یادآور می شوم که آن «خاتمی نیوز» نبود و «یاری نیوز» بود. دوم هم از کمیته فیلترینگ تمنا می کنم کمی هم از این کمک ها به روزنامه کیهان بکنند!

*- به تازگی روزنامه جمهوری اسلامی پرونده ای را باز کرده و با یک سری استدلال های عجیب و غریب و شواهد نه چندان مستند از قول گروهی به نام «پارس» مدعی شده است که «با برنامه‌ریزی مشاورین شاه، فرح دیبا و ایرج گرگین پس از تعیین مقداری مقرری برای گلسرخی او را به جای اعدام به پاریس تبعید كردند و اخیرا مریم اتحادیه در یكی از كافه‌های پاریس با گلسرخی ملاقات داشته است». اینکه پهلوی ها ترجیح می دادند به جای اعدام مخالفانشان آنها را به درون ساختار حکومت بکشانند بر کسانی که اطلاعی دارند پوشیده نیست؛ اما من به هیچ وجه نمی توانم درک کنم که دیگر با چه منطقی باید پذیرفت که شاه این همه خرج می کرده است تا اسطوره های مبارزاتی علیه خودش ایجاد کند و شهدایی مانند گلسرخی را پدید آورد! (آخر برادر جان یک چیزی بگو بگنجد)

تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

حق حاکمیت

(برای آشنایی با روند این بحث، به نوشته های بخش «قانون بدانیم» مراجعه کنید)

اصلی ترین تغییرات رخ داده در جریان تصویب پیش نویس قانون اساسی، مربوط به گنجاندن بحث ولایت فقیه، که بعدها به ولایت مطلقه فقیه تغییر نام داد می شود. از اینجای بحث به بعد تغییرات قوانین بسیار زیاد و البته به هم وابسته است و دلیل آن نیز حذف و اضافه شدن چند پست در بالاترین رده های ساختار حاکمیت کشور است. برای شروع در این پست تنها به اصل اولیه و جایگزین های آن اشاره می کنم؛ اگر مشکلی پیش نیاید، در ادامه و پیش از رسیدگی به دیگر مواد تغییر یافته قانون اساسی سعی خواهم کرد تا مدلی را که با توجه به آن می توان کلیت این تغییرات را به راحتی درک کرد ارایه کنم. اما اصل حاکمیت در جمهوری اسلامی:

اصل 16 پیش نویس قانون اساسی: قوای ناشی از اعمال حق حاكميت ملی عبارتنداز : قوه مقننه، قوه قضائيه و قوه مجريه كه بايد هميشه مستقل از يكديگر باشند و ارتباط ميان آنها بر طبق اين قانون بوسيله ریيس جمهور برقرار گردد.

این اصل از پیش نویس در جریان برگزاری مجلس خبرگان رهبری به این صورت تغییر یافته و به تصویب رسید‏‏‏‏: قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از‏: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت امر و امامت امت، بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گرند. این قوا مستقل از یکدیگرند و ارتباط میان آنها به وسیله رییس جمهور برقرار می‌گردد.

و سرانجام در سال 68 و در جریان همه پرسی تغییر قانون اساسی، حاکمیت در جمهوری اسلامی تحت اصل ۵۷ به صورت زیر تعیین گردید: قوای حاکم در جمهور اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می‌گردند. این قوا مستقل از یکدیگرند.

تنها نکته ظریفی که در این تغییرات به نظرم جالب توجه می آید، ادبیات به کار رفته در این متون است که به وضوح از دیدگاه نگارندگان آنها حکایت دارد. در حالی که اصل 16 پیش نویس سعی کرده تا «قوای ناشی از اعمال حق حاكميت ملی» را معرفی کند، اصل 57 کنونی «قوای حاکم در جمهور اسلامی» را مشخص می سازد و به صورت تلویحی «حق حاکمیت ملی» را ندیده می گیرد.

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

۱۲/۰۲/۱۳۸۷

«بد»و«بدتر»ی در کار نیست

انتخاب میان «بد» و «بدتر» مدت ها است که در ادبیات انتخاباتی کشور ما جا باز کرده و شاید حرف اول را می زند؛ این مسئله به ویژه در جدال های لفظی میان هوادان اصلاحات از داخل ساختار حکومت و تحریم کنندگان انتخابات به صورت مداوم مورد بحث قرار گرفته و از جنبه های مختلفی نقد می شود؛ اما از نگاه من انتخابات دهم ریاست جمهوری به هیچ وجه در قالب چنین دیدگاهی قابل نقد نیست.

برای ایجاد یک حس مشترک اجازه بدهید فرض را بر این بگذاریم که انتخابات دهم کاملا آزاد برگزار خواهد شد و شما می توانید به هر گزینه ای که در ذهن دارید رای بدهید. (اصلا مسئله نامزد شدن یا نشدن آن فرد در کار نیست) من به جرات می گویم در چنین شرایطی نیز نامزد مورد نظر من در انتخابات دهم سیدمحمد خاتمی خواهد بود؛ مردی که البته به بسیاری از دیدگاه ها، اعتقادات و عملکردهای او نه تنها نقد دارم، بلکه کاملا معترض هم هستم؛ اما مگر همیشه شورای نگهبان است که گزینه ها را بر ما تحمیل می کند؟

در انتخابات دهم برای من انتخاب بهینه ترین گزینه موجود مطرح است. گزینه ای که بیشترین نزدیکی را با خواسته های من داشته باشد و در عین حال مورد قبول اکثریت جامعه نیز باشد. در کشوری که حتی نیمه مدرن خواندن آن نیز کمی اغراق آمیز است و هنوز اکثریت مردمش درگیر خرافات هستند، در کشوری که قانون گرایی حتی در میان نخبگانش نیز جا نیفتاده و در زندگی روزمره شان دیده نمی شود، در کشوری که نهادهای مدنی حتی حیات آزمایشگاهی هم ندارند و در نهایت در کشوری که مردمش نسبت به بی پرده ترین دروغ پردازی ها و رسوایی های دولتمردان خود واکسینه شده و عکس العملی نشان نمی دهند، درخواست اصلاحات ساختارشکن چه معنایی می تواند داشته باشد؟ چنین اصلاحاتی قرار است از حمایت کدام یک از اقشار و یا طبقات جامعه برخوردار باشد؟

انتخاب سیدمحمد خاتمی را شورای نگهبان و یا ساختار غیردموکراتیک نظام حاکم –دست کم به صورت مستقیم- بر من تحمیل نکرده است؛ انتخاب خاتمی را خود من و خود ما بر خودمان تحمیل کرده ایم؛ جامعه ای بیمار و عقب مانده که آنقدر ضعیف و نحیف شده که حتی توانایی تحمل یک درمان سریع را هم از دست داده است. چنین جامعه ای را باید دست کم برای یک دهه به صورت مداوم در معرض درمان هایی حداقلی با سرعتی سنجیده قرار داد تا توانایی های یک اصلاحات ساختاری را پیدا کند؛ برای این منظور خاتمی نه گزینه ای «بد» در میان «بدتر»ها و نه حتی گزینه ای «خوب»، که گزینه ای ایده آل به تمام معنی است.

پی نوشت:
بابک داد مطلبی با عنوان «رای معکوس، رای لج» نوشته که همه با آن آشناییم اما دوباره خواندنش بی ضرر است. «ما بی شماریم» را از وبلاگ ابراهیم نبوی توصیه می کنم و دیگر مطالب مربوط به انتخابات و خاتمی را هم از «خاتمی نامه» بخوانید.

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

کوکوی کبوتران حرم

این روزها ساعت 8 تا 10 (20 تا 22) وقت آزاد دارید؟ اگر جواب مثبت است پس «کوکوی کبوتران حرم» را از دست ندهید؛ نمایشی آنچنان زیبا که شاید در نگاه اول جذابیتش به دلیل ابتکار استفاده از گوشی و شنیدن همزمان صداها از تمامی جهت ها باشد؛ اما بدون تردید خیلی زود شما هم خواهید پذیرفت که خود نمایش آنچنان قوی و دوست داشتنی است که هیچ نیازی به ابتکارات تبلیغاتی ندارد.

«کوکوی کبوتران حرم» داستان تعدادی از زنان یک خانواده است که به همراه یک کاروان زیارتی به مشهد سفر کرده و به مدت یک هفته در یک مهمان سرا ساکن می شوند. علی رغم شروع شاد و سرزنده ای که از این جمع زنان دیده می شود، در طول نمایش کم کم زوایای تیرگه زندگی هر یک نمایان می شود که از نظر من شباعت های بسیاری نیز با هم داشتند. بیش از این نمی خواهم به خود نمایش اشاره کنم اما از یک دید کلی چند نکته نمایش برای من جذابیت خاصی داشت:

این نمایش توانسته است شجاعانه وارد ریزترین مشکلات زنانه در کشور ما شود اما به هیچ وجه تحت تاثیر شعارهای فمنیستی و یا ضدفمنیستی قرار نگیرد. قصد من رد یا تایید فعالان فمنیسم نیست؛ تنها نکته جالب برای مصون ماندن این نمایش از هژمونی سنگین ادبیات فمنیستی است.

علی رغم فضای نمایش که در ساختمانی مشرف به حرم امام رضا اتفاق می افتد و در طول نمایش مدام به این نکته اشاره می شود و باز هم علی رغم این نکته که بازیگران مدام یا در حال رفتن به حرم برای زیارت و یا در حال بازگشتن از آنجا هستند شما به هیچ وجه قرار گرفتن در یک فضای مذهبی را احساس نمی کنید. رنگ و بوی مذهب در این نمایش به هیچ وجه بیشتر از آن چیزی نیست که بیشتر مردم کشور ما آن را تجربه می کنند و یا با آن زندگی می کنند.

هرچند نمایش با یک اتفاق مشخص پایان می یابد، اما من تصور می کنم که حتی اگر این اتفاق نیز رخ نمی داد و به ناگاه نمایش پایان می گرفت هیچ چیز تغییر نمی کرد؛ در واقع این نمایش نیازمند یک داستان کلی با یک آغاز و یک پایان مشخص نیست؛ آنچه در «کوکوی کبوتران حرم» اهمیت دارد همان زندگی روزمره و سخنان «خاله زنکی» یک جمع زنانه است. این هدف به قدری پخته طراحی شده که نیازمند هیچ افزودنی دیگری نباشد.

در نهایت گمان می کنم اگر این روزها ساعت 20 در تالار «چهارسو» مجموعه تیاتر شهر حاضر شدید، احتمال دارد همدیگر را ملاقات کنیم!

پی نوشت:
کیف پولم را گم کردم؛ تمام شادی های امشب از دماغم درآمد.
به نظر تعداد کسانی که این نمایش را پیشنهاد می کنند زیاد است، دو نمونه اش را اینجا و اینجا ببینید.

۱۲/۰۱/۱۳۸۷

شاید...

وقتی هزار درد باشد و یک دلخوشی ساده هم نباشد یا بمیر، یا به دنبال یک «دلخوش­کنک» بگرد؛ هنوز قصد مردن ندارم؛ «دلخوش کنک» این روزهایم همچنان «درخت انجیر معابد» است.

یکی گفته بود:

«هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد».

یک صنف قوی!

امشب به صورت اتفاقی با یکی از دکه داران نزدیک به میدان انقلاب سر صحبت را باز کردم و پرسیدم که کدام روزنامه ها بیشتر فروش می روند؟ دکه دار تاکید داشت بعد از روزنامه همشهری که به دلیل آگهی هایش پر فروش است (این اظهار نظر ایشان است) روزنامه اعتماد و سپس اعتماد ملی بیشتر مورد توجه هستند و کیهان را هم کسی تحویل نمی گیرد!

بعد که پرسیدم اوضاع وطن امروز چطور است؟ حکایت عجیبی شنیدم؛ دکه دار تعریف می کرد که فروش وطن امروز برای مدتی خوب بوده و مورد استقبال نسبی قرار گرفته است، اما با انتشار یک گزارش توهین آمیز* به صنف دکه داران در این نشریه، اعضای صنف به صورت هماهنگ نشریه را از معرض دید عموم خارج می کنند و از آن به بعد و حتی وقتی هم که این تحریم پایان می گیرد دیگر وطن امروز جایگاهش را از دست می دهد!

واقعا تا حالا و علی رغم چند سال کار در محیط مطبوعات هیچ گاه تا این حد به قدرت این صنف نسبتا همکار فکر نکرده بودم.

پی نوشت:

* گویا این مطلب مدعی شده که برخی دکه داران شب ها از کیوسک های خود به عنوان مکان فساد استفاده می کنند.

- دکه دار مدعی بود هفته نامه همت که با تیتر و عکس جنجالی خود از طرف حامیان احمدی نژاد همه را شوکه کرد و بلافاصله هم خبر توقیفش منتشر شد هنوز هم تجدید چاپ می شود و در اختیار دکه داران قرار می گیرد. (خنده دار اینکه از دیدگاه دکه دار بی نوا این نشریه متعلق به هواداران خاتمی بود! آن هم به این دلیل که به هاشمی حمله کرده بودند!!!)

- دقیقا نفهمیدم دکه دار گرامی از سر تمسخر، گلایه و یا واقعا برای اطلاع می پرسید که «این میرحسین توی این 20 سال کجا بود؟» به هر حال تصمیمش کاملا قطعی به نظر می رسید که «فقط خاتمی».

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

بشار از چه سخن می گوید؟

سوریه مدتی است که پا در مسیر بهبود روابط با غرب و حتی اسراییل گذاشته است. تازه ترین گزارش دویچه وله نیز بار دیگر به این مسئله اشاره دارد؛ اما در انتهای این گزارش و به نقل از بشار اسد مطلبی نیز در مورد ایران آمده است. اسد در پاسخ به آن دست از کشورهای غربی که اعتقاد دارند باید مذاکره با ایران را به پس از انتخابات ریاست جمهوری موکول کرد پیشنهاد می کند که بی دلیل وقت خود را هدر ندهند چرا که ... این اظهار نظر رییس جمهور کشوری که بیشترین نزدیکی را در منطقه به ایران دارد می تواند چند معنی متفاوت داشته باشد:

اول – اسد معتقد است که نتیجه انتخابات پیروزی احمدی نژاد خواهد بود و دولت کنونی ایران در آینده نیز به کار خود ادامه می دهد.

دوم- اسد معتقد است که با روی کار آمدن خاتمی محافظه کاران بار دیگر کارشکنی های خود در مسیر مذاکرات را شدت بخشیده و عملا آن را غیر ممکن خواهند کرد؛ پس بهتر است آمریکا از حضور احمدی نژاد در مسند قدرت استفاده کند و کار را یکسره کند.

سوم- اسد تلاش می کند به کشورهای غربی بفهماند که رییس جمهور ایران در اتخاذ چنین تصمیماتی نقشی ندارد و تنها مرجع تصمیم گیری در ایران همان تنها مسوول غیرقابل تغییر کشور است.
با عضویت در خبرنامه، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

۱۱/۲۹/۱۳۸۷

گفت کار شرع کار درهم و دینار است!

فرهنگ عامه و سنتی ما به خودی خودش دنیایی بود؛ اقیانوسی که عمقش پیدا نمی شد؛ حال که درگیر مدرنیزاسیون هم شده دیگر واویلا! خاله باجی های چاقچور به سر «ژورنال پوش» شده اند و کربلایی های تسبیح به دست ذکر فینگلیش بلغور می کنند. حساب همان حساب است؛ فقط به جای «چرتکه» سر از «رایانه» درآورده! خوب و بدش بماند؛ دست کم تا دیروز این فرهنگ سنتی هرچه بود و هرچه نبود رک و راست بود؛ کسی از کسی ابایی نداشت که حرف را در لفافه بپیچد؛ رک و راست می دانستی حساب هرچیز حساب درهم و دینار است. مرد باید دستش به جیب خودش باشد که هیچ؛ سهم ده سر عایله را هم زیر متکا بگذارد تا لایق غلامی شود؛ زن هم که کنیز مادرزادی بود به قواره مطبخ؛ اگر بر و رویی و اسم و رسمی و هنر و ادبی داشت به قیمت فروخته می شد. هزار داد و دریغ از این هیولای هزار سر مدرنیته که به دشت سبز و خرم این سنت زد؛ نه همه را برچید و بلعید، و نه حرمت نگه داشت و به سلامت گذشت؛ هر سرش به سوراخی خزید و به هر سنتی سیخی فرو کرد و دست آخر هم همه را مثل سیب گاز زده دور انداخت.

حال دیگر فمنیسم آمده؛ برابری زن و مرد آمده؛ حق و حقوق آمده؛ سهم مشترک در زندگی آمده؛ هزار و یک چیز دیگر آمده؛ اما عجیب اینکه هیچ چیز همه نرفته! می گویند دیگر «کار شرع کار درهم و دینار نیست»! می گویم که بشنوید و باور نکنید. باز هم خوب و بدش بماند؛ اما این روزها هر حرفی را که بخواهی بزنی دیگر باید برایش به دنبال لحافی و لعابی بگردی، بپیچانی و رنگ و وارنگش کنی؛ متن همان متن است اما آنچنان مقدمه و مؤخره طویلی باید برایش بیابی که درونشان گم شود: البت که زن و مرد یکسانند؛ البت که سهم هردو در زندگی یکی است؛ البت که هر دو باید دوشادوش هم زحمت بکشند و ستون به سقف عمر مشترک بزنند؛ البت که اگر خوشی هست و اگر ناخوشی هر دو قسمت به برابر می شود و اگر شکستی هست و اگر پیروزی هر دو تقصیر به برابر؛ اما خوب؛ اگر مرد دستش به جیب خودش نباشد و خرج ده سر عایله زیر متکایش نباشد که آسمان جل است؛ عاطل و باطل است؛ بی قید و بی مسوولیت است؛ نه اینکه مادیات مهم باشد؛ این که دورانش گذشته؛ اما مرد نباید «پا در هوا» باشد؛ از هر عیبی می توان گذشت اما این مرد «پا در هوا» است! خوب، این یکی که پا در هوا از آب درآمد؛ آن یکی چطور؟ به هر حال همه چیز برابر بود دیگر؟ البت که برابر بود؛ اما خوب اگر دختر دستش به جیب خودش نرفت و خرج ده سر عایله زیر متکایش نبود، دست کم نجابت که دارد! ملاحت که دارد! آفتاب از چهره اش شرم دارد! هزار مشتری دم در ...

۱۱/۲۸/۱۳۸۷

نه خاتمی و نه احمدی نژاد

چند روز پیش دوستی از احتمال نامزد نشدن احمدی نژاد در انتخابات آینده صحبت می کرد. اصلا به چنین مسئله ای فکر نکرده بودم و به شدت در مقابل چنین فرضیه ای موضع گرفتم. نظر من این بود که جناب احمدی نژاد از چندین بیماری روانی رنج می برد که خود شیفتگی و حرس قدرت و شهرت دو نمونه از آنها هستند. به این ترتیب امکان ندارد از خیر چهار سال دیگر ریاست جمهوری و قرار گرفتن در مرکز توجهات چشم پوشی کند. با این حال امروز به مطلب دیگری برخورد کردم که در تحلیل انتخابات پیش رو به این احتمال اشاره کرده بود. استدلال این مطلب این است که تنها دلیل حضور خاتمی در انتخابات جلوگیری از پیروزی مجدد احمد نژاد است؛ حال اگر احمدی نژاد در انتخابات شرکت نکند خاتمی هم خود را کنار خواهد کشید.

فعلا نظر خاصی ندارم؛ اما به هر حال به عنوان یک گزینه می توان بر روی این مسئله نیز فکر کرد که تعداد کسانی که ترجیح می دهند رییس جمهور بعدی ایران نه خاتمی باشد و نه احمدی نژاد در هر دو جناح سیاسی بسیار زیاد است؛ حتی راس نظام هم نباید به این مسئله بی میل باشد!

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

معتاد مجرم نیست آقای لاریجانی

سال ها است که حتی در کشور ما نیز «اعتیاد» به عنوان یک «بیماری» مطرح می شود و نه یک «جرم». هرچند متاسفانه هنوز این مسئله در افکار عمومی توده مردم به خوبی جا نگرفته، اما باید اعتراف کرد که تبلیغات و آموزش های نسبتا مناسبی در این مورد در حال انجام است. با این حال اگر قرار باشد بجز آموزش های تبلیغات، اقدام عملی دیگری برای حل مشکل اعتیاد در کشور انجام شود بدون تردید باید چشم امید به نمایندگان مجلس دوخت؛ اما کدام مجلس.

خبر خودسوزی یک جانباز در برابر ساختمان مجلس خیلی زود در مجامع خبری منتشر شد و واکنش های بسیاری هم به همراه داشت؛ اما شرم آورترین واکنش ممکن را در این میان، رییس مجلس و مسوول کمیسیون امنیت ملی نشان دادند. آنجا که آقایان لاریجانی و بروجردی برای ماست مالی کردن خودسوزی یک فرد در برابر ساختمان مجلس تلاش کردند تا اثبات کنند وی نه تنها جانباز نبوده، بلکه «معتاد» بوده است!

هنگامی که رییس مجلس یک کشور، به مسئله اعتیاد چنین نگاهی دارد و معتادان را به جای تعدادی بیمار، یک مشت موجود بی ارزش می داند که حتی خودسوزی آنها هم اهمیتی ندارد چه انتظاری از دیگر نمایندگان می رود و چه امیدی می توان به برنامه ریزی برای حل بحران اعتیاد در کشور داشت؟

پی نوشت:
بی انصافی نشود، حتی در مجلس هشتم هم نمایندگانی شریف و فهیم حضور دارند.
آرش سیگارچی هم در این باره مطلبی نوشته است.

۱۱/۲۷/۱۳۸۷

من شرطی ندارم

از زمانی که خاتمی نامزدی خود را برای شرکت در انتخابات دهم ریاست جمهوری اعلام کرد مطالب بسیاری خوانده ام در مورد انتظاراتی که از وی می رود و یا تعهداتی که از وی خواسته شده است؛ این روند پیش از اعلام رسمی نامزدی وی نیز وجود داشت و در همان زمان نیز بسیاری اعتقاد داشتند که دعوت از خاتمی باید با شرط و شروط باشد. نمی دانم چگونه می توان باز هم تمام انتظارها را از خاتمی داشت و دم از رفتار مدرن زد؟ دم از مخالفت با قهرمان پروری زد؟ چرا باید خاتمی تعهد بدهد که مثلا این بار در برابر تعطیلی فله ای مطبوعات مقاومت کند؟ پس ما چکاره هستیم؟ چرا خاتمی باید تعهد بدهد که در برابر رد صلاحیت ها ایستادگی خواهد کرد و انتخابات فرمایشی برگزار نخواهد کرد؟ پس وظیفه ما چیست؟

برای من حمایت از خاتمی هیچ شرطی ندارد؛ من از خاتمی هیچ انتظاری ندارم؛ کمترین توقعی که می توان از وی داشت انتشار یک برنامه مدون است اما من همین انتظار را هم از او ندارم؛ من هرچه انتظار و توقع دارم از خودم دارم. خاتمی گزینه مورد نظر من برای ریاست جمهوری آینده ایران است اما انتظارات من را او نباید برآورده کند؛ این خود من هستم که باید تلاش کنم؛ همین که خاتمی اندک فضای تنفسی را برایم ایجاد کند کافی است؛ اگر هم نکرد –که می کند- باز هم مهم نیست؛ مگر پیروزی احمدی نژاد به معنی سکوت بود؟ مگر چهار سال حضور احمدی نژاد به معنی توقف جامعه مدنی کشور بود؟

یک رییس جمهور اصلاح طلب و یا اصول گرا می تواند عرصه را برای رشد و فعالیت نهادهای مدنی و اجتماعی تنگ و یا باز کند؛ این یک مسئله است؛ اما مسئله اصلی این است که در هر شرایطی این نهادها باید بتوانند حساب کار خود را از دولت جدا کرده و به دور از ساختار قدرت با جامعه ارتباط برقرار کنند. من فقط می خواهم دولتی را انتخاب کنم که کمتر چوب لای چرخ نهادهای غیر دولتی بگذارد؛ برای این کار هم شرطی ندارم؛ باقی بر عهده خودمان است.

پی نوشت:

غضنفرهای اصلاحات بدجوری اخوی ما را عصبانی کرده اند.

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

۱۱/۲۶/۱۳۸۷

من هم شرمگینم

در مرور تاریخ 50 ساله دوران سلطنت ناصرالدین شاه، تنها صداهای مخالفی که من به آنها برخورد کردم قیام های پراکنده بهاییان بود. قیام هایی که سرکوب آنها از همان دوران ولیعهدی ناصرالدین شاه و اعدام علی محمد باب توسط امیرکبیر آغاز شد. در مطالعه جریان این قیام ها نکته ای به نظرم رسید که شاید می تواند ریشه اولیه ایجاد نفرت نسبت به بهاییان در قلب شیعیان افراطی باشد. ناصرالدین شاه هیچ گاه نتوانست برای سرکوب صدای تنها حرکت سازمان یافته مخالف خود توجیهی پیدا کند؛ خیلی طبیعی به نظر می رسد زمانی که توجیه سیاسی برای سرکوب مخالفان وجود ندارد، پادشاه قاجار دست به دامن دین شود و با بهره گیری از دستگاه روحانیونی که تحت حمایت دربار بودند بهاییان را مرتد و مهدورالدم جلوه دهد.

دلیل رانده شدن مذهب بهاییت از سوی شیعیان هرچه که باشد هیچ توجیهی برای سرکوب های خونین این گروه در 150 سال اخیر کشور وجود ندارد. سرکوب هایی که هرچند زمانی در پاسخ به اقدامات سیاسی آنها انجام شد، اما سال ها است که تنها و تنها جنبه عقیدتی پیدا کرده است. به تازگی جمعی از از دانشگاهيان، نويسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران و فعالان ايرانی در سراسر جهان نامه سرگشاده ای خطاب به جامعه بهاییت منتشر کرده اند و در آن به دلیل سکوت در برابر 150 سال سرکوب این گروه اظهار شرمندگی کرده اند. من هم در اینجا تاکید می کنم که یکی از این شرمندگان هستم.

پی نوشت:
عکس مربوط به تخریب قبرستان بهاییان است. فیلم تخریب قبرستان بهاییان در اصفهان را از اینجا ببینید.

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

۱۱/۲۵/۱۳۸۷

ایرادهای بندتنبانی!

روز چهارشنبه که از سر آزمون کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی خارج می شدم هرفکری می توانست به ذهنم خطور کند بجز اینکه پرسش های این آزمون بخواهد به دست مایه ای برای حمله به دولت بدل گردد!

خبر را در خبرنامه امیرکبیر دیدم اما منبع آن تابناک اعلام شده بود. در تیتر خبر آمده است: «حیرت داوطلبان از سؤالات عجیب کنکور ارشد رشته علوم سیاسی». اشاره خبر به دو پرسشی است که در بخش «تحولات سیاسی-اجتماعی معاصر ایران»آمده بود. همانگونه که از نام این درس برمی آید به رویدادهای سیاسی کشور از انقلاب مشروطه تا کنون اختصاص دارد و نمی دانم چرا باید پرسش از خواستگاه قدیمی ترین حزب قانونی کشور و یا حامیان رییس جمهور منتخب کشور در چنین فصلی مورد تعجب قرار گیرد؟ اتفاقا اگر نکته ای تعجب برانگیز باشد این است که راویان این خبر به هیچ وجه به سه پرسشی که در مورد سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی مطرح شده بودند اشاره نکرده اند! حتی برای خود من قرار گرفتن نام ابراهیم یزدی در کنار علی اکبر ولایتی و کمال خرازی به عنوان گزینه های یکی از پرسش ها بسیار جالب بود؛ شاید برای شما هم جالب شود اگر بدانید که اتفاقا پاسخ درست نیز همین جناب یزدی بود!

به نظرم عملکرد دولت به قدری ایراد دارد که برای انتقاد از آن نیازی به توسل جستن به هر موضوع نامربوط نباشیم؛ ضمن اینکه برای دولتی که مدعی است تمام منتقدینش در حال سیاه نمایی هستند چنین مواردی می تواند دست مایه مناسبی باشد تا کل انتقادات را به زیر سوال ببرد.

با عضویت در خبرخوان، «مجمع دیوانگان» را از طریق «خوراک خوان» پیگری کنید

خواب بی وقت حوریه

اوضاع این روزهای مجموعه تیاتر شهر اصلا خوب به نظر نمی رسد؛ بجز «آمادئوس» که در تالار اصلی اجرا می شود و پیش از این در مورد آن نوشتم، چهار نمایش دیگر در حال اجرا هستند. از آنجا که نه حوصله نمایش های مذهبی را دارم و نه وقت اضافی برای تلف کردن با کمی پیش داوری قید «کوکوی کبوتران حرم» و «آوا» را زدم و از بین دو گزینه باقی مانده «خواب بی وقت حوریه» را انتخاب کردم. حال تصور کنید که این همه زکاوت به خرج داده ام تا از روی نام نمایش ها و دست اندرکاران آن تا حدودی تشخیص دهم که محتوای کدام نمایش مذهبی است و دست آخر که بلیط گرفته و قصد وارد شدن به سالن «کارگاه نمایش» را دارم ناگهان صدای نوحه خوانی «کویتی پور» از داخل سالن بلند می شود! البته ماجرا به خیر گذشت و قضیه زیاد جدی نبود.

«خواب بی وقت حوریه» در بهترین حالت یک نمایش متوسط بود که البته اجرای بسیار خوبی داشت و این را مدیون بازی خوب سه بازیگرش بود. داستان به زندگی روزمره سه زن در فضای جنگ مربوط می شود و پخش مکرر مصاحبه های رادیو با مردم کوچه و بازار تلاش می کند تا ذهن شما را از هر نتیجه گیری دیگری غیر از آنچه مورد نظر کارگردان بوده باز دارد. (جالب اینجا است که من هنوز هم مطمئن نیستم که برداشت مورد نظر کارگردان را متوجه شده باشم!)

اولین ایرادی که گمان می کنم هر بیننده ای به نمایش وارد بداند پایان بندی داستان است. –یک ایراد نسبتا تکراری برای سینما و تیاتر ایرانی- به نظرم آمد که نویسنده هیچ ایده ای برای پایان دادن به داستان نداشته و در نهایت هم اولین، کلیشه ای ترین و البته بی مزه ترین پایانی را که به ذهن می رسید انتخاب کرده است. (البته اعتراف می کنم که من هم هرقدر فکر کردم برای این نمایش پایان دیگری به ذهنم نرسید، اما به هر حال این مشکل نویسنده است نه من!) نکته دیگر برای من رادیوی حوری بود؛ همدم و «انیس» وی که نیمی از نمایش بر روی آن متمرکز شده بود. (حتی کار را به جایی رسید که من از خود پرسیدم چرا اسم نمایش را «رادیوی حوری خانم» نگذاشتند؟!) این رادیو آنقدر بی مزه، غیر منطقی و البته بدون پیامد از نمایش حذف می شود که شما تا مدت ها گیج باقی می مانید که اصلا چرا از اول حضور داشت؟!

با تمام اینها همچنان گمان می کنم که اجرای بازیگران آنقدر جذاب بود که دست کم من از یک بار دیدن آن پشیمان نشوم و حتی جرات کنم تماشای آن را به شما هم پیشنهاد کنم.


با عضویت در خبرخوان، مجمع دیوانگان را پیگری کنید

زرنگ بازی های اصولگرایانه

نظر شما درمورد فردی (باور کنید نمی توانم عنوان «خبرنگار» را برای این شخص به کار ببرم) که خودش پشت اینترنت نشسته و برای یک سایت خبری کار می کند و اخبارش را بر روی اینترنت به نمایش می گذارد، اما گمان می کند که مخاطبانش به اینترنت دسترسی ندارند چیست؟ آیا واقعا چنین «اعجوبه»هایی را می توانید تصور کنید؟ به این خبر دقت کنید:«بيش از 3 ميليون خبر براي آمدن یا نیامدن!» در متن خبر، راوی مدعی شده است که «تنها چند ساعت» پس از اعلام رسمی نامزدی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری؛ با جست و جوی عباراتی چون «خاتمی آمد» یا «آمدن یا نیامدن خاتمی» در موتور گوگل به بیش از 3.5 میلیون خبر مرتبط برخورد کرده است.

نخست اینکه این مطلب برای هر کاربری که دست کم یک بار مطلبی را در گوگل جست و جو کرده باشد به هیچ وجه عجیب یا باور نکردنی نخواهد بود. همه ما می دانیم در چنین مواردی گوگل ممکن است تمامی صفحاتی که نامی از خاتمی در آنها ذکر شده است را نمایش دهد و تعداد 3.5 میلیون خبر مرتبط هم اصلا عدد خیره کننده ای برای رییس جمهور پیشین ایران نیست.

دوم اینکه بنده بیکار محض خنده هم که شده عباراتی را که ذکر شده در گوگل جست و جو کردم که برای «خاتمی آمد» 1,230,000 نتیجه و برای «آمدن یا نیامدن خاتمی» تنها 79,800 نتیجه حاصل شد. کنجکاو شدم و تنها نام «خاتمی» را جست و جو کردم که این بار 3,380,000 مورد پیدا شد، که اگر در متن خبر به جای «بیش از 3.5 میلیون خبر مرتبط» آمده بود «نزدیک به 3.5 میلیون خبر مرتبط» می شد پذیرفت که یک اغراق ساده بوده است. اما در نهایت از همه این ها عجیب تر نتیجه گیری این سایت پایبند به اصول بوده است: «... نزديك به 3.5 ميليون خبر مرتبط در اين موتور جستجو يافت مي شد! كه اثبات كننده اين موضوع است كه اين امر با برنامه ريزي هاي قبلي صورت گرفته است». واقعا نفهمیدم این عزیزان خودشان یک چیزی هستند و یا ما را همان چیز فرض کرده اند!


با عضویت در خبرخوان مجمع دیوانگان با سادگی و سرعتی فوق العاده وبلاگ را پیگری کنید

۱۱/۲۴/۱۳۸۷

شرق بنفشه

هیچ وقت دوست نداشتم هنوز یک کتاب را به آخر نرسانده، کتاب دیگری را شروع کنم؛ دست کم در مورد رمان و داستان هیچ گاه چنین کاری نمی کردم؛ اما از زمانی که با کتاب های شنیداری آشنا شدم این عادت کهنه به هم خورده است؛ یک کتاب را می خوانم و در مواقع خستگی به کتاب های دیگر گوش می دهم؛ همین عادت جدید باعث شد تا هنوز خواندن «درخت انجیر معابد» به پایان نرسیده، «شرق بنفشه» و «به کی سلام کنم» را تا پایان بشنوم.

شرق بنفشه زیبا بود؛ شاید وسوسه شوم و دست کم یک بار دیگر از اول شروع به خواندنش کنم؛ گمان می کنم در این حالت می توانم احساس جدیدی نسبت به کتاب را تجربه کنم؛ با این حال اجرایی که از این کتاب شنیدم هم اجرای خوبی بود. داستان کتاب برای هر کسی می تواند تصویری از «له شدن» یک عشق در زیر چرخ های بی رحم جامعه جنگ زده و فضای تیره دهه شصت کشور باشد؛ اما برای من شرق بنفشه یادآور نابودی این عشق در پس دخالت های دیگران است. توضیح دادنش کمی سخت است اما هنگام تماشای فیلم «Atonement» هم احساس مشابهی را تجربه کردم؛ شاید یک زمان در مورد هر دوی این داستان ها بیشتر نوشتم؛ فعلا فعلا پیشنهاد می کنم شرق بنفشه را از اینجا بشنوید و یا از اینجا بخوانید.

۱۱/۲۳/۱۳۸۷

کنسرت در بارش

باران بود یا برف؟ خود آسمان هم نفهمید؛ تنها می بارید و می بارید؛ هیچ کاری نداشتم؛ هرچه اعماق حافظه ام را جست و جو می کردم هیچ کار معوق مانده ای باقی نمانده بود یا دست کم من به خاطر نمی آوردم؛ این احساس را دوست دارم، سبکم می کند؛ حال که اینقدر سبک شده بودم و حال که آسمان اینقدر دست و دل باز شده بود نمی توانستم به خانه بازگردم و باز هم در میان دیوارهای اتاق خودم را زندانی کنم؛ سبک بودم اما آرام نه؛ فکر کردم تنها تماشای یک تیاتر می تواند آرامم کند؛ نمی دانم چرا چنین تصوری دارم؛ هرگاه احساس ناآرامی می کنم چنین تصوری به سراغم می آید و عجیب اینکه تاحال هیچ گاه چنین کاری نکرده ام! این بار هم نشد؛ اصلا انگار طلسم شده ام؛ باز هم دیر رسیدم و تمام اجراها را از دست دادم؛ بی هدف راه افتادم؛ هرچند نیازی هم به هدف نبود؛ اصلا قدم زدن زیر چنان بارشی خودش هدف بود؛ تهران هم شهر زیبایی است اگر موقع بارش سوار بر ماشین نباشی و برای رسیدن عجله نداشته باشی؛ فکر کردم باید خودم را یک قهوه ترک مهمان کنم؛ این اولین بار بود که چنین حس عجیبی را تجربه می کردم؛ مهمان کردم؛ خوشم آمد؛ بعد دوباره پیاده روی؛ زیر بارش باران بود یا برف –که فرقی هم نمی کند- نرسیده به انقلاب صدای آشنایی شنیدم؛ پیرمرد خودش را در پناه دیواری کشانده بود و با نفس های از سرما بریده اش درون نی می دمید؛ شاید صدایش قطع می شد؛ شاید زنجیر سرما انگشتانش را به هم بسته بود؛ شاید هیچ کس صدای مفهومی نمی شنید؛ اما من می شنیدم؛ خوب تشخیص می دادم؛ انگار برای من یک کنسرت کامل به اجرا درآمده بود؛ پیر مرد تنها در نی لبک خود می دمید اما من در کنار هارمونی ارکستر نوای اساطیری خواننده را هم می شنیدم:

شیرین و شیرین، شیرین گشت کسم
نازار شیرین، ناز شیرین، شیرین گشت کسم
عشق تو داسه تیشه و دسم
هر شو له دوریت فره هولمه
شیرین گیان، آی شیرین گشت کس
چنه بیستون غم و کولمه
شیرین گیان، کوی بیستون چه س
کوه گی بیستون ارام گور خاکه
شیرن گیان، و توری کیشام
له کوه ی گی غمت جرگم پر چاک
شیرین گیان، ارا کی بوشم
شیرین و شیرین، شیرین گشت کسم
نازار شیرین، ناز شیرن، شیرین گشت کسم
عشق تو داس تیشه و دستم
دیشو ارای چه لای بیستون نای
شیرین گیان، دنگ نکی تیشه
حاتما و خوابت نازت وکیشام
شیرین گیان ای نازارگم