این روزها «مجتبی واحدی» ابرمرد شفافسازی جنبش سبز شده است. مردی که احتمالا با صداقت و از سر شیفتگی به شفافسازی در برخورد با فعالان جنبش زبان به انتقاد از شورای هماهنگی راه سبز امید باز کرده است و حالا در صدر فهرست اخبار قرار دارد. من برای ایشان نوشتم «آقای واحدی، شما به گفتمان موسوی و کروبی تعلق ندارید». حرف من تنها این بود که آقای واحدی مواضع آقای کروبی را تحریف کردهاند (که کردهاند و دروغ گفتهاند و من از این مسئله نمیگذرم)، اما حالا که میبینم قرار است به اسم «شفافسازی» و «صراحت» باد زیر قبای ایشان بیفکنند و هر انتقادی از ایشان را مصداق تخریب شخصیت قلمداد کنند این بار به شیوه دیگری جواب میدهم.
1- چه کسانی خواستار شفافسازی در ترکیب شورا بودند؟
اولین واکنش من در برخورد با خبر اعلام وجود «شورای هماهنگی راه سبز امید» پرسش از ترکیب و اعضای آن بود. (یادداشت «شورای هماهنگی راه سبز امید کیست؟» را از اینجا بخوانید) آن زمان خطاب به تمام دوستان و فعالان جنبش نوشتم: «پرسش من از تمامی دوستانی که بیانیه این شورا را به مصداق درخواست مستقیم موسوی و کروبی قلمداد کرده و از هم اکنون برای راهپیمایی آماده میشوند این است که چه شناختی نسبت به این شورای نوپا دارند؟ آیا این شورا از خود مرام نامهای منتشر کرده؟ آیا هدف و یا اهداف مشخصی برای مسیر حرکت خود اعلام کرده؟ آیا اصلا معلوم است که اعضای آن را چه کسانی تشکیل میدهند؟ آیا این شورا از داخل ایران رهبری میشود؟ آیا هیچ ارتباطی میان این شورا و رهبرانی همچون موسوی و کروبی وجود دارد؟» اما کسی گوش شنوا نداشت.
دومین یادداشت من در همین مورد «دو خواسته در برخورد با شورای هماهنگی راه سبز امید» بود. دو خواسته مشخص من از شورا این بود: «1- معرفی هرچه سریعتر اعضای این گروه، آن هم به صورتی که از تمامی طیفهای فعال در جنبش نمایندهای را شامل شود. 2- تعیین مطالبات و اهداف مورد نظر با توافق تمامی اعضا به نمایندگی از تمامی جریانات حاضر در جنبش سبز». این بار دیگر نه تنها کسی همراهی نکرد که حتی به تخریب شورا هم متهم شدم اما همچنان دست بر نداشتم و در یادداشت «انتشار منشور جنبش و تداوم بلاتکلیفی مطالبات» بار دیگر انتقادات خود را پیگیری کردم تا در نهایت اقدامات شورا یکی از دو خواسته من را برآورده ساخت: «و سرانجام مطالبه» را نوشتم اما به نظر میرسید که دیگر هیچ کس پیگیر مشخص شدن ترکیب شورا نیست پس این موضوع مسکوت ماند.
اما در همان زمان آقای واحدی در مشغول چه کاری بودند؟ آیا ایشان آن موقع هم دم از شفافیت شورا میزدند؟ نخیر؛ نمیزدند. چرا؟ چون ایشان آن زمان امید داشتند عضو شورا باشند؛ یا اینکه واقعا آن زمان عضو بودند و یا اینکه دست کم میتوانستند در رسانهها خود را یکی از اعضای شورا معرفی کنند. به موارد زیر دقت کنید:
الف) ایشان در تاریخ 1 اسفند و در گفت و گو با رادیو فردا «از برنامه شورای هماهنگی راه سبز امید برای ادامه تجمعات خبر» میدهند و بدین ترتیب از جانب سایتهای منتشر کننده خبر «عضو شورای هماهنگی راه سبز امید» خوانده میشود. (از رادیو فردا بخوانید) همین خبر به صورت کامل و با ذکر همان عنوان «عضو شورای هماهنگی راه سبز امید» در چندین سایت دیگر از جمله «دانشجو نیوز» (اینجا) «Iran Interview» (اینجا) و حتی «راه سبز» (آرشیو گوگلی را اینجا ببینید) منتشر میشود اما آقای واحدی هیچ گاه چنین سمتی را تکذیب نمیکنند.
ب) پس از آن جناب واحدی در گفت و گوی خود با سایت دویچه وله به گونهای برخورد میکند که گویا سخنگوی شورا هستند. با توجه به اخبار پیشین خبرنگار دویچه وله نیز در این مورد تردید نمیکند و مواضع شورا و تفسیر فراخوان آنها برای راهپیمایی 10 اسفند را از وی جویا میشود و ایشان هم جواب میدهند. (از اینجا بخوانید)
ج) همه اینها به کنار، آقای واحدی در جریان یک گفت و گوی زنده رادیو فردا «شورای هماهنگی راه سبز امید» را «گروهی از مشاوران و هم فکران نزدیک آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی» میخواند «که از این پس و با محدودیت هایی که برای رهبران جنبش سبز پیش آمده فعال تر از گذشته در صحنه حاضر خواهد شد». (اینجا) ناگفته پیداست که این سخن در تضاد کامل با ادعاهای اخیر ایشان است که گفتهاند «نه بنده و نه هيچ کدام از نزديکان آقای کروبی عضويتی در «شورای هماهنگی راه سبز امید» ندارند.». (از اینجا بخوانید) آیا من حق ندارم از ایشان بپرسم چرا با چنین تناقضگوییهایی باید صداقت را بپذیرم؟
2- آیا واحدی خواستار شکسته شدن انحصار طلبی اصلاح طلبان* است؟
زمانی که در یادداشت «دو خواسته در برخورد با شورای هماهنگی راه سبز امید» خواستار شفافسازی در ترکیب اعضای شورا شدم، بلافاصله تاکید کردم «... اگر قرار بر انتخاب یک شورای راهبری در غیاب رهبران جنبش باشد دیگر نه لزومی دارد و نه اساسا مطلوب است که این شورا هم به یک طیف از فعالان جنبش محدود شود. حرف من این است که شورای هماهنگی راه سبز امید، اگر بخواهد مسوولیت هماهنگی جنبش را در غیاب رهبران آن بر عهده بگیرد باید از همه طیفهای فعال جنبش اعضایی را در خود جای دهد که البته تعداد این اعضا میتواند تناسبی با وزن این گروهها داشته باشد. با این حال من هرقدر که میتوانم بپذیرم میرحسین موسوی تنها از حفظ نظام جمهوری اسلامی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن بگوید، نمیتوانم بپذیرم در نبود او کار به دست گروهی از اصلاحطلبان مذهبی بیفتد که آنها هم تنها سنگ همین جریان را به سینه بزنند...»
من هنوز هم بر سر همان نظر خود هستم و امیدوارم شورا ضمن شفافسازی در ترکیب اعضای خود، گروه جدیدی با دیدگاههایی متفاوت را به این فهرست بیفزاید. اما آقای واحدی که به نظر میرسد حرف دل این گروههای بیرون مانده از ترکیب شورا را بر زبان راندهاند چه میگویند؟ ایشان درست در شرایطی که به درستی اشاره میکنند که خواست همه جریانات فعال در جنبش به قانون اساسی فعلی محدود نمیشود، مدام تاکید میکنند که کروبی در شورا نماینده ندارد. در واقع ایشان هیچ نشانهای بروز نمیدهند که برای مثال نسبت به نبود چهرههای غیرمذهبی، گروههای چپگرا و یا فعالان حقوق زنان در ترکیب شورا اعتراضی داشته باشند. من کاملا به خودم حق میدهم که از این سخنان برداشت کنم که تمام مشکلات آقای واحدی با عضویت شخص خودشان در شورا حل میشود!
خلاصه کلام:
من میگویم در این موج جدید رسانهای کمتر کسی دلش برای شفافسازی شورای هماهنگی میسوزد. امثال سایت «خودنویس» که طبیعی است با دمشان گردو بشکنند. اینان اگر امروز «درود بر شرف» واحدی میفرستند به دلیل صراحت و صداقت واحدی نیست. بلکه خوشحالاند که باز هم دستمایهای برای موش دواندن در کار جنبش پیدا کردهاند تا یک دو روز دیگر نیز به حیات خود ادامه دهند. اما مشکل کار کجاست؟ من در درجه نخست انتقاد را به شورا وارد میدانم. اول بدین جهت که از همان ابتدا ترکیب اعضایش را شفاف مشخص نکرد. با فرض اینکه یک گروه از این افراد در ایران حضور دارند، دست کم باید اعضای خارج از کشور به صورت کامل معرفی میشدند. پس از آن هم باید از گروههای دیگر عدهای به شورا فرا خوانده میشدند تا ترکیب نظرات شورا به مانند نظرات تنوع نظرات فعالان جنبش متنوع شود. در نهایت اگر خردمندی، تجربه و کاردانی لازم در شورا وجود داشت، وقتی اعضا مشاهده میکردند که جناب واحدی با بهرهگیری از عنوانی که کسب کرده اصرار دارد داخل شورا شود، یک سمت عضویت هم به ایشان میدادند تا اینگونه به دنبال جنجال سازی خبری نیفتد. علی رغم بیتجربگی آقای واحدی و تردیدهای قابل درک در مورد حسن نیت و صداقت ایشان که در این ماجرا کاملا نمایان شد، باز هم من گمان میکنم عضویت چنین فردی در شورا بسیار کم هزینهتر از این بازیهای رسانهای است. آنجا در نهایت دیگر اعضای شورا میتوانند ایشان را کنترل کنند.
یک درد دل وبلاگی:
همچنین از زمان انتشار یادداشت پیشین، انتقاد مداوم و مکرری که دریافت میکنم «اتهام» انحصارگرایی اصلاحطلبان مذهبی است. من نمیتوانم انتظار داشته باشم هر کسی که یک یادداشت من را میخواند به پیشینه این وبلاگ مراجعه کند و با تمامی دیدگاههای من آشنا شود و پس از آن اظهار نظر کند، اما میتواند این انتظار را داشته باشم که هر خوانندهای به جای قضاوت کردن بر پیشفرضهای تکراری و روزمره ذهن خود، به سخن دقیق متن دقت کند و اگر انتقادی هست نسبت به همان متن وارد کند. متاسفانه بیشتر انتقاداتی که من با آنها مواجه شدهام همچون خانههای پیشساختهای هستند که گویا برای یادداشت من طراحی نشدهاند، بلکه یک متن ثابت هستند که زیر هر نظر و یادداشت مخالفی میتوانند کپی شوند. دردناکتر از همه این ادعاست که «شما طاقت حرف مخالف را ندارید».
من برای دوستانی که چنین انتقادی وارد میکنند فقط میتوانم تاسف بخورم که حتی معنای حرفی را که بر زبان میآورند نمیدانند. از نگاه این دوستان مثلا اگر «اکبر گنجی و محسن سازگارا و علیرضا نوریزاده» (این سه اسمی است که در یکی از کامنتها ذکر شده) به هر کسی هر حرفی که دلشان میخواهد بزنند فقط «ابراز نظر شخصی» کردهاند و در این راه آزادند و کلا حرف زدن حق ایشان اشت، اما اگر برای مثال بنده وبلاگ نویس نظرات این بزرگواران را نقد کنم «طاقت حرف مخالف را ندارم» و حجمه رسانهای به قصد سرکوب و انحصارطلبی انجام دادهام!
پینوشت:
* به تعداد یادداشتهایی که در آنها به «اصلاحطلبان» اشاره کردهام گفتهام و باز هم میگویم که «اصلاحطلبی» یک اسم خاص نیست. با این حال و از آنجا که در جامعه رسانهای کشور این عنوان صرفا برای اشاره به یک گروه خاص از اصلاحطلبان مذهبی فعال در دولت خاتمی به کار میرود، من هم اینجا از چنین تعبیری استفاده میکنم.
* به تعداد یادداشتهایی که در آنها به «اصلاحطلبان» اشاره کردهام گفتهام و باز هم میگویم که «اصلاحطلبی» یک اسم خاص نیست. با این حال و از آنجا که در جامعه رسانهای کشور این عنوان صرفا برای اشاره به یک گروه خاص از اصلاحطلبان مذهبی فعال در دولت خاتمی به کار میرود، من هم اینجا از چنین تعبیری استفاده میکنم.
نثر آن قسمت خلاصه کلامتان بیاغراق من را یاد بولتن معظم کیهان انداخت. بخصوص میتوانستید جای کلمهی «خودنویس» همان واژه معروف «دشمن» را بگذارید برای آنکه نظرش با شما یکی نیست.
پاسخحذفمواردی که در بندهای الف و ب و ج نوشتید منطقاً هیچ تناقضی با صحبتهای آقای واحدی ندارد. اما برای من آقای واحدی یا غیره مهم نیست بلکه نکته مهم روش شما در تحمل نکردن عقیده مخالف است و اصرارتان بر اتحادتان بر گردِ شورایی مجهول که تنها هویتش را با چسباندن به این و آن میگیرد حتا اگر آقای واحدی یا امثال ایشان تایید کند یا نکند!
اشاره کردید که پیشتر در مورد عدم شفافیت شورا نوشتید که بحق نوشتید، سوال اینست که چه شد موضع خودتان تغییر کرد؟ آیا شورا برای شما شفاف شد و برای ما نه! آقای آرمان شورا غیرشفاف نیست «محهول است» این بیشتر به لطیفه میماند که عدهیی خودشان را پنهان کنند و ادعایی کنند و از طرف مردم منشور بدهند. اصلاً جنبه طنز قشیه اینست چیزی که معلوم نیست چیست چطور «شورا» هم هست. شورا عدهیی افراد هستند که در ارتباط با هم مشورت میکنند، اینجا که اصلاً فردی نیست که با هم به شور بنشیند. خب حالا شاید شورا یک گروه یا حزب یا یاران همپیماناند، بسیار خب، خوشآمدند، گروهی مخفی که به جنبش سبز اضافه شده و برنامههای خودش را در کنار جنبش دارد، مثلاً اجرای بیتنازل قانون اساسی را کارساز میداند! باشد، کسی مگر مخالف است؟ دایرهیی از خاصان مفید دیدند از پس پردهیی شورایی تشکیل بدهند، چه ایرادی دارد؟! عجیب است اینهمه مخالف با رنگهای مختلف در کنار جنبش سبز دارند آشکارا هزینه میدهند، میبینیم نه شورا بلکه اشخاص از مهدی قابل گرفته تا خزعلی، از اسانلو تا سحرخیز، از ستوده تا رهنورد، از اسانلو تا بروجردی و... حرفشان را هرگاه توانستند بی پنهان کردن چهرهشان میزنند، فکر نمیکنید مردم به این بیهویتی شورا طعنه بزنند حق داشته باشند هرچند شما نپسندید و به خشم بیایید و در آخر بگویید این صحبتهایی که من کردم پاسخ ندارد؟!
نوشتید: «اما اگر برای مثال بنده وبلاگ نویس نظرات این بزرگواران را نقد کنم «طاقت حرف مخالف را ندارم» و حجمه رسانهای به قصد سرکوب و انحصارطلبی انجام دادهام!»
پاسخحذفتفاوت مهمی هست بین نظر دادن و نقد، و تلاش برای سلبِ حق نظر دادن توسط دیگران با چسباندن صفتی بدون استدلال.
من همان کسی هستم که دربارهی تکرار سه اسم و موضع شما نظر دادم. خب اجاز بدهید برای طولانی نشدن مطلب فقط به یک اسم بپردازیم؛ از آقای گنجی شروع کنیمف این سه نمونه جملاتی است که من برخلاف ادعای شما که گفتید فقط یکبار به آن اشاره کردید از سه مطلب مختلف شما از وبلاگتان در آوردم، بیشتر بود من به همینها بهعنوان مثال اکتفا میکنم(دوستان براحتی میتوانند در گوگل سرچ کنند)
1- برای من نه شخص اکبر گنجی اهمیتی دارد و نه دانستههای پیش پا افتادهای که از یافتنشان اینچنین شگفت زده شده است
2- جناب اکبر گنجی تصمیم گرفته اند همزمان هم نقش یک روشنفکر مذهبی را ایفا کنند و هم یک رهبر سیاسی!
3-برای ترسیم سیمایی مخوف و یا دست کم چهره ای در ابهام از هاشمی، لازم نبود تا اکبر گنجی عنوان «عالیجناب سرخ پوش» را وارد ادبیات سیاسی ایران کند؛
خب میبینیم که این فقط سه نمونه دربارهی یک شخص نقد نیست. در نمونهی (1) شما تاکید دارید که دانستههای آقای گنجی «پیشپا افتاده» است حالا چرا در متنِ شما استلالی یا چیزی نیافتم و البته گنجی از این پیشپا افتادهها شگفتزده هم شده! خب فرهنگ من این را نقد نمیداند، شما میدانید لابد اختلاف فرهنگی داریم.
در مورد (2) شما چه مشکلی دارید که آقای گنجی هردو نقش را برای خودش درنظر نگیرد؟ یعنی حق اینکه ایشان بهزعم شما چنین باشد از او میگیرید؟! یعنی نباید اینطور باشد، حالا گیریم شما درست میگویید اما جالب اینجاست که در متن شما هیچ اشاره و استدلالی برای این نظر سلبی نیافتم! این هم بنظرم نقد نیست، حدود برای دیگران مشخص کردن با محدودهی ذهن خود است.
در مورد (3) چرا گنجی حق نداشته به عنوان نویسنده، اسم کتابش را «عالیجناب سرخ پوش» بگذارد؟ مشکل کجاست اگر واقعاً به دید آقای گنجی اینچنین باشد و چنین اسمی برای کتابش بپسندد؟ آیا باید پیش از آن نظر خودش را با نظر دیگرانی چون شما یکی میکرده و اسم کتاب و تحقیقی که انجام داده مطابق میل شما مینوشته؟ این هم بنظر من نقد نیست، یعلاوه که من برای همین سه مورد مثالی که آوردم و شما نظری داشتید و با توجه به آن حق نظر دیگران را یا به استهزا گرفتید یا ممنوع (که باز تاکید میکنم این نقد نیست) با تمام ااین احوال برای همان نظر حقمدارانه و سلبی شما هیچ، منطق استدلالی هم درمتون مربوط به این سه جمله ندیدم!
آقای آرمان اگر میخواهید بحث کنید یا فکر میکنید من اشتباه میکنم، یکسره حالت مظلومانه نگیرید که دیگران حق دارند نظر بدهند من نه! اتفاقاً نکته همین است شما رو آوردید به اینکه بگویید دیگران چرا فلان نظر را دارند، یا نظر دیگران را یا حتا جایگاه یا موضعشان را به تمسخر بگیرید. اتفاقاً اگر نظری دارید بنویسید، «نظر خودتان» را بنویسید بهجای اینکه بگویید های چرا فلانی این را گفت یا فلان موضع را دارد، اینکه کسی نظر داشته باشد نیازی ندارد مدام بخواهد روی افکار دیگران مانور بدهد؛ نظرش را میگوید نه اینکه مثلاً بگوید: «امثال سایت «خودنویس» که طبیعی است با دمشان گردو بشکنند. اینان اگر امروز «درود بر شرف» واحدی میفرستند به دلیل صراحت و صداقت واحدی نیست. بلکه خوشحالاند که باز هم دستمایهای برای موش دواندن در کار جنبش پیدا کردهاند» عجیب نیست که من میگویم این ادبیاتِ «کیهان» است نه ادبیات جنبش مردمی سبز.
خطاب به *
پاسخحذفدوست عزیز
در درجه نخست من بسیار خوشحالم که حالا که پس از سالها یک نفر ذرهبین به دست گرفته و حتی یادداشتهای چند سال پیش من را هم وسط کشیده تا ای بسا نکتهای قابل سرزنش پیدا کند، کل کار در سه جمله خلاصه شده است. اما در عین حال متاسف هستم که دوستی همچون شما، آن هم در نظراتی که به قصد نقد نوشته شده اینچنین سر و ته حرف را زده است و از متنی دیگر برداشت نامربوطی ارایه داده و حتی به این فکر نکرده که هم من اینجا حاضر هستم و هم هر ناظر دیگری میتواند یک نگاه ناقابل به متن اصلی بیندازد تا متوجه شود آنجا چه بوده و شما چه روایتی کردهاید. خلاصه میکنم و فقط مطابق همین شمارههایی که زدهاید پاسخ میدهم:
1- من در آن مطلب به مجموعه «دانستههای آقای گنجی» اشاره نکردم. یادداشت «آژیر ممتد قرمز» همانگونه که در آغازش تاکید شده و در متن هم لینک شده به بهانه ادعاهای آقای گنجی در مورد شائبه وجود امام زمان نوشته شد. علیرغم ادعای شما من همانجا هم توضیح دادم که این مسئله به هیچ وجه حرف جدیدی در تاریخ اسلام نیست و باز هم توضیح دادم که امثال کسروی و تقیزاده و آخوندزاده هم زمانی این مسیر را طی کردهاند. «پیشپا افتاده» بودن به ماجرای دروغین بودن امام زمان باز میگردد که بحثش 1000 سال قدمت دارد و طرفین دعوا هیچ کدام نتوانستهاند دیگری را قانع کنند و هر دو خسته شدهاند و جدال را رها ساختهاند. اما باز هم علیرغم ادعای شما اصلا من در این مورد چیزی را نقد نکردم. نقد من ناظر بر این مسئله بود که آیا طرح چنین موضوعی در چنین زمانی درست است یا نه؟ استدلال من هم سرنوشت همان چهرههایی بود که نامشان را بردم.
2- باز هم گویا شما آنچنان شتابزده به دنبال سندی بر مجرمیت من میگشتهاید که اصلا به خودتان زحمت خواندن یک متن 200 کلمهای را هم ندادهاید. یادداشت «تفاوت روشنفکر و سیاست مدار» به اساسا قصد ندارد به این مسئله بپردازد که آیا کسی حق دارد هم روشنفکر باشد و هم سیاستمدار؟ شما اگر یک بار زحمت خواندن متن را به خودتان بدهید متوجه میشوید که این یادداشت در پاسخ دوستی نوشته شده بود که برخلاف شما میدانست باید به کجای نوشته «آژیر ممتد قرمز» انتقاد کند. حرف این دوست عزیز این بود که هر روشنفکری حق دارد در هر زمانی هر مطلبی را در حوزه اندیشه بررسی کند. پاسخ من در این یادداشت این بود که «بلی؛ با این مسئله موافقم، اما مشکل زمانی شروع میشود که اکبرگنجی همزمان میخواهد هم سیاستمدار باشد و هم روشنفکر». بر پایه همین استدلال به صورت کاملا مشخص و برجسته در انتهای متن تاکید کردم: «در برهه زمانی کنونی سخنان آقای گنجی (در قامت کسی که قصد سیاست ورزی دارد) سنجیده نبودند». یعنی سخنان ایشان در وجهه روشنفکریشان قابل پذیرش است اما از جنبه سیاستورزی سنجیده نبود.
3- مورد سوم که دیگر اصلا جواب ندارد. من کی گفتم گنجی حق ندارد اسم کتابش را فلان چیز بگذارد؟! شما حتی همین یک جملهای را هم که از کل یادداشت من بریدهاید نمیتوانید درست بخوانید و مفهومش را درک کنید.
باقی نظراتتان هم فعلا جواب ندارد.
خطاب به دوست ناشناس نخست:
پاسخحذفشما کجای مطلب من خواندید که نظر من در مورد شورای هماهنگی تغییر کرده است؟ مطلب را خواندید یا یک سره آمدید در پای هر مطلبی که نامی از شورا در آن رفته حرف همیشگی را بزنید و بروید؟ می خواهید من را به چیزی نصیحت کنید که خودم اینجا در حال نوشتنش هستم؟
خب من قضاوت را میگذارم برای خوانندگانتان. من متنها را خواندهام، با دقت خواندم و دقیقاً جملاتی را انتخاب کردهام، آنهم مشتی نمونهی خروار. این روش که شما نخواندهاید، من منظورم چیز دیگری بود وقتی آشکار میشود که بهقول شما خواننده شما تمام متن را بخواند (دفعه پیش روش این بود که من یکبار بیشتر ننوشتم) خب تمام متن موجود است و البته من نمیتوانستم تمام متن را در کامنت نقل کنم.
پاسخحذفاما چند جمله از همین پاسخ شما:
تضاد شما نوشتهاید: «لازم نبود» تا اکبر گنجی عنوان «عالیجناب سرخ پوش» را وارد ادبیات سیاسی ایران کند.
خب میگویید من کی گفتم، نمیدانم شاید «لازم نبود» معنایی دیگری دارد!
در مورد دوم هم پیشپاافتاده بودن هم همراه تمسخر این آمده که آقای گنجی شگفتزده هم شده و جالب است که هم متنِ کامل که متن بلندی هم نیست وجود دارد هم بیان شما در همین جمله و ضمناً عدم شگفتزدگی شما در این پاسختان: « «پیشپا افتاده» بودن به ماجرای دروغین بودن امام زمان باز میگردد»
این نوشته از منطق به دور است که آدم نظری را «پیشپا افتاده» بنامد و دلیلی برای ادعایش نداشته باشدو بعد به تمسخر بگوید فلانی شگفتزده هم شده. آقای آرمان من تاکید میکنم این ادبیات را منطق، نقد، گفتمان نمیدانم.
طولانیش نکنم موارد بیش از این هست که خوانندگی میخواهند بداند میتواند خودش از دیدگاه خودش ببیند. ولی جالب اینجاست که شما گفته بودید خوانندگانی که همه وبلاگ من را نخواندند حالا میگویند ... و حالا که من همهی وبلاگتان را که از پیشترها میخواندم ملاک قرار دادم این را ذرهبین در دست گرفتن میدانید!دوست دارید روایتی مناسب و بیایراد و مطابق میل شما باشد و منِ خواننده تضادی در نوشته شما نبینم؟ دوست دارید اصطلاحات «با دم خود گردو میشکنند و ....» را نقد بدانم؟ دوست دارید وقتی میگویید یکبار به این اسامی اشاره کردم وقتی برمیگردم نوشتههایی که خوانده بودم دوباره پیدا میکنم برایتان چندتایش را نقل نکنم که معلوم شود ادعای یکبار نوشتم نوعی سفسطهی کلامیست و حالا که معلوم شد اینطور نبوده بگویید نه متن مرا درست نخواندهاید؟ شرمندهام آقای آرمان من متن شما را کامل و با چشمان خودم میخوانم، لابد شما هم همینطور.
شیفتهی رنگ و بوی جملهی «باقی نظراتتان هم فعلا جواب ندارد» شما شدم. فکر میکنم همینطور است جایی برای بحث نیست و من دیگر کشش نمیدهم.