دارند تیشه به ریشه بافت تاریخی شهر شیراز میزنند. من که میگویم خبر جدیدی نیست، به آرامگاه کوروش هم رحم نکردند حالا چه برسد به بافت سنتی شهر. اما در این میان واکنش «انجمن معماران ایران» برای من یادآور یک واکنش تاریخی و متواتر از جانب جامعه استبدادزده است. از اینجا+ اگر بخوانید میبینید که این انجمن برای نجات بافت تاریخی شیراز دست به دامن شخص رهبر شده است تا دخالت کند و جلوی این تخریب را بگیرد. به نظر واکنشی دلسوزانه است اما به باور من این دست واکنشها فرهنگی را نابود میکند که ویرانیاش به مراتب زیانبارتر از تخریب چهار قطعه خشت و گل است.
قول معروفی است که تاریخ ایران را در بستر «استبداد-هرج و مرج-استبداد» تفسیر میکند. پیش از این هم گمان میکنم نوشته بودم که با این تفسیر موافق نیستم و انتقاد «حسن قاضیمرادی» در کتاب «تأملی بر عقبماندگی ما» را به این تفسیر کاملا وارد میدانم. با این حال نمیتوان نادیده گرفت که در تاریخ کشور ما کوتاهترین و البته رایجترین شیوه پرهیز از ظلم یا بیعدالتی، به جای تلاش برای تشکیل یک قدرت جدید جهت محدود کردن قدرتهای مطلقالعنان پیشین، توسل جستن به یک قدرت برتر یا جایگزین بوده است. به صورت خلاصه ما به صورت مداوم از دست این ظالم به دامان آن یکی پناه بردهایم.
از جانب دیگر، بیصبری و کمطاقتی در راه رفع اشکالات سبب شده تا در موارد بسیاری جامعه خودش و با دستان خودش یک جایگاه معمولی را تا حد اقتداری غیرقابل مهار بالا ببرد. اینکه ما در هر بحث مربوط و نامربوطی به زور برویم و از یک نهاد و یا شخص دیگر بخواهیم که دخالت کند، به مرور این مرجع را عادت میدهد که پا را از حدود اختیارات و وظایف خود بیرون بگذارد. بدین ترتیب وقتی ما خودمان شخصیتی حقیقی یا حقوقی را به قانونشکنی تشویق کنیم (با این توجیه که این قانون شکنی در راستای هدف مفیدی انجام میشود) سبب میشود تا با فرو ریختن قباحت قانون شکنی، در دراز مدت با مرجعی قدرتمند مواجه شویم که خود را به هیچ چهارچوبی محدود نمیداند.
بحث من به هیچ وجه به شخص رهبر و یا جایگاه فعلی ولی فقیه خلاصه نمیشود. حرف من این است که جامعه ما نباید عادت کند برای پیشبرد اهداف کوتاه مدت خود به «میانبر» متوسل شود. شاید در موارد بسیار جزیی نظیر جلوگیری از تخریب یک بافت تاریخی به صورت موقت بتوانیم از دخالت نامربوط یک نهاد برتر استفاده کنیم، اما بدون تردید تداوم این روند دو بحران بزرگ را در جامعه پدید میآورد. نخست اینکه ما شخص یا نهاد قدرتمندی را به دخالتهای هرچه بیشتر تشویق کردهایم و دوم اینکه کارآمدی ما در یافتن راههای اعتراض و یا پیگیری حقوقمان تضعیف میشود. مردمی که خودشان نتوانند حقوق و اعتراضاتشان را از راههای مدنی پیگیری کنند نمیتوانند مدعی داشتن «فرهنگ شهروندی» شوند و عجیب نیست به صورت مداوم به بازتولید استبداد بپردازند.
رضا
پاسخحذفاين همان "خوي استبدادزدگي" است كه در وجود تك تك ما ايرانيان و ناخودآگاه جمعي جامعه ايراني است و تا درمان نشود رسيدن به دموكراسي محال است .
آخرين سخنان سيد محمد خاتمي هم بر درمان اين بيماري تاكيد داشت.
afarin bar shoma, kamelan dorost mifarmaiid.
پاسخحذف