عطاءالله مهاجرانی در وبلاگ شخصی خود نه تنها عضویت، که هرگونه اطلاع از «شورای هماهنگی راه سبز امید» را تکذیب کرده است. به ظاهر خبر سادهای است اما به باور من حتی میتوان گفت از یک «فاجعه» حکایت دارد.
تقریبا ده روز از اعلام موجودیت «شورای هماهنگی راه سبز امید» میگذرد. شورایی که طی عمر کوتاه خود همراهان جنبش را به دو راهپیمایی سرنوشت ساز 25 بهمن و یک اسفند دعوت کرده است و در مورد دومین راهپیمایی به جرات میتوان گفت اصلیترین بانی و عامل هماهنگی بوده است. با این حال نه تنها اکثر فعالان جنبش که حتی چهرههای به نسبت سرشناسی همچون جناب مهاجرانی کوچکترین اطلاعای از چند و چون فعالیت این شورا ندارند. من فقط میتوانم بگویم در مورد این شورا کارم از تعجب گذشته و به افسوس رسیده است.
به شخصه اگر بخواهم برای جنبش سبز ایران یک رهبر معرفی کنم از میرحسین موسوی نام خواهم برد و اگر بحث بر سر شورای رهبری باشد همچنان به مثلث موسوی، کروبی و خاتمی اعتقاد دارم. با این حال از مدتها پیش از حصر خانگی و محدودیتهای روزافزون این چهرهها اعتقاد داشتم که باید هرچه سریعتر شورایی را برای تشکیل یک «جبهه دموکراسی خواهی» و یا هر نام دیگری که میخواهیم برایش انتخاب کنیم (اعم از «راه سبز امید») تشکیل دهیم. (یادداشت «محوریتی برای جبهه دموکراسی خواهی» را بخوانید) شورایی که بتواند نه تنها خواستهها و مطالبات کلی، بلکه جزییاتی همچون شیوههای مبارزه و یا حتی مسیرهای یک راهپیمایی را تشخیص داده و اعلام کند. اما برای تشکیل چنین شورایی باید به دو نکته توجه کرد.
نخست اینکه هر نهاد و یا گروهی مشروعیت و یا مقبولیت خود را از دو طریق به دست میآورد. یا به اعتبار شخصیت حقیقی اعضایش و یا با استناد به اهداف و برنامههای خود. برای مثال پیشینه عملکردی موسوی، کروبی و خاتمی به گونهای بوده است که من به شخصیت حقیقی این چهرهها اعتقاد کامل دارم و اگر این افراد حتی بدون اعلام یک مطالبه مشخص درخواستی را مطرح کنند حاضر خواهم بود به آنها اعتماد کنم. در نمونه دیگر احزابی را میتوان تصور کرد که لزوما از چهرههای شاخصی برخوردار نیستند اما به پشتوانه شعارها و یا اساسنامه خود جذب عضو میکنند. ناگفته پیداست که شورای هماهنگی راه سبز امید هیچ یک از این دو ویژگی را ندارد. نه فهرست اعضای خود را منتشر ساخته و نه حتی پس از برپایی دو تجمع هدف و یا مطالبه مشخص خود را اعلام کرده است.
دومین نکته قابل توجه دقت به تفاوتهای یک «حزب سیاسی» با یک «جبهه سیاسی» است. احزاب سیاسی اگر بخواهند انسجام عمل داشته باشند ناچارند نه تنها در خواستههای بلند مدت، که حتی در ریز اهداف و مسیرهای حرکتی خود دارای یک انسجام کامل درونی باشند. بدین ترتیب و به صورت معمول هر یک از احزاب سیاسی به یک طبقه خاص اجتماعی گرایش پیدا میکنند تا مطالبات آن را پیبگیرند. مانند احزابی که به طبقات کارگر و یا طبقات متوسط شهری تعلق دارند. یا در نمونهای دیگر، احزابی که گرایش مذهبی و یا غیر مذهبی دارند. با این حال یک جبهه سیاسی معمولا متشکل از چندین حزب و یا گروه فعال است که لزوما در تمام زمینهها با یکدیگر توافق ندارند، اما در کوتاه مدت و گرد یک خواسته مشترک جمع میشوند و با هم توافق میکنند. نمونه موفق این جبهه در تاریخ سیاسی ایران «جبهه ملی ایران» بود که گرد مطالبه ملی شدن صنعت نفت چندین حزب مختلف را جمع کرد و اتفاقا به نتیجه هم رسید.
حرف من این است که خواستگاه مثلث رهبری جنبش سبز معلوم است. همه از چهرههای سابقا حکومتی جمهوری اسلامی هستند که دست کم به اعتبار سخنان خود به چهارچوب قانون اساسی این نظام پایبندی داشته و تنها خواستار اصلاحاتی در همین چهارچوب هستند. شاید باید اعتراف کنیم که انتخاب این سه چهره خارج از اختیار توده مردم بوده است. در واقع در طول تاریخ انتخاب رهبران بزرگ هیچ گاه با یک انتخابات همراه نبوده و نخواهد بود. بلکه این سیر تحولات و اتفاقات است که گروهی را تا مقام رهبری بالا میکشد. این مطلب را از این جهت بیان میکنم که بپذیریم تمامی جریانات فعال در جنبش سبز لزوما مطالبات و پیش زمینههایی همانند این سه چهره ندارند. ناگفته پیداست که طیفهای غیرمذهبی در جنبش نقش پررنگی دارند. گروههای بسیاری هم وجود دارند که یا از ابتدا به چهارچوب قانون اساسی باور نداشتهاند و یا طی دو سال گذشته از این خط قرمز عبور کرده و در حال حاضر خواهان لغو آن هستند.
به صورت خلاصه اینکه من باور دارم تا زمانی که مسئله بر سر انتخاب رهبر و یا رهبران باشد، این موضوع در قالب بحث و گفت و گو نمیگنجد و رهبران ما همین هستند که هستند. چه خوشمان بیاید و چه نیاید. اما اگر قرار بر انتخاب یک شورای راهبری در غیاب رهبران جنبش باشد دیگر نه لزومی دارد و نه اساسا مطلوب است که این شورا هم به یک طیف از فعالان جنبش محدود شود. حرف من این است که شورای هماهنگی راه سبز امید، اگر بخواهد مسوولیت هماهنگی جنبش را در غیاب رهبران آن بر عهده بگیرد باید از همه طیفهای فعال جنبش اعضایی را در خود جای دهد که البته تعداد این اعضا میتواند تناسبی با وزن این گروهها داشته باشد. با این حال من هرقدر که میتوانم بپذیرم میرحسین موسوی تنها از حفظ نظام جمهوری اسلامی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن بگوید، نمیتوانم بپذیرم در نبود او کار به دست گروهی از اصلاحطلبان مذهبی بیفتد که آنها هم تنها سنگ همین جریان را به سینه بزنند.
در نهایت اینکه مطالبات مشخصی که به باور من همه فعالان باید در برخورد با شورای هماهنگی راه سبز امید خواستار آن شوند بدین قرار است:
1- معرفی هرچه سریعتر اعضای این گروه، آن هم به صورتی که از تمامی طیفهای فعال در جنبش نمایندهای را شامل شود.
2- تعیین مطالبات و اهداف مورد نظر با توافق تمامی اعضا به نمایندگی از تمامی جریانات حاضر در جنبش سبز.
تقریبا ده روز از اعلام موجودیت «شورای هماهنگی راه سبز امید» میگذرد. شورایی که طی عمر کوتاه خود همراهان جنبش را به دو راهپیمایی سرنوشت ساز 25 بهمن و یک اسفند دعوت کرده است و در مورد دومین راهپیمایی به جرات میتوان گفت اصلیترین بانی و عامل هماهنگی بوده است. با این حال نه تنها اکثر فعالان جنبش که حتی چهرههای به نسبت سرشناسی همچون جناب مهاجرانی کوچکترین اطلاعای از چند و چون فعالیت این شورا ندارند. من فقط میتوانم بگویم در مورد این شورا کارم از تعجب گذشته و به افسوس رسیده است.
به شخصه اگر بخواهم برای جنبش سبز ایران یک رهبر معرفی کنم از میرحسین موسوی نام خواهم برد و اگر بحث بر سر شورای رهبری باشد همچنان به مثلث موسوی، کروبی و خاتمی اعتقاد دارم. با این حال از مدتها پیش از حصر خانگی و محدودیتهای روزافزون این چهرهها اعتقاد داشتم که باید هرچه سریعتر شورایی را برای تشکیل یک «جبهه دموکراسی خواهی» و یا هر نام دیگری که میخواهیم برایش انتخاب کنیم (اعم از «راه سبز امید») تشکیل دهیم. (یادداشت «محوریتی برای جبهه دموکراسی خواهی» را بخوانید) شورایی که بتواند نه تنها خواستهها و مطالبات کلی، بلکه جزییاتی همچون شیوههای مبارزه و یا حتی مسیرهای یک راهپیمایی را تشخیص داده و اعلام کند. اما برای تشکیل چنین شورایی باید به دو نکته توجه کرد.
نخست اینکه هر نهاد و یا گروهی مشروعیت و یا مقبولیت خود را از دو طریق به دست میآورد. یا به اعتبار شخصیت حقیقی اعضایش و یا با استناد به اهداف و برنامههای خود. برای مثال پیشینه عملکردی موسوی، کروبی و خاتمی به گونهای بوده است که من به شخصیت حقیقی این چهرهها اعتقاد کامل دارم و اگر این افراد حتی بدون اعلام یک مطالبه مشخص درخواستی را مطرح کنند حاضر خواهم بود به آنها اعتماد کنم. در نمونه دیگر احزابی را میتوان تصور کرد که لزوما از چهرههای شاخصی برخوردار نیستند اما به پشتوانه شعارها و یا اساسنامه خود جذب عضو میکنند. ناگفته پیداست که شورای هماهنگی راه سبز امید هیچ یک از این دو ویژگی را ندارد. نه فهرست اعضای خود را منتشر ساخته و نه حتی پس از برپایی دو تجمع هدف و یا مطالبه مشخص خود را اعلام کرده است.
دومین نکته قابل توجه دقت به تفاوتهای یک «حزب سیاسی» با یک «جبهه سیاسی» است. احزاب سیاسی اگر بخواهند انسجام عمل داشته باشند ناچارند نه تنها در خواستههای بلند مدت، که حتی در ریز اهداف و مسیرهای حرکتی خود دارای یک انسجام کامل درونی باشند. بدین ترتیب و به صورت معمول هر یک از احزاب سیاسی به یک طبقه خاص اجتماعی گرایش پیدا میکنند تا مطالبات آن را پیبگیرند. مانند احزابی که به طبقات کارگر و یا طبقات متوسط شهری تعلق دارند. یا در نمونهای دیگر، احزابی که گرایش مذهبی و یا غیر مذهبی دارند. با این حال یک جبهه سیاسی معمولا متشکل از چندین حزب و یا گروه فعال است که لزوما در تمام زمینهها با یکدیگر توافق ندارند، اما در کوتاه مدت و گرد یک خواسته مشترک جمع میشوند و با هم توافق میکنند. نمونه موفق این جبهه در تاریخ سیاسی ایران «جبهه ملی ایران» بود که گرد مطالبه ملی شدن صنعت نفت چندین حزب مختلف را جمع کرد و اتفاقا به نتیجه هم رسید.
حرف من این است که خواستگاه مثلث رهبری جنبش سبز معلوم است. همه از چهرههای سابقا حکومتی جمهوری اسلامی هستند که دست کم به اعتبار سخنان خود به چهارچوب قانون اساسی این نظام پایبندی داشته و تنها خواستار اصلاحاتی در همین چهارچوب هستند. شاید باید اعتراف کنیم که انتخاب این سه چهره خارج از اختیار توده مردم بوده است. در واقع در طول تاریخ انتخاب رهبران بزرگ هیچ گاه با یک انتخابات همراه نبوده و نخواهد بود. بلکه این سیر تحولات و اتفاقات است که گروهی را تا مقام رهبری بالا میکشد. این مطلب را از این جهت بیان میکنم که بپذیریم تمامی جریانات فعال در جنبش سبز لزوما مطالبات و پیش زمینههایی همانند این سه چهره ندارند. ناگفته پیداست که طیفهای غیرمذهبی در جنبش نقش پررنگی دارند. گروههای بسیاری هم وجود دارند که یا از ابتدا به چهارچوب قانون اساسی باور نداشتهاند و یا طی دو سال گذشته از این خط قرمز عبور کرده و در حال حاضر خواهان لغو آن هستند.
به صورت خلاصه اینکه من باور دارم تا زمانی که مسئله بر سر انتخاب رهبر و یا رهبران باشد، این موضوع در قالب بحث و گفت و گو نمیگنجد و رهبران ما همین هستند که هستند. چه خوشمان بیاید و چه نیاید. اما اگر قرار بر انتخاب یک شورای راهبری در غیاب رهبران جنبش باشد دیگر نه لزومی دارد و نه اساسا مطلوب است که این شورا هم به یک طیف از فعالان جنبش محدود شود. حرف من این است که شورای هماهنگی راه سبز امید، اگر بخواهد مسوولیت هماهنگی جنبش را در غیاب رهبران آن بر عهده بگیرد باید از همه طیفهای فعال جنبش اعضایی را در خود جای دهد که البته تعداد این اعضا میتواند تناسبی با وزن این گروهها داشته باشد. با این حال من هرقدر که میتوانم بپذیرم میرحسین موسوی تنها از حفظ نظام جمهوری اسلامی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن بگوید، نمیتوانم بپذیرم در نبود او کار به دست گروهی از اصلاحطلبان مذهبی بیفتد که آنها هم تنها سنگ همین جریان را به سینه بزنند.
در نهایت اینکه مطالبات مشخصی که به باور من همه فعالان باید در برخورد با شورای هماهنگی راه سبز امید خواستار آن شوند بدین قرار است:
1- معرفی هرچه سریعتر اعضای این گروه، آن هم به صورتی که از تمامی طیفهای فعال در جنبش نمایندهای را شامل شود.
2- تعیین مطالبات و اهداف مورد نظر با توافق تمامی اعضا به نمایندگی از تمامی جریانات حاضر در جنبش سبز.
با اجازتون نوشته ی خودم را این ضمینه اینجا لینک می کنم:
پاسخحذفhttp://dustefarsi.blogspot.com/2011/02/blog-post_22.html
من فک مي کنم معرفي اعضاشون از اون جا که خود بنده بر اين اعتقادم که تو ايران هستن و امکان دستگيريشون مي ره ناممکنه اما تعيين يه سخنگوي شناخته شده به دو خاسته ي بالا جواب مي ده و خب من خودم بنا بر شواهد و قرائن معتقدم اعضاي اين شورا از معتمخدين مهندس موسوي و شيخ مي بايست باشند علي الخصوص به خاطر تاييد شدنشون توسط دو مشاور جناب موسوي و کروبي.
پاسخحذفجناب مهاجراني بي شک فعال اصلاح طلب شناخته شده اي هستند اما لزومي نداره از همه چيز خبر داشته باشه البته هوشمندانه جناب مهاجراني يه اشاره اي هم به خبر کيهان داشته که حالا مي گم چرا.
در ضمن اين شورا مشروعيتش رو از تاييد مشاورين ميرحسين و کروبي مي گيره که به عنوان سخنگوهاشون ايفاي نقش کردن.
الان به نظر من حداقل خطري که فاش شدن اسامي اين ها مي تونه داشته باشه دستگيري يا ترورشونه. و خب به نظر من خيلي فراتر از يه تشکيلات صرفاً خودجوشه و صد درصد مورد تاييد حداقل مشاورين رهبرين جنبشه و خب انصافاً خيلي با برنامه تر از ماه هاي انتخابات و هدفمندتر کار کردن بعد من توجهتون رو معطوف مي کنم به حرف امير اردشير ارجمند تو روز بيست و پنجم درباره ي آناليز وقايع بيست و پنجم براي انجام حرکت بعديد جنبش تو روز بيست و ششم بهمن در مصاحبه با بي بي سي. تصميمي که توسط اين شورا گرفته شد.
والا من با شما موافق نیستم. دغدغه نمایندگی نکردن طیفهای مختلف به نظرم به همان اندازه به راه سبز امید وارد است که به خود موسوی و کروبی هم وارد است. اگر رهبری جنبش موسوی و کروبی هستند همانها هم راه سبز امید را تشکیل داده اند. چرایی قضیه هم میتواند علل متعددی داشته باشد. یکی از آنها احتمال حذف است ولی به نظرم شاید دیگری فرهنگی باشد و به عادتهای بد تخطیه فردی، عدم کار گروهی و نپذیرفتن آتوریته برگردد. اگر به صفحه فیس بوک 25 بهمن رجوع کنید همین الان وقتی عکس خود موسوی را هم میزنند عده ای صدای اعتراضشان بلند می شود که او رهبر جنبش نیست. یکی نیست بگوید 25 بهمن را اصلا کسی علم کرد؟ مثال دیگرش دکتر سروش است. بنده خدا تظلم نامه نوشته حالا تو بالاترین افتاده اند به جانش که تا حالا کجا بودی؟ افرادی با این سوابق مشخص تا این حد برای ما مناقشه برانگیزند حالا شما تصور کنید اگر افراد کمتر شناخته شده ولی مورد اعتماد میرحسین مسوول راه سبز امید شده باشند چه بلایی به سرشان میآوریم؟ آیا حاضریم برای حرفشان تره ای خرد کنیم؟
پاسخحذفاگر قرار باشد طیفها خودشان نمایندگانشان را انتخاب کنند، خود طیفها و نمایندگانشان چگونه دسته بندی و انتخاب می شوند؟ به نظرم معضل پیچیده ای میشود.
به نظرم راهگشاتر از اینکه جستجو کنیم تریبون دست چه کسی است شاید این باشد که حداقل مدتی همراهی کنیم و بعد در مورد راهکارهای پیشنهادی راه سبز امید و نتایج آن به ارزیابی بنشینیم. به نظرم در این مرحله اندکی اعتماد و خوشبینی مناسبتر از شک و بدبینی باشد.