پیش از این یک بار یادداشتی نوشتم با این عنوان که «چرا شبکههای اجتماعی، انقلابهای خاور میانه را به جنبش سبز نکشاند» *. این مسئله هنوز هم ذهن من را به خود مشغول کرده است. با این حال اینجا میخواهم به این پرسش بپردازم که آیا ما توانستهایم از شبکههای مجازی برای جایگزینی شبکههای حقیقی اجتماعی به خوبی بهره ببریم؟ ناگفته پیداست که جو سرکوب کنونی ضربه سهمگینی به جامعه مدنی ایران وارد ساخته است. گرایش به شبکههای مجازی در چنین شرایطی امری طبیعی و حتی ناگزیر بود، اما من گمان میکنم این اقبال گسترده به شبکههای اجتماعی نظیر فیس بوک تا کنون نتوانسته است هیچ کارکرد مثبتی در جهت پر كردن جای خالی شبکههای حقیقی داشته باشد.
آنچه من به تجربه از فعالیتهای فیس بوکی دریافتهام خلاصه شدن این شبکه در به اشتراک گزاری اخباری است که همه کاربران میتوانند از منابع دیگر به آن دسترسی پیدا کنند. در واقع صفحات فیسبوک معمولا به کپی برداری از گزیده اخبار دیگر سایتها خلاصه شده است. (تصاویر شخصی و یا ابراز احساسات روزمره را اینجا نادیده میگیرم) به گمان من، این شیوه بهرهگیری از شبکههای اجتماعی، آشکارا تقلیل دادن ظرفیت آنها، و البته تغییر کاربری شبکه اجتماعی به سایت خبری است. حتی گروههای فیسبوکی نیز معمولا به محل تجمع لینکهای خبری یک طیف خاص تبدیل میشود. به این ترتیب این گروهها معمولا کارکردی بجز دستهبندی اخبار پیدا نمیکنند. من میگویم اگر فیس بوک قرار است در همین کارکردها خلاصه شود، نه تنها هیچ فایدهای ندارد و دستاورد جدیدی به ارمغان نمیآورد، بلکه با تلف کردن ساعات بسیار مفیدی از کاربرانش، عملا به یک خنثی کننده مجازی بدل میشود که شور، هیجان و انرژی فعالانش را بیهدف تخلیه میکند.
در نقطه مقابل من گمان میکنم همین شبکه مجازی، به خوبی این قابلیت را دارد که جایگزین بسیار مناسبی برای نهادهای مدنی شود. کافی است باور کنیم که در عصر جدید، نه تنها برای هر ارتباطی لازم نیست دور هم جمع شویم، بلکه اساسا چنین امکانی وجود ندارد و اگر هم داشته باشد بسیار وقتگیر است. به باور من این روزها دیگر مهم نیست که شما در چه جمعی و به چه فعالیتی مشغول هستید. میتوانید یک گروه فیسبوکی تشکیل دهید و بسیاری از جلسات خود را به آن منتقل کنید. برای مثال هیات مدیره یک شرکت مهندسی را در نظر بگیرید که میتوانند در یک گروه فیسبوکی تشکیل جلسه دهند، همانجا نظراتشان را ابراز کنند و همانجا هم رایگیری کنند. بدون نیاز به اجاره مکان و یا رفت و آمدهای وقتگیر شهری.
پیشنهاد مشخص من این است که هرچه سریعتر تکلیف خودمان را با فعالیتهایمان در شبکههای مجازی مشخص کنیم. اگر نیتی فراتر از وقت گذرانی و یا احوالجوییهای روزمره داریم بهتر است آن را با دوستانمان در میان بگذاریم. گروههایی مشخص، با مرامنامه و یا حتی اساسنامه مشخص تشکیل دهیم. هدف گروه را تعیین کنیم. به امکانات و کارکردهایی که این گروه میتواند برای ما داشته باشد فکر کنیم و در نهایت با آن کاملا رسمی برخورد کنیم. من حتی اصرار دارم که اگر امکان دارد اعضای گروه سمتهای حقوقی بر عهده بگیرند. دبیر جلسات انتخاب شود. هیات رییسهای در کار باشد. مسوولینی برای جنبههای مختلف (مثلا سیاسی، اجتماعی یا هنری) تعیین شود. گزارش کار داده شود و بحث شکل بگیرد. در نهایت این گروهها حتی میتوانند بروندادهای مشخصی هم داشته باشند. مثلا یک گروه فیسبوکی میتواند یک نشریه الکترونیک را رهبری کند و یا نمونههای مشابه.
خلاصه ماجرا اینکه گمان میکنم ما مدتهاست از شبکههای مجازی تنها برای دور هم جمع شدن استفاده کردهایم. این دور هم جمع شدنها به خودی خود یک انرژی نهفته و ظرفیت بلقوه ایجاد میکند، اما تا زمانی که این ظرفیتها بالفعل نشود بیفایده خواهند بود. شبکههای مجازی میتوانند پلهای ارتباطی بسیار ساده و کمهزینهای باشند برای شکلگیری حلقههای سبز. کافی است که ما نگاهمان را به آنها تغییر دهیم.
پینوشت:
* با توجه به سوءتفاهمهای مکرر در مورد یادداشت پیشین، بار دیگر تاکید میکنم در این مقایسه من صرفا به تاثیرگزاریهای متفاوت شبکههای مجازی بر روی جنبشهای منطقه اشاره دارم. تردیدی وجود ندارد که هیچ کس نمیتواند اختلاف در ذات، دستمایه، اهداف و نتایج این جنبشها را تنها به چنین مقایسهای تقلیل دهد.
پیشنهاد مشخص من این است که هرچه سریعتر تکلیف خودمان را با فعالیتهایمان در شبکههای مجازی مشخص کنیم. اگر نیتی فراتر از وقت گذرانی و یا احوالجوییهای روزمره داریم بهتر است آن را با دوستانمان در میان بگذاریم. گروههایی مشخص، با مرامنامه و یا حتی اساسنامه مشخص تشکیل دهیم. هدف گروه را تعیین کنیم. به امکانات و کارکردهایی که این گروه میتواند برای ما داشته باشد فکر کنیم و در نهایت با آن کاملا رسمی برخورد کنیم. من حتی اصرار دارم که اگر امکان دارد اعضای گروه سمتهای حقوقی بر عهده بگیرند. دبیر جلسات انتخاب شود. هیات رییسهای در کار باشد. مسوولینی برای جنبههای مختلف (مثلا سیاسی، اجتماعی یا هنری) تعیین شود. گزارش کار داده شود و بحث شکل بگیرد. در نهایت این گروهها حتی میتوانند بروندادهای مشخصی هم داشته باشند. مثلا یک گروه فیسبوکی میتواند یک نشریه الکترونیک را رهبری کند و یا نمونههای مشابه.
خلاصه ماجرا اینکه گمان میکنم ما مدتهاست از شبکههای مجازی تنها برای دور هم جمع شدن استفاده کردهایم. این دور هم جمع شدنها به خودی خود یک انرژی نهفته و ظرفیت بلقوه ایجاد میکند، اما تا زمانی که این ظرفیتها بالفعل نشود بیفایده خواهند بود. شبکههای مجازی میتوانند پلهای ارتباطی بسیار ساده و کمهزینهای باشند برای شکلگیری حلقههای سبز. کافی است که ما نگاهمان را به آنها تغییر دهیم.
پینوشت:
* با توجه به سوءتفاهمهای مکرر در مورد یادداشت پیشین، بار دیگر تاکید میکنم در این مقایسه من صرفا به تاثیرگزاریهای متفاوت شبکههای مجازی بر روی جنبشهای منطقه اشاره دارم. تردیدی وجود ندارد که هیچ کس نمیتواند اختلاف در ذات، دستمایه، اهداف و نتایج این جنبشها را تنها به چنین مقایسهای تقلیل دهد.
من متوجه نشدم خروجی این جلساتی که می گید چی میتونه باشه ولی اگر ملاک رو کشوری مثل مصر قرار بدیم واقعیت اینه که این شبکه های اجتماعی صرفا نقش کمک رو ایفا می کردند و جمعیت رو افزایش می دادند ولی بنیان و هسته تجمعات افرادی بودند که رابطه سازمانی چهره به چهره با هم داشتند و همین رابطه باعث می شد که اعتماد بین اونها بیشتر بشه و ریسک حضور در خیابان کمتر
پاسخحذفتجربه شخصی من درمورد فیسبوک اینه که شما خیلی راحت اون تو گم میشی و معمولا پیگیری یه هدف مشخص خیلی سخته. حداقل اش اینه که در معرض بمباران spam و انواع و اقسام پیغام ها و بازی ها و رای گیری هایی هستی که اصلا برات مهم نیست. اگر هم بخوای واقعا محتوایی بسازی و اونجا بذاری بین بقیه مطالب که ۱۰ هزار دفعه کپی و لایک و شر و غیره شدن گم میشه.
پاسخحذف