۱۲/۰۴/۱۳۸۹

انتشار منشور جنبش و تداوم بلاتکلیفی مطالبات

پرده نخست – مشروطیت

به دنبال بالاگرفتن نارضایتی‌ها در آستانه انقلاب مشروطه و پس از ماجرای به چوب بستن بازاریان، اولین تحصن معترضین در حرم عبدالعظیم شکل گرفت. زمانی که تعداد معترضین به طرز نگران کننده‌ای برای حکومت افزایش یافت آن‌ها مطالبات خود را به این شرح اعلام کردند:

- تأسیس عدالتخانه در کلیه شهرهای ایران
- اجرای قوانین اسلام در سراسر کشور
- عزل مسیونوز بلژیکی و علاءالدوله حاکم تهران

این اولین مطالبات مشخصی بود که از جانب مردم مطرح می‌شد. هرچند شاه در ابتدا اجرای این مطالبات را پذیرفت، اما در عمل حکومت از برآورده‌سازی این مطالبات طفره می‌رفت. پس از مدتی که وضع به همان منوال پیشین ادامه یافت علما بار دیگر از تهران خارج شدند و مردم این بار در سفارت انگلستان تحصن کردند. سفیر انگلستان واسطه شد و مطالبات متحصنین را بدین شرح به استحضار پادشاه رساند:

الف – بازگرداندن علمای مهاجر به تهران
ب – دادن تضمین بر این که احدی دستگیر و شکنجه نخواهد شد
ج – برقراری امنیت در کشور
د – تأسیس عدالتخانه
ه – تعقیب قاتلین مردم

از سوی دیگر، گروهی که به همراه علما از تهران مهاجرت کرده بودند نیز مطالبات خود را بدین شرح اعلام کردند:

1- بازگشت علما به تهران
2- عزل عین‌الدوله
3- افتتاح دارالشوری
4- قصاص قاتلین
5- بازگرداندن تبعید شدگان

(از اینجا بخوانید)

این مطالبات با پافشاری مردم سرانجام به تایید پادشاه رسید و عضدالملک نظام‌نامه انتخاباتی را نوشت تا حکومت مشروطه شود. (*)

پرده دوم – جبهه ملی ایران

«... در 22مهرماه 1328 که شاه در پی کمک‌های آمریکا برای سفر به آن کشور آماده می‌شد و وزیر کشور هم می‌خواست تا مجلس شانزدهم را از افراد مورد نظر پر کند این ضعف‌ها خود را نشان داد. (منظور دو ضعف عمده شاه است. نخست اینکه پشتیبانی عمومی خود را از دست داده بود زیرا در موضوع نفت با انگلیس درگیر نشده بود. دوم اینکه نه تنها برای مشاوران و جنگ افزارهای نظامی، بلکه برای کمک‌های اقتصادی برای آغاز برنامه جنجالی هفت ساله به آمریکا وابسته شده بود.) یک روز پیش از رفتن شاه جمعیتی از سیاستمداران، دانشجویان و تجار بازار به رهبری دکتر مصدق وارد محوطه کاخ شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند. این اعتراض تکرار همان اعتراض سال 1326 بود، با این تفاوت که اکنون شاه مورد نظر بود. هنگامی که تظاهر کنندگان به حیاط دربار رسیدند کمیته‌ای دوازده نفری به سرپرستی مصدق انتخاب کردند تا با هژیر، وزیر دربار گفت و گو کند. این کمیته دوازده نفوری بعدها هسته اولیه جبهه ملی شد ... کمیته دوازده نفری در منزل مصدق و به دنبال بحث‌های مفصل تصمیم گرفتند تا ائتلاف گسترده‌ای به نام جبهه ملی تشکیل دهند. جبهه ملی در نخستین بیانیه عمومی خود سه خواسته مشخص را مطرح کرد:

- برگزاری انتخابات درست
- لغو حکومت نظامی
- آزادی مطبوعات

پس از این سه مطالبه شرکت کنندگان مصدق را به عنوان دبیر کل جبهه انتخاب کردند و کمیته‌ای را برای تدوین برنامه و اساس‌نامه جبهه تعیین کردند. (ایران بین دو انقلاب – یرواند آبراهامیان – نشر نی-ص312و313) (مسئله ملی شدن صنعت نفت بعدها در دستور کار جبهه ملی قرار گرفت)

پرده سوم: جنبش بی مطالبه

من نمی دانم در این کشور چرا اینقدر کتاب تاریخی منتشر می‌شود، اگر قرار است که خوانده نشود و یا اگر خوانده شد باد هوا قلمداد شود و هیچ گاه به کار نیاید. حدود 20 ماه از شکل گیری جنبش سبز مردم ایران و ده روز از شکل گیری شورای هماهنگی راه سبز امید گذشته است، اما همچنان از هیچ مطالبه مشخصی برای این جنبش فراگیر خبری نیست که نیست. یادداشت پیشین را که با عنوان «دو خواسته در برخورد با شورای هماهنگی راه سبز امید» نوشتم هنوز ویرایش دوم از منشور جنبش سبز منتشر نشده بود، با این حال انتشار این سند (از اینجا بخوانید) نه تنها مسئله ای را حل نکرد، بلکه به باور من همچنان بر ابهامات پیشین افزود. گویی هیچ کدام از اعضای این شورا قرار نیست بپذیرند که طرح مطالبات حتی بر تشکیل شورا و ارایه منشور هم اولویت دارد. حال اگر تا کنون امکان طرح این مطالبات وجود نداشته است، اکنون دیگر دلیلی برای فرصت سوزی و تعلل وجود ندارد.

به صورت خلاصه اگر بخواهم نظرم را در مورد این منشور جدید بنویسم، می‌گویم از آن لذت بردم، به ویژه اینکه نسبت به منشور پیشین اصلاحات بسیار امیدوارکننده‌ای در آن به چشم می‌آید که گویا ناشی از پیشنهاد صاحب نظران و کارشناسان بوده است. (اینجا می‌توانید یک خلاصه‌نگاری خوب از تفاوت‌های دو ویرایش منشور را بخوانید) هیچ‌گاه تردید نداشتم که مهندس موسوی به شخصه فردی است که آمادگی پذیرش تجربه و پیشنهاد دیگران را دارد. این حقیقتی است که تنها با مرور سیر موضع‌گیری‌های ایشان طی دو سال گذشته می‌توانیم دریابیم. با این حال اساس حرف من در مورد این منشور این است که چنین سندی به هیچ وجه نمی‌تواند و اساسا نباید که جایگزین مطالبات مشخص جنبش قلمداد شود و شورای هماهنگی را از اعلام این مطالبات فارغ کند.

گمان می‌کنم دیگر زمان تعارف کردن و نان به هم قرض دادن گذشته است. قرار نیست نه خودمان و نه کس دیگری را فریب دهیم. محتوای این منشور نه به درد برقراری ارتباط با توده مردم می‌خورد و نه به درد چانه زنی با حاکمیت. بیشتر شبیه یک منشور اخلاقی است که آنچنان محتاطانه طراحی شده که دل کسی را نرنجاند و یک توافق فراگیر را شامل شود. حتی می‌توانم پا را در این ادعا فراتر برده و مدعی شوم اساسا این منشور تا زمانی که با مطالبات مشخصی همراه نشود نمی‌تواند چندان ویژگی متمایزی برای جنبش سبز به شمار آید، چرا که بعید نیست اطرافیان احمدی نژاد، نظیر رحیم مشایی هم ادعاهای مشابهی را مطرح سازند. چه کسی در این کشور پیدا می‌شود که در ظاهر و کلام خواستار کرامت انسانی و حفظ اخلاق و رعایت قانون و حقوق شهروندی و اساسی و الخ نباشد؟ اگر کل مدعا در اشاره به انحرافات 30 سال گذشته نظام خلاصه می‌شود که حاکمیت کودتا بسیار بیشتر از ما بر چنین انحرافاتی تاکید دارد! مناظره احمدی‌نژاد و زیر سوال بردن تاریخچه جمهوری اسلامی را به خاطر بیاورید تا یادآوری شود که اتفاقا آن‌کسی که بیش از همه مدعی است این کشور 30 سال تمام غرق در فساد و تباهی بوده دولت کنونی است!

در بخش «اهداف جنبش» این منشور آمده است: «جنبش سبز با پای بندی به اصول و ارزش‌های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی که در فرهنگ این سرزمین ریشه تنیده‌اند، خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال های پس از انقلاب می‌داند و بر این اساس، حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد». بسیار عالی؛ من همواره علاقمند بوده‌ام که جنبش مسیر اطلاح طلبانه را طی کند و از این بابت خوشحالم. اما آیا «پالایش مسیر» شد هدف؟ خوب این را کدام گروه سیاسی است که نخواهد؟ برادر حسین شریعتمداری که از همه بیشتر می‌خواهد جمهوری اسلامی را «پالایش» کند! فقط به سبک خودش!

حرف من هنوز همان است که بود. منشور جنبش قابل احترام است اما به هیچ وجه جای خالی مطالبات مشخص را نمی‌گیرد. کافی است همین امروز پدر و یا مادری که این منشور را نخوانده از شما بپرسد بنابر این سند جدید، در حال حاضر جنبش سبز به دنبال چیست؟ می خواهید جواب دهید «کرامت انسانی»! از سوی دیگر این احتمال را قایل شویم که در داخل نظام هستند گروه‌های معتدل و عقلانی که منتظر هستند مطالبات جنبش را بشنوند تا اگر امکان‌پذیر بود درهای گفت و گو را باز کنند. اگر جنبش به انتشار همین سند اکتفا کند گمان می‌کنید این گروه چه استنباطی می‌توانند داشته باشند؟ آیا جز سردرگمی چیزی عایدشان می‌شود؟ جریانات حاکمیت به جای خود، خود اعضای جنبش قرار است با سرلوحه قرار دادن این منشور به کدام سو حرکت کنند؟ بالاخره در خیابان چه شعاری بدهیم؟

تکرارش به ظاهر کسل کننده شده است اما من دست از انجام آن نمی‌کشم. همچنان پافشاری می‌کنم که جنبش سبز باید همچون هر حرکت و جنبش دیگری مطالبات مشخص خود را معرفی کند تا هم تکلیف فعالانش معلوم شود و هم طرف مقابل امکان اندیشیدن به یک معامله و یا مصالحه را داشته باشد. با تداوم وضع موجود تنها اعتقاد من به بی تدبیری اعضای شورای هماهنگی روز به روز افزایش می یابد.

پی‌نوشت:
* متاسفانه هنگام نگارش این متن به کتاب‌های تاریخ مشروطیت دسترسی نداشتم و این بخش را تنها به اتکای حافظه شخصی و منابع اینترنتی نوشتم।

۱۰ نظر:

  1. ناشناس۴/۱۲/۸۹

    بهله موافقم اين مشکل عاشورا به بعد جنبش سبزه. بي طرفي مثل زمان رضا شاه بدترين راه حل براي سران جنبشه. الان امثال بنده هم به خاطر همين مشخص نبودن مطالبات به مشکل بر خورديم. مطالبات بايد اعلام شه. صريح هم بايد اعلام شه

    پاسخحذف
  2. ناشناس۴/۱۲/۸۹

    بسیار موافقم. به جای لیست کردن خواسته های اصلاحات (مثلا انتخابات آزاد و چه و چه) باید انضمامی تر عمل کنند.


    در مورد پیشنهاد عملی، لطفا به این فلر کنید و اگر آنرا قابل قبول می دانید آنرا تبلیغ کنید. می توان به حکومت اولتیماتوم با تاریخ داد. تاریخی معین شود، مثلا ۳ ماه بعد از مروز، و رسما از حکومت خواسته شود که تا آن تاریخ تعدادی از خواسته ها را برآورده سازد:‌ مثلا آزادی مطبوعات، آزادی موسوی و کروبی و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی، برکناری تعدادی از افراطیان مشخص از مسوولیت ها (مثل طائب، شریعت مداری، ...)، قبول تامین امنیت اجتماعات. تهدید هم این باشد که مردم به خیابانها خواهند آمد. سه ماه فرصت خواهد بود که تنها بر این خواسته های منطقی پا فشاری شود و برای روز راهپیمایی در سراسر کشور برای این اهداف به طور خاص و برای اهداف کلی جنبش به طور عام تبلیغ‌ شود. برای ۲۵ بهمن تنها ۱۵ روز تبلیغ‌شد. تصور کنید اگر وعده سه ماهه داشته باشیم و برای آنروز سه ماه با ورزش و آماده سازی تاکتیکی تمرین کنیم چه خواهد شد. انرژی ها را هم می توان اینگونه جمع کرد تا به هرز نرود. در شرایط کنونی هر روز همه با اعصاب خوردی منتظرند فردا چه می شود، در صورتی که پیشنهاد من عمل شود تا مدتها هر روز می توان به برنامه ریزی برای روز موعود پرداخت.

    سه ماه به نظرم مدت خوبیست. تبلیغات انتخاباتی را هم به یاد بیاورید که در ابتدا سرد و در روز های آخر شتاب بی اندازه می گیرد. چرا از همان مدل استفاده نکنیم که جنبش سبز را به وجود آورد؟‌

    پاسخحذف
  3. ناشناس۴/۱۲/۸۹

    آقا جان ايشون گفتن مرحله به مرحله. نه اين که يهو سه ماه جنبش رو تعطيل کنيم. بايد حرکت و مطالبه ي خواسته ها توام باشه و در نظر بگيرين ما اين قدر وقت نداريم. هم حرکتاي بعدي و هم مطالبات هر چه سريع تر بايد اعلام بشه

    پاسخحذف
  4. در پاسخ به دوست ناشناسی که پیشنهاد اولتیماتوم سه ماه داده است

    دوست من؛ خوشحالم که شما ذهنی منطقی برای تعیین مطالبه و ورود به مذاکره دارید. بدون تعارف می گویم، به نظر می رسد این بدیهیات این روزها کاملا حکم کیمیا را دارد. من از منطق کلی شما کاملا استقبال می کنم اما پیشنهاد می دهم این منطق را با مرور تجربیات مشابه پخته تر کنید.

    برای مثال در برخورد با جمهوری اسلامی می توانید از تجربیات مذاکره کنندگان غربی در جریان پرونده هسته ای بهره بگیرید. فراموش نکنید هربار غرب یک اولتیماتوم به ایران داد و برای اجابت خواسته هایش بازه زمانی تعیین کرد جمهوری اسلامی لجوجانه توافقات را به هم زد و حتی به قیمت از دست دادن منافع خود تلاش کرد که اثبات کند هیچ گونه تهدیدی را نمی پذیرد. از این دست رفتارهای نه چندان عقلانی باید تجربه بگیریم و بازی شکست خورده غرب با حاکمیت را تکرار نکنیم.

    در ضمن به دو نکته دیگر هم دقت کنید. نخست اینکه تهدید تنها زمانی قابل طرح است که یک طرح کاملا دست بالا را داشته باشد. من باور ندارم ما چنین نسبتی با حاکمیت کنونی داریم و حتی اگر هم داشته باشیم حاکمیت این را نپذیرفته و دلیلی ندارد از تهدید ما به وحشت بیفتد.

    دوم اینکه تنها شیوه ورود به مذاکره خط و نشان کشیدن نیست. گاهی اعتماد سازی و ملایمت بهتر جواب می دهد. مثلا پیام مثبت فرستادن به طیف عقلانی تر نظام و در باغ سبز نشان دادن به این امید که یک گام مثبت ما را با یک گام مثبت متقابل پاسخ دهند و حتی اگر در نهایت هیچ یک از مطالبات ما را برآورده نساختند یا در داخل خودشان دچار شکاف شوند و یا اینکه به دلیل همان اندک گفت و گوی ایجاد شده از خشونت سرکوب بکاهند.

    باز هم ممنون از پیشنهادات شما

    پاسخحذف
  5. من کی گفتم سه ماه جنبش را تعطیل کنیم، مگر جنبش فقط به خیابانها آمدن و شعار دادن است؟‌ تازه با این وضعیّت رسانه ای و راهبران در حصر جنبش که کسی خبر نمی شود و تا بیاید توافقی بر سر روز و ساعت و مکان راهپیمایی صورت بگیرد روز موعود گذشته است.

    فکر کنم اصل مطلب این است که فراخوان های موضعی و با برد کم به جایی نمی رسند. ما دو تجربه دوّم خرداد و موج سبز را داریم. هردو در انتهای یک دوره ۳ الی ۷ ماهه به اوج خود رسیدند و تمام جامعه را در بر گرفتند. اگر یک هدف مشخصّ راهپیمایی در اردیبهشت یا خرداد ۱۳۹۰ همین امروز توسّط عقلا انتخاب شده و اعلام عمومی شود، توانایی های اجتماعی می توانند برای هزاران فکر و ایده جدید برای سازماندهی دفاعی تظاهرات یا کارهای تبلیغاتی مربوط‌ به آن به کار گرفته شوند و حدّ اقل اینست که همگان در ۴ گوشه کشور از روز و مکان و زمان راهپیمایی مطلع خواهند شد.

    آرمان، قبول دارم که لفظ تهدید لفظ درستی نبود. ولی تاثیر فشار روانی این موضوع را روی حکومت دستکم نگیرید. اگر امروز برای هفته بعد برنامه ریزی کنیم، بدیهی است که تعداد کمی متوجّه خواهند (و در ضمن به پایان سال هم نزدیک می شویم) و حکومت می تواند روی این مسئله مانور بدهد که "فتنه" خوابید و پس از یک هفته نه یادی ز خواسته های جنبش بکند نه فکری به حال آینده؛ و دوباره روزی از نو، روزی از نو. ولی یک ملت سه ماهه، حکومت را در این تاریکی فرو خواهد برد که باید حدّ اقل تا سه ماه از آینده خود مطمئن نباشد و این شاید راه (یا همان شکاف آرمان) را برای مذاکرات و پیگیری دیپلوماتیک خواسته ها باز کند.

    پاسخحذف
  6. فرزاد۶/۱۲/۸۹

    خب رضا خان الان شما مي گيد جنبشش فقط به خيابان اومدن و شعار دادن نيست و بايد کنش اجتماعي کرد خب الان شما به اين دقت نمي کنيد ما نمي تونيم اعتصاب کنيم چون سنديکا نداريم و هيچ ابزار ديگه اي هم نداريم. در مورد جنبش سبز و دوم خرداد ما با وجود همه ي مشکلات حداقل رسانه هاي فراگير داشتيم و قانوني بوديم الان به مثابه ضدانقلاب تلقي مي شيم و در ضمن اين طور هم نيست که مثلاً با زياد کردن مدت زمان اطلاع رساني رابطه ي مستقيم داشته باشه با اومدن تعداد بيشتري افراد. الان هم معتقدم اگر عواملي مثل خيزش هاي اخير منطقه نبودن بعيد بود اون تعداد زياد جمعيت بياد شما فقط کافيه وضعيت 22 خرداد امسال رو در نظر بگيريد و خب حاکميت هم بيکار نخواهد نشست و سامان بيشتري پيدا خواهد کرد. و خب واقعاً در عالم نواقع همه چي اين جور دو دو تا چهار تا و کيلويي نيست به خصوص در شرايط پيچيده ي الان.
    و حالا يک سوال اگر حاکميت خطري از جانب ما حس نکند چه دليلي براي مذاکره با ما دارد و خب شما فکر نمي کنيد با تعويق سه ماهه ي جنبش حکومت همين حرف را بزند.
    بعد همين الان هم با تخمين توي اطرافيانم با توجه به تعويق نه ماهه ي جنبش و رويه ي به شدت راديکالي که علي الخصوص تو اقشار پايين تر جامعه جريان طي مي کنه( اين چيزيه که با توجه به رشته اي که در حال تحصيلش هستم به عينه ديدم و خب البته محل تحصيلم تو يه شهر نسبتاً بزرگ با جمعيتي زير يه ميليون نفره) و خب همه به شدت خشمگينن و خيلي از افراد ميرحسين رو محافظه کار مي دونن و خب وضعيت داره سمت و سوي خيلي خطرناکي به خودش مي گيره به قول معروف اگر ماجرا کمي کش پيدا کنه بسيار خون آلود خواهد بود رو اين حساب دارم مي گم وقتمون فوق العاده اندکه.
    و خب در نهايت اين که ما چقدر براي مذاکره بايد صبر کنيم. آيا عملاً در اين نه ماهه با توجه به سکوت جنبش کوچکترين دستي براي مذاکره دراز شد يا فقط بد و بيراه به فتنه از تلويزيون پخش شد.

    پاسخحذف
  7. ماشاالله دوستانه نمی توانند یک متن ساده یک دوست را با حوصله بخوانند.
    من که نگفتم سه ماه صبر کنیم ببینیم چی می شه بعد دوباره یه هفته قبل از راهپیمایی اعلام کنیم راهپیاممییه. گفتم امروز اعلام کنیم سه ماه بعد راهپیماییه.

    من که نگفتم راهپیمایی را تعطیل کنیم. گفتم یک تاریخ مشخص برای سه ماه دیگر معیّن کنیم.
    حالا شما می خواهید باز هم برای این مدّت فراخوان تجمع بدهید، بدهید، ولی اگر کسی نشنید هفته بعد تجمع و نیامد و تعداد کم بود، ننشینید کاسه چکنم دست بگیرید. از همین الان برای راهپیمایی سه ماه بعد برنامه ریزی کنید، بده این حرف؟‌ یا نه، حتما باید ایرانی بازی در بیاوریم، دقیقه نودی یه تقی به توقی بخوره مردم بریزن به خیابون؟ حتماً باید برنامه ای باشد که تا قبل از اسفند رژیم عوض شود و اگر نشد اول فروردین برای فروردین برنامه می ریزیم تا همین کار را در فروردین انجام دهیم الا آخر؟‌ صبر و حوصله و برنامه ریزی و آینده نگری و کار گروهی از نظر خیلی از ایرانیها هنوز ارزش محسوب نمی شه.

    می گویند یک بابایی قدیمها می خواست بره حج. یه هفته قبل از مراسم تازه پای پیاده راه افتاد،
    گفتند بهش بابا اینجوری که بابا تا دو سال بعد هم نمی رسی، برو یه اسبی یه شتری چیزی جور کن. گفت
    انقدر دیر شده که من وقت جور کردن اینجور چیز هارو ندارم. باید همین الان راه بیافتم.

    پاسخحذف
  8. فرزاد۶/۱۲/۸۹

    خب الان حکايتي که تعريف کرديد مصداق بارز حال خود شماست اساساً اگر مشکل نداريد مي خواين سالي يه دونه تجمع تشکيل بديم. نه اتفاق خطرناکي برا حکومت خواهيم بود تازه يک سال هم چهار برابر سه ماهه. اين جوري کي به مطالباتمون مي خوايم برسيم25 سال ديگه يا 50 سال ديگه. شما چرا فکر مي کنيد ملت انتخابات سال 84 رو تحريم کردن چون از هيچي اتفاق نيفتادن و اين حرف آقاي خاتمي که من يه تدارکاتچي بيشتر نيستم خسته شده بودن. الان ما 25 بهمن رو فقط با يه هفته تبليغ ساختيم. 25 بهمني که به گفته ي کميسيون مجلس يک و نيم ميليون تو خيابونا بودن اما الان خيليا الان خسته شدن از دو سال راهپيمايي کردن و هيچ اتفاقي نيافتادن. خيلي از افراد که تو راهپيمايي هاي پارسال بودن به علت اعتماد نداشتن به مير حسين حاضر نشدن بيان. آيا فکر نمي کنين با 3 ماه فاصله افتادن بيشتر ريزش خواهيم داشت تا اضافه شدن. ما صبر و حوصله داريم ولي آيا بقيه هم همين قدر صبر و حوصله دارند؟ آيا اساساً شرايط سه ماه ديگر رو با توجه به مبهم بودن تصميمات دولت در آينده قابل پيش بينيه؟ يادتون باشه الان کشور در شرايط اضطراريه. خيلي راحت حکومت مي تونه با پروپاگاندش تمام ضعفاش رو گردن سران جنبش بندازه.
    و در ضمن يادتون باشه که ما تو 25 بهمن حتي نتونستيم يه تجمع متمرکز شکل بديم با اين که جمعيت هم زياد بود. کاري که به راحتي در 25 خرداد کرديم. فکر نمي کنيد با اين تعويق سه ماهه عملاً به دولت کودتا فرصت ترميم ماشين سرکوبش رو داديم. بله هر جنبشي نياز به عقلاني فکر کردن داره ولي ما تا ابد وقت نداريم که بشينيم برا خودمون برنامه ريزي کنيم. خيلي عوامل ديگه هم هست. پس بايد سريع تر عمل کرد. مخصوصاً الان که مي شه دولت کودتا رو به گوشه ي رينگ روند. الان هر چي بگذره عملاً ما به دولت اين فرصتو داديم که شبکه هاي اجتماعيمون رو تضعيف کنه علاوه بر اين که طرفداران جنبش رو هم نا اميد کرديم. و خب باز هم تکرار مي کنم يه تجمع زماني اثرگذاره که حکومت اون رو به عنوان يه تهديد حس کنه.

    پاسخحذف
  9. خیلی خوب، برای سه ماه بعد برنامه ریزی نکنید. خوب شد؟‌ خدا رو شکر، با این تصمیم مهم و انقلابی حکومت سه ماهه رفتنی شد و اصلاحطلبان و خاتمی هم خیط شدند.

    من کی از تعویق راهپیمایی و راهپیمایی سه ماه یک بار حرف زدم؟
    گفتم از همین الان برای سه ماه بعد هم (این "هم" خیلی مهمه اینجا که منظور من رو متوجه بشید)، برنامه ریزی کنید. یعنی در ضمن این که به تجمعات هفتگی و روزانه در طی این فاصله هم ادامه می دید. با هم متناقض نیستند که.

    استدلال شما اینست که چون لازم است که فورا دست به کار شده و کار حکومت را تمام کنیم احتیاجی به برنامه ریزی برای سه ماه بعد نیست. پس بفرمایید، وارد عمل شده و کار را تمام کنید، چرا نشسته اید و هی کامنت می گذارید؟

    ببخشید تند رفتم، ولی اگر به جای استفاده از منطق و فهمیدن حرف دیگران، مداوم در حال مچ گیری و تکرار حرف خود باشیم هیچ گاه هیچ‌ ایده جدیدی نخواهیم داشت و همیشه در جا خواهیم زد. مشکل اصلی ایران این حکومت نیست، رفتار و گفتار احساساتی و بی منطق اکثریت ماست. شما توجهی به گفتار طرف مقابل نشان نمی دهید و آنرابه اشتباه متناقض با حرف خود می فهمید و سریعا در پی جبهه گیری هستید. این به‌چه کار می آید؟‌

    پاسخحذف
  10. فرزاد۷/۱۲/۸۹

    ممنون هم بنده را متهم به مچ گيري و غير منطقي بودن کرديد. هم نيت خواني کرديد که نمي دونم مي خوام تا پايان ماه حکومت عوض بشه. مبناي استدلال بنده اين بود که اين استراتژي زيادي ساده و بسيار قابل پيش بينيه در نهايت هم حاکميت مي تونه به راحتي باهاش مقابله کنه.
    من معذرت مي خوام اگر برداشت ديگه اي از حرفاي بنده داشتيد. الان اين پيشنهادي که الان مطرح کرديد پيشنهاد خوبيه منتها حتي با وجود ادامه پيدا کردن تجمعات هنوز زياده از حد ساده است. احتياج داره که روش کار بشه. مسئله اينه که مجبور کردن حکومت به خواسته هاي ما الان مهمترين هدف جنبشهو الان تنها ابزار دست ما فقط تظاهراته اما بيشتر از اين که تعداد افراد داخل خيابان ملاک باشه چگونگي اومدن مهمه. منظورم نحوه ي شعارا و اينا و اين که شعار چي باشه نيست اولاً اين که چطور خود حضور نامنتظره باشه و دوم اين که خود اين حضور در خيابان به چه شکلي باشه. چيزي که جناب مهدي جامي تو مقاله ي اخيرش بي اهميت تلقي مي کنه. جنبش بيش از همه به چند استراتژيست ماهر نياز داره که بتونن از حريف امتياز بگيرن. بعد هم در نظر بگيريد مهمترين جنبش هاي قرن بيستم با تعدادي خيلي کمتر از سه ميليون نفر 25 خرداد يا 5/1 ميليون نفر 25 بهمن تحت حکومت هايي بسيار سرکوب تر از حکومت فعلي به پيروزي رسيدن. مسئله اينه که ما مشکلمون اينه که فقط فعاليت رو معطوف کرديم رو آگاهي بخشي الان به خاطر فواصل يک هفته اي هر تظاهرات بهترين فرصته براي هم فک کردن رو ابزاراي کمکي و هم استراتژي هايي انحرافي.
    فقط خواهشاً دوباره سراغ اسب تروا نريديا نمي دونم شعار لطيف دادن برا به دست اوردن دل لباس شخصيا اينا رو نمي شه گف استراتژي.

    پاسخحذف