پیشگفتار: نگارنده این دیوانهسرا مدتهاست که هیچ گونه فرصتی برای مطالعه در زمینه جنبشهای خاورمیانه نداشته است. این ضعف در کنار شناخت اندک تاریخی نسبت به وضعیت کشورهای منطقه (به ویژه کشورهای عرب زبان) دست در دست هم داده تا شناخت نگارنده از جنبشهایی که منطقه و جهان را تحت تاثیر قرار دادهاند بسیار ناچیز و سطحی باشد. ایراد کار زمانی دوچندان میشود که بپذیریم این جنبشها در آغاز تحت تاثیر جنبش سبز قرار داشتند و ایران آینده نیز تحت تاثیر این جنبشها شکل خواهد گرفت. یادداشت زیر، ترجمه دسته اولی است که یکی از دوستان زحمت کشیده و برای «مجمع دیوانگان» ارسال کرده است.این مقاله نگاه بسیار ریزبینی به تفاوتهای حکومت سوریه با دیگر کشورهای منطقه دارد که به ریشهیابی اعتراضات این کشور کمک چشمگیری خواهد کرد. امیدوارم با تکرار این دست حمایتها، ضعفهای مجمعدیوانگان در زمینه جنبشهای منطقه تاحدودی پوشش یابد.
****
نوشته «برهان غلیون*» ترجمه «علی تهرانی»- در حالی که جنبش حریت و کرامت در سوریه وارد هفته پنجم خود شده است در سخنرانی دوم رییس جمهور که در آن همان وعدههای سخنرانی اول را تکرار کرد، کوچکترین اشارهای به احتمال ِ خروج ِ نزدیک از بحران نشد. تصمیمات دولت در روز نوزدهم ماه جاری مبنی بر لغو «وضعیت فوقالعاده» و «انحلال دادگاههای امنیتی»، چندان مورد قبول جوانان جنبش واقع نشد چرا که در درجۀ نخست، این اقدامات چیزی نبود جز پذیرش رخدادهایی که از پیش قطعی شده بودند: تظاهرات جوانان و مردم در ماه گذشته، بیگمان قانون وضعیت فوقالعاده را از اعتبار افکنده و آن را بیفایده کرده بود. همچنین فشار جنبش به طور فزایندهای توان دولت برای نگه داشتن زندانیان یا سپردن ایشان به دادگاههای امنیتی را کاهش داده بود. «قانون رسانه»ی وعده داده شده نیز پیش ازآنکه دیده شود، از میان رفت، زیرا پیشرفت در گسترش شبکههای تلویزیونی، آشکار ساخت که سلطه کامل دولت بر این رسانه، ارزش قابل ذکری ندارد. ضمن اینکه اعلام این تصمیمات با تهدیدهایی از سوی وزرای کشور و خارجه خطاب به معترضان همراه بود. تهدیداتی حاکی از این که دولت خواستههای مردم را پذیرفته و بنابراین دیگر اجازه برگزاری تظاهرات نخواهد داد و با قدرت با جنبش برخورد خواهد کرد.
این مطالب آشکارا نشان داد که نیت دولت به هیچ روی پاک و خالص نیست و تصمیمات توخالیاش تنها و تنها دستاویزی است تا سلاحی سیاسی برای سرکوب جنبش مردمی در اختیار داشته باشد: همان چیزی که هفتۀ گذشته در «حمص» و دیگر شهرها روی داد تا دولت از این طریق، درسی فراموش ناشدنی از فشار و خشونت افسار گسیخته به ملت بیاموزد. دولت معترضان را به استفاده از اسلحه و کشتن مأموران نیروهای انتظامی متهم کرد و همگان را از وجود یک حرکت سلفی ِ مسلح که قصد دارد در حمص امارت ِ طالبانی برپا کند، هراساند. در حالی که اگر اوضاع تا این اندازه جدی و خطیر بود، جا داشت که دولت، نه فقط وضعیت فوقالعاده را لغو نکند، بلکه برقراری ِ آن را دوباره اعلام دارد. همۀ این سیاستها، به تردید ملت در باب نیت دولت برای آغاز اصلاحات دامن زد و موجب شد مردم بر میزان مخالفت خود بیافزایند زیرا هنوز دولت آنان را به توطئه چینی متهم میکند و قصد ندارد حق ملت را برای برگزاری تظاهرات قانونی پذیرفته و از اقدامات مأموران امنیتی جلوگیری کند و استفاده از اسلحه را بر ضد معترضان متوقف سازد.
به راستی که نیت «اصلاح» چگونه با تداوم کشتارهای جمعی و زندانی کردن و ربودن فعالان و استفاده از نیروهای مخفی و لباس شخصی و دیگر تشکیلات امنیتی برای وحشت افکنی میان فعالان به قصد فرونشاندن جنبش ِ ایشان سازگار میافتد؟ آن هم در حالی که هنوز قدرت به طور کامل در دست حزب حاکم است و کوچکترین نشانهای از ارادۀ دولت برای کسب مشروعیت قانونی و دموکراتیک دیده نمیشود و به نظر هم نمیرسد قصد داشته باشد گامهایی عملی به نشانۀ اعتراف به حق ملت در مشارکت سیاسی و چرخش قدرت بردارد؟
از همین روست که منحنی ِ نمودار ِ جنبش پیوسته رو به بالا است. چه در سطح شعارها، که از خواست «اصلاح» به ندای «آزادی» و از آن به خواست آشکار امروز برای «براندازی نظام» رسیده است و چه از بابت گسترش دامنۀ مناطقی که ملت در اعتراضات شرکت کردهاند یا به آن یاری رساندهاند. شمار شرکت کنندگان در 15 مارس از دهها تن معترض تجاوز نمیکرد و حالا پس از آنچه بر سر 15 کودک شهر «درعا» آمد، به جنبشی بس بزرگ تبدیل شده است. دامنۀ اعتراضها چندان گسترش یافته که همۀ سرزمین سوریه را در بر خواهد گرفت؛ چنانکه شمار معترضان نیز در جمعهای که «جمعۀ استقامت» نام گرفته به صدها هزار تن رسید (15 آوریل). این جمعه، جنبش سوریه را از حیث میزان مشارکت کنندگان و نیز نیروی ارادۀ آنها، در همان مسیر جنبشهای عربی بزرگ قرار داد و توقع خاموشی آتشفشان این جنبش، پیش از رسیدن به اهداف خود ـ که در گوهر خویش، همان اهدافی است که جنبشهای حریت و کرامت عربی را برافراشت ـ بسی دشوار خواهد بود.
آنچه اکنون در سوریه روی میدهد، بسیار بزرگ و پر اهمیت است و بسی برتر از آنچه در دیگر مناطق و کشورهای عربی روی داد، زیرا نظام حاکم بر سوریه نیز از رژیمهای عربی ِ دیگر در تونس و مصر و یمن و بحرین متفاوت است. در سوریه نشانهای از حیات سیاسی وجود ندارد و حتی حواشی ِ گذرگاه سیاست نیز سخت تنگ است. سیاستمداری بر کشور حکومت نمیکند، بلکه گردانندگان، مجموعهای از دستگاههای امنیتی هستند که خود در حفظ قدرت نظامی با رژیم در هماهنگی ِ کاملاند و بر آن تکیه دارند. «حزب بعث» ِ حاکم چیزی جز زیرجامهای نازک نیست که هدف آن، پوشاندن کامل ِ فقدان ِ سیاستورزی و سیاستمداری است و این کارکرد پوششی نه تنها حزب بلکه ارتش و دولت و سرتاسر حکومت را نیز شامل میشود. در گفتار و کردار هیچ کاری نمیتوان کرد. از تعیین ریاست جمهوری گرفته تا انجام یک کار بسیار ساده شهروندی در ادارات دولتی؛ از نخست وزیری و دستیابی به نمایندگی در مجلس ملی تا دیگر مناصب دولتی؛ حتی پذیرش و استخدام در یک شغل پیش پا افتاده و کم اهمیتی همچون نگهبانی ساختمان یا منشیگری، بدون اجازه و کسب موافقت یکی یا مجموعهای از دستگاههای امنیتی ممکن نیست.
افزون بر اینها، گرده مردم سوریه از 1963 زیر بار «وضعیت فوقالعاده» قرار داشته و همین وضعیت است که برپایه آن، حقوق ملت به دست نیروهای امنیتی به طور کامل زیر پا نهاده شده است و مجازات سخت ِ هر سخن و رفتار و هر گونه تحرکی که دستگاههای امنیتی بدان رضایت ندارند، از این طریق مشروع گردیده است و ملت به همین سبب نتوانسته قدرت خویش را در اداره کشور تحکیم کند.
این چنین بود که حکومت کنونی سوریه به کابوسی حقیقی تبدیل شد. دولت بر سینۀ ملت نشسته و بر دست و پای او زنجیر بسته و نزدیک نیم قرن او را به خاموشی و فرمانبری وا داشته است. هیچ کس حتی در درون حزب و قدرت حاکمه نمیتواند سخنی بگوید و یا نظری در مخالفت ابراز دارد. افراد ملت حق هیچگونه ارتباط و پیوند با یکدیگر را ندارند، چه رسد به گردهمایی و سازماندهی و مشارکت سیاسی. همۀ این موارد را میتوان گونهای حکم به اعدام سیاسی همه ملت تلقی کرد.
روش مأموران امنیتی، و در واقع مأموران هراساندن مردم، بر این منوال بوده که وظیفه دارند به هر فردی بفهمانند که تا زمانی که با دستگاههای امنیتی همکاری نکند، در امان نخواهد بود. تک تک مردم باید در برابر دستگاه امنیتی کُرنش کرده و اگر مالی در فعالیتهای تجاری به دست آورده اند، با آنان تقسیم کنند. مأموران وظیفه دارند با دلیل و بیدلیل شهروندان را خفت دهند تا آنها را به فرمانبری وادارند و به ایشان بفهمانند که خوار و ناچیز و در قید و بند بردگی اسیراند تا بدینسان ناتوانی و حقارت و مذلت در برابر خود را در ذهن مردم رسوخ دهند.
زدن و آزار جسمی از جمله کارهای روزانه است و ناسزاگوییهای حقارت بار اکنون در دستگاههای رسمی دولت، حتی از جانب اعضای غیر مأمور امنیتی ادارهها، کار متداول روزانه شده است. اهانت عمومی در واقع به قانونی قدرتمند تبدیل شده که هدف از آن، برقراری ارتباط میان قدرتمندان با مردم، در هر مقام و موقعیت اجتماعی یا علمی، همچون ارتباط ارباب با برده، توانا با ناتوان و شریف با دزد و راهزن است. در نظر دولتیان، هر شهروند سوریه، بردهای زرخرید است یا نوکری فرمانبر؛ بدینسان در واقع تک تک افراد ملت به بندگان و بردگانی تبدیل شدهاند که تنها یک ابزار و یک منطق بر آنها فشار می آورد: رواج شک و تردید، تحقیر و ایجاد حس مشترک ِ شکست روحی و معنوی.
تصادفی نیست که شعلههای جنبش با این طرز رفتار اهانت بار مأموران نظام ارتباط دارد زیرا نخستین حادثهای که نگاه مردم سوریه و ناظران کشورهای دیگر را به خود جلب کرد، راهپیمایی کوچکی در بازار بود. بازار «حریقه» در دمشق، که مأموران پلیس، یکی از تاجران جوان را در برابر چشم مردم به باد کتک گرفتند. دیگر تاجران جمع شدند و نخستین فریادهای جنبش و شعارهای آن، بی آنکه خود بدانند، از حلقوم ایشان برآمد: «ملت سوریه ذلت نمیپذیرد». تظاهرکنندگان متفرق نشدند تا اینکه سرانجام، وزیر کشور ناچار شد خود برای عذرخواهی از ایشان حاضر شود و برای خنک کردن دل معترضان دستور دهد تا مأمور مذکور را مجازات کنند. اما حادثۀ مهمتری حاکی از اهانت روی داد که در عمل، آتش این جنبش و انقلاب بنیانکن را در منطقۀ حوران در جنوب سوریه تیز کرد؛ چندان که اکنون این منطقه به طور کلی از سلطۀ حزب بعث و عوامل و نشانههای حکومتی ِ آن آزاد شده است**: مأموران امنیتی 15 کودک سوری را که 10 تا 14 سال داشتند، به سبب نوشتن شعارهایی مبنی بر مژدۀ سقوط نظام به زندان افکندند. کودکان شکنجه شدند و ناخن آنها را کشیدند و از ملاقات خانوادهها با آنها جلوگیری کردند. وقتی همۀ خانوادهها به صورت گروهی به دیدار استاندار درعا رفتند، او به همگی ناسزا گفت و به ایشان اعلام کرد که فرزندان خود را فراموش کنند و بازگردند تا کنار زنانشان بخوابند و بچههای دیگری بجای این بچهها پس بیاندازند؛ زیرا دیگر هرگز این بچهها را نخواهند دید.
ملت سوریه به خیابان ریختهاند تا «قدرت» را به مبارزه بخوانند و این در نوع خود به معنای واقعی کلمه «معجزه» است؛ نه به سبب ترس و بلکه وحشتی که در سینهها موج میزند، و نه به سبب حضورِ وجب به وجب و متراکم و همیشگی و همهگیر نیروهای امنیتی و نظامی، بهویژه در شهرهای بزرگ، بلکه به دلیلی بس بزرگتر: احساس عجز و شکست از غالب آمدن بر کار و ناتوانی در انجام کوچکترین اقدامی در برابر این نظام جبار، و مأموران دولت و حکومتِ اوباشان، که از دست یازیدن به هر کاری که اطمینان ملت را به خویش از میان ببرد، کوتاهی نمیکنند؛ تا آنجا که ملت حتی به نیروی عقل و فهم خود شک کنند و بدان جا برسند که در وجود و لیاقت و انسانیت خود نیز به دیدۀ تردید بنگرند.
بر ما است که هم خود بدانیم و هم برای ثبت در تاریخ نیز بازگوییم، که تظاهرکنندگان در روزهای نخست، که فقط صدها تن بودند، نه به عنوان تظاهرکننده، بلکه با آمادگی برای شهات به خیابان آمدند و من چنین درکی را در جوانانی که امکان تماس با آنها را داشتم، قوی دیدم. حتی در همان روز جمعۀ بزرگ استقامت، که تظاهرات به راهپیمایی دهها هزار نفره تبدیل شد و جنبش از مرحلۀ خطرناک خود گذشت و سرکوب آن بدون به راه انداختن کشتار گسترده، که رژیم قادر به تحمل نتایج آن نبود، ناممکن مینمود، در نخستین ساعات از همین جمعۀ استقامت، جوانی اهل «دیر» در فیس بوک برایم نوشت: «ما امروز به خیابان خواهیم رفت؛ در راهپیمایی بزرگتری بیش از آنچه پیشتر بوده است». دولتیان در سه روز پیش از آن، درها را بر شهر ساحلی «بانیاس» بسته و هرگونه رسانۀ ارتباطی و برق و آب را قطع کرده بودند و با کشتارها، به معنای دقیق کلمه دست به پاکسازی سیاسی زده و چنانکه تهدید کرده بودند شیوۀ تحقیر و توهین را، البته در سطح وسیع تری، به کار گرفتند: در تصاویر تلویزیونی، نیروهای ویژۀ لباس شخصی نشان داده شدند که مردم را زیر لگد گرفته بودند. اینها را حکومت به کار نگرفته بود تا تنها با شهروندان به خشونت رفتار کرده باشد، بلکه چون گمان میبرد که توان چیره شدن بر ملت را ندارد کوشید با رعبافکنی به ملت سوریه نشان دهد که تا چه میزان میتواند به خشونت دست یازد. من به جوانی که عزم بر رفتن به خیابان جزم کرده بود نوشتم: «نترس، درس هراس تمام شد». او بلافاصله به من پاسخ داد: «استاد! من فقط خبر را برای شما نقل کردم. من هرگز نمیترسم. من بیرون نمیروم تا بازگردم، میروم تا شهید شوم».
نه مسألۀ نان ـ با وجود کمبود آن ـ و نه زیرپا نهادن حقوق بشر (که دیگر «انسان»ی نمانده تا بدان وصف شود) و نه حتی زورگویی حاکمان و فساد کاملاً بینظیر ایشان، هیچیک موجب صاعقهای نشد که از پس انفجار ِ آتشفشان ِ جنبش حریت و کرامت در این سرزمین زیبای عربی روی داد، بلکه سبب، حجم گستردۀ اهانت و تحقیر و خفت بود: رژیم سوریه در مدتی حدود نیم قرن، «انسان» را که گوهر سیاست و بلکه تنها گوهر اصیل در هرگونه رفتار و کنش سیاسی است، زیر پا نهاده است. به همین سبب بر این باورم که جنبش حریت و کرامت در سوریه متوقف نخواهد شد، تا آن هنگام که دستانی را که این اندازه از حجم افسانه وار ِ اهانت و تحقیر را بر مردم شریف و مسالمتجوی سوریه روا داشتهاند، قطع کند؛ یعنی دستگاههای سیزده گانۀ سانسور و نظارت و شکنجه و سرکوب، و نیروهای شبه نظامی و زندانهای هر یک، که همگی شاخهها و شعبههای امنیتی نام دارند و وظیفۀ آنها نه برقراری امنیت، که ستاندن امنیت از افراد و بی پناه کردن مردم از هرگونه حمایت قانونی یا سیاسی است تا انسانها را همچون قربانیان شکار، به درندگان حکومت تقدیم کنند.
پانویس ها:
* متفکر بزرگ سوری و جهان عرب، استاد علوم اجتماعی دانشگاه سوربن و مدیر مرکز پژوهشهای شرقی این دانشگاه. (م)
** در هنگام نگارش این مقاله هنوز نیروهای تا بن دندان مسلح ارتش سوریه برای سرکوب خونبار جنبش وارد شهر درعا نشده بودند. (م)
مقاله اصلی را در سایت «شبکه خبری الجزیره» بخوانید.
مجمع دیوانگان مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
امام :
پاسخحذفبعد از من كسي خواهد آمد كه پرچم را به دست حضرت مهدي خواهد داد...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=60:1389-06-01-14-26-04&catid=42:agha-va-mahdi