به تازگی گروهی با عنوان «جمعی از جمعی از فضلا، روحانیون و مدرسین حوزه علمیه قم» ضمن صدور بیانیهای خواستار آزادی رهبران جنبش سبز شدهاند. (از اینجا بخوانید) این گروه در نامه خود آوردهاند: «برای پاسداشت ارزشهای اسلامی، انسانی و اعتلای کشور، به پیروی از مراجع اعظام تقلید و همه خیر خواهان ملک و آیین، اعلام میدارد، استمرار تضییقات اخیر یاران دیرین امام راحل (ره) و مدیران سابق و معتمدان جمهوری اسلامی، حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی کروبی و جناب آقای مهندس میرحسین موسوی و همسران گرامیشان را به صلاح اسلام، امنیت و ثبات نظام نمیدانیم. بدیهی است تشدید برخوردهای قهری و امنیتی با معترضان و منتقدان و دامن زدن به فضای التهاب و اتهام و توهین از طریق رسانهها و فضاهای عمومی کشور، نتیجهای جز افزایش تندرویها و تحریک به ساختارشکنیهایی که خواست بد خواهان است، در پی نخواهد داشت».
تا اینجای کار به نظر نمیرسد خبر متفاوتی منتشر شده باشد. مدتهاست که از جانب گروههای مختلف با عناوین گوناگون از این دست بیانیهها صادر میشود. حتی میتوان گفت در میان انبوهی از بیانیههای رنگارنگ لحن این بیانیه اخیر به نسبت محافظهکارانهتر انتخاب شده است. با این حال به انتهای این نامه که میرسیم به نقطه عطفی میرسیم که من مدتهاست به دنبال آن میگردم: امضا کنندگان این نامه همه اسامی خود را منتشر کردهاند؛ این یعنی: «اعتراض شفاف با هویتی مشخص».
تا آنجا که من به خاطر دارم، از میان فعالان داخل کشور، بجز معدود چهرههای شاخص (نظیر چند تن از آیات عظام و یا سیاستمدارانی چون خاتمی و شکوریراد) مدتهاست که دیگر شخص یا گروهی برای پیگیری مطالبات جنبش اقدام آشکاری انجام نمیدهد مگر اینکه یا اسیر زندان شده باشد (نظیر نامههایی که به امضای زندانیان سیاسی منتشر میشوند) و یا بیانیههای خود را با امضاهای ناشناس منتشر کنند: «جمعی از کارمندان وزارت کشور»، «گروهی از رزمندگان و جانبازان جنگ»، «تعدادی از سرداران دفاع مقدس» و الخ. بیپایهتر و بیخاصیتتر از همه این نامههایی کهگاه حتی ارزش خواندن هم ندارند، فراخوانهایی است که به اسم «گروهی از دانشجویان سبز» منتشر میشود و اتفاقا انتظار دارد که دیگر شهروندان به واسطه درخواست این گروهی که حتی شهامت ندارند نامشان را هم ذکر کنند به خیابان بریزند، جانشان را کف دستشان بگیرند و دانشگاه را تعطیل کنند و ال کنند و بل کنند.
طبیعی است که در این سکوت سهمگین افراد و معدود جنبندگی سایههای گمنام، هزینه برای هر کسی که گامی پیش بگذارد بالا خواهد رفت. عجیب نیست که فرد یا گروهی پس از انتشار نامهای انتقادی اسیر حبس و یا متحمل فشار شوند. اما پرسش من این است که اگر ما به واقع بیشماریم از چه میترسیم؟ اگر ما بیشمارانی که میتوانیم خیابانها را با حضور خود فرش کنیم، گروه گروه پای اعتراضات خود ناممان را ثبت کنیم، آنگاه خطر هرگونه برخورد به چه میزان سرشکن شده و کاهش مییابد؟
میگویند در زمان مبارزات سیاهپوستان علیه نظام آپارتاید آفریقای جنوبی، قانونی اعلام میشود که عبور و مرور سیاهان را در ساعاتی مشخص به برخی مناطق شهر ممنوع اعلام میکند. در اعتراض به این قانون، دهها و شاید صدها هزار سیاهپوست در ساعات منع رفت و آمد وارد مناطق ممنوعه میشوند و بلافاصله خود را برای بازداشت به نیروهای امنیتی معرفی میکنند. به زودی حال شمار بازداشتشدگان به حجمی میرسد که از عهده تمامی دستگاههای امنیتی خارج میشود و هیچ راهی باقی نمیماند مگر لغو قانون و آزاد کردن دهها هزار بازداشت شده.
حال من میخواهم بدانم برای مثال اگر در نبود تشکلهای دانشجویی، گروهی که به واقع خود را «دانشجویان سبز» میدانند فراخوانشان را با پشتوانه صدها نام مشخص منتشر کنند حاکمیت چه کار میتواند بکند؟ اگر این صدها نام به هزاران نام افزایش یابد چه؟ اگر از گوشه گوشه کشور و از هر دانشگاهی صدها وای بسا هزاران نام منتشر شود دستگاه امنیتی باید با چند نفر و چگونه برخورد کند؟
من باور دارم که شعار همیشگی این حاکمیت «النصر بالرعب» بوده است، اما زحمت ایجاد چنین جوی از ترس و خفقان را خود حاکمیت به تنهایی نکشیده است. ما نیز با پنهانکاریهای مداوم به خود و اطرافیانمان قبولاندهایم که هیچ کس جرات حرف زدن ندارد. ما داریم عادت میکنیم که خاموش بمانیم تا زمانی که یک نفر دست به تهور بزند و فریادی بکشد و به تنهایی هزینهاش را بپردازد، ما هم در نهان برایش اشک بریزیم یا از او اسطوره بسازیم. حال یک گروه از فعالان حوزه گامی پیش نهادهاند تا این جو ترس و تردید را بشکنند. من میگویم دیگران نیز باید از این روش تبعیت کنند و از این پس درخواستها و پیامهایشان را با اسامی و حتی نشانههای کاملا مشخص منتشر کنند، شاید در کوتاه مدت شمار اسرای جنبش افزایش یابد، اما این راهی است که در نهایت قفل سکوت را از لبان تک تک افراد جامعه باز میکند و هزینههای پیروزی را میان تمامی شهروندان توزیع میکند.
ارجمندا : بنظرم شجاعان و امضا کنندگان به ناتم بسیارند. اما راهشان از سازشکاران جداست. از سوی دیگر عرض اندام نمیکنند که ایجاد اختلاف نشود.
پاسخحذفخوب بی شمار نیستید که میترسید وگرنه مردم مصر و لیبی و تونس اصلا ادعایی نداشتند ولی پیروز شدند.
پاسخحذفاداعایتان گوش فلک را کر کرده است
حرف بسیار درستی است. تا زمانی که می ترسیم و خودمون رو پنهان کردیم هیچ اتفاقی نمی افته. این قدر از دادن هزینه می ترسیم که دائم مشغول سخنرانی در باب ندادن هزینه هستیم. یک بار هم که شده باید حصار ترس رو فرو بریزیم. من همیشه چک رو مثال می زنم که فعالین سیاسیش و روشنفکرانش وضعیتی داشتن به مراتب بدتر از ما. ولی هیچ وقت خودشون رو قایم نکردن.
پاسخحذفحق با شماست و کاش این امضا کردن نام ها را به طور گسترده انجام داده بودن. اگر کمی سریع تر عمل کرده بودن کار به جایی نمی رسید که به قول دوستی حتی از این هراس داشته باشی که با دوستی حرف بزنی. من حق رو به شما می دم در این مورد. مسئله اینه که با دستگیر شدن یا فراری شدن اکثر فعالین درجه یک و دوی دانشگاه محافظه کاری غریبی بر دانشگاه حکمفرما شده. 16 آذر پارسال واقعاً کم سر و صداترین 16 آذر دهه ی اخیر بود.
البته نکته ای هم هست در این بین. این که شما در فضای فعلی امکان این که بتونی صدها امضا جمع کنی که هیچ. امکان جمع کردن هزاران امضا رو نداری. این که این موضوع نقد بشه درسته ولی باید برای فرو ریختن ترس در جامعه هم راهکاری ارائه داد.
ما به یک استارتر نیاز داریم که موتور جنبش رو روشن کنه. میل به تغییر وجود داره. میزانش هم کم نیست. ولی ترس هم وجود داره.
من انتقاد اصلیم به سخنان خاتمی هم همینه. این که سخنان خاتمی هر چند از نظر سیاسی اقدام درستی بود اما از نظر بعد اجتماعی برای جنبش مضر بود و خب دیدیم که چطور این فرهنگ کم کم در جامعه ی ما محافظه کاری رو رواج می ده. از قضا آسیب اصلی این جا از جانب منتقدین به جنبش وارد نشد بلکه از طرف موافقینی وارد شد که بدون در نظر گرفتن بقیه ی سخنان خاتمی ماجرا رو به سمت بی عمل خوندن جنبش کشوندن و اونن جمله رو نوعی تنها راهکار تلقی کردن برای برون رفت از وضع موجود.
من این رو گفتم و باز هم می گم. مشکل اصلی ما آگاهی بخشی نیست. مشکل ما اعتماد سازی و امید بخشی به افراد بالقوه ی درون جنبشه. کاری که از قضا باید در آن بسیار حساب شده عمل کرد. ما باید بخشی از توان تئوریکمون رو رو این مسئله بذاریم که چگونه می شه این ترس رو از بین برد.
حرف هایی از جمله این که شما بیشمار نیستید یا فقط ادعایید یا ایرانی ها لیاقت دموکراسی ندارند یا ما از درون دموکرات نشدیم یا در صورت مقاومت مدنی یا سوریه می شیم یا لیبی به غیر از این که کلی بافی های غیر منطقی و بدون پشتوانه ی تحلیل منطقی و بر مبنای مغالطه هایی آشکار هستند به جز القای ترس در جامعه و گرفتن انرژی جنبش ندارد.
حالا یه سری نخبگان سیاسی که سردسته شون هم ابراهیم نبویه( چی می شد خدایا فقط طنز می نوشت مقاله ی سیاسی نوشتن رو رها می کرد) یه سری حرفایی می زنن که این ور و اون ور تو دهن ملت می افته ما پدرمون در میاد تا ماجرا رو جمع و جور کنیم. این که در موقعیت حال حاضر بدبینی فزاینده ای به جنبش سبز وجود داره و از قضا به غیر از عوامل دیگه ای که گفتم من نپیوستن جنبش های کارگری و زنان و ایضاً جنبش دانشجویی رو در روزهای اعلام شده ناشی از همین موضوع می دونم.
نوشتن این نامه انگیزه خاصی را دنبال میکند که نوشتند همان جلوگیری از ساختارشکنی که بقول ایشان خواست بدخواهان است. این همیت نام نوشتن از ترس از فروپاشی میاید همانطور که خاتمی هم چنین بویی به مشامش رسیده. آنهایی که اساساً هدفشان فروپاشی است قطعاً نمیتوانند با اسم بیانیه بدهند چون محارب شناخته میشوند
پاسخحذفاین دوست ناشناس قبلی اعتراف جالبی کرده که گفته در واقع چون دوستان از سیاست چیزی نمیدونند و نحوه حرف زدنشون در همه شرایطی یکسان هست و یا بقولی مرغشون یک پا داره، چاره ای ندارن مگر اینکه هیچی نگند. چون اینو دیگه هر کسی میدونه که بیانیه بدون اسم و امضا ارزش یک کاغذ پاره هم نداره.
پاسخحذفدوست عزیز! اونی که طرف صحبت بیانیه های با اسم و نشان هست بحوبی میفهمه که هر حرفی یک هسته اصلی داره بعلاوه مقدار زیادی حاشیه؛ و این حاشیه برای اینه که اون هسته اصلی بتونه گفته بشه، ولی متاسفانه ما هنوز این الف بای ابتدایی سیاست و یاد نگرفتیم. بیانیه مذکور هم هدفش مطرح کردن آزادی میرحسین و کروبی بوده با حمایت آشکار افراد زیادی که حکومت مشروعیت اعتقادیش و از اونها میگیره. شما بهتره یک بار امتحان کنی ببینی اصلا با یک بیانه خیلی سازشکارانه تر که فقط یک خواسته کوچک جنبش و هم مطرح کنه جند نفر اطرافیانت حاضرند امضا بدند، بعد قضاوت کن.
دوست ناشناس قبلی اخلاق درست اینه که ابتدا چیزها رو بر مبنای چیزی که واقعاً هستند تفسیر کنیم نه بر مبنای نیت خوانی و تفسیر خودمون. بابک احمدی تعبیر جالبی داره درباره ی مارکس. می گه هر وقت اون به تحلیل واقعیت رو میاره نابغه است اما زمانی که بر همون مبنا می خواد اتوپیا بسازه صرفاً یه خیال پرداز دگمه.
پاسخحذفدوست ناشناس عزیز ایراد ناشناس بالایی شما صرفاً ایرادیه ساختاری. این که شما بخوای ربطش بدی به جرئت نداشتن بقیه و از سیاست چیزی ندانستن یک مغالطه ی آشکاره. از قضا همین حرف های شما رو می تونم بگیرم و بگم شما استدلال بلد نیستی. من نمی خوام کم کاری و ترس دیگران رو توجیه کنم. اما حرف اون دوست ناشناس بالایی درسته. آدمی مثل خاتمی هم به دلیل نفوذش درون سیستم و هم به خاطر شناخته شده بودنش در عرصه ی داخلی و بین المللی، حکومت کار چندانی باهاش نمی تونه بکنه. حال بگذریم که واقعاً متن بیانیه محافظه کارانه است و هم این که در واقع از دریچه ی یه خواست خیرخواهانه برای حکومت وارد اومده. من خاتمی رو از قضا خاتمی رو برای این کار نکوهش نمی کنم و حتی تا حدودی ماجرا رو قابل تقدیر می دونم ولی این که مثلاً ایشون رو یا حتی در درجه ی پایین تر شکوری راد رو مقایسه نمی کنم با یک سری دانشجوی ناشناس که این ماجرا ذره ای به اعتقاداتشون شبیه نیست و مطمئناً در صورت دستگیر شدن وضعیت به مراتب بدتری نسبت به بقیه ی فعالین شناخته شده خواهند داشت. طبیعیه که هزینه ای که این افراد می پردازن بسیار سنگین تر خواهد بود.
اگر قراره از شجاعت حرف بزنیم باید از امثال توکلی و زیدآبادی حرف بزنیم که حقیقت مثل بولدوزرای جنبش عمل کردن و ذره ای کوتاه نیومدن از عقیده شون در حالی که خردمندانه هم عمل می کردن. از قضا من معتقدم این جنس شجاعت رو باید تقویت کرد تو جامعه که بر مبنای مصلحت اندیشیه. حال این که بعضی ها می ترسن یا سازش کارن دلیل نمی شه تقبیحشون کرد کار آدمایی که هنوز باقی موندن تو این فضال برگردوندن شجاعت به همون آدماست.
تو گودر می خونم که زنی در اعتراض به قانون حجاب در فرانسه سرش رو تراشیده. خب اگر چنین کمپینی پایه گذاری شه واقعاً چه حرکت شگفتی خواهد بود. همین ایده های ساده و کنش های ساده می تونه فضای جامعه رو به کل متحول کنه. این که بشینیم یه گوشه و با خاتمی مخالفت یا موافقت کنیم کمی به فکر پراتیک جنبش و راهکارهای عملی باشیم یعنی کارهایی که می تونیم بکنیم. من خواهش می کنیم جنبش رو نذارید کنار که آره حتماً موفق خواهد شد. اگر کاری نکنیم جنبش موفق نخواهد شد. ما بیش از سیاست ورزی( که البته لازم هست برای جنبش) و نق زدن( امان از دست این نق زن ها، رضا قاسمی تو وبلاگش شرخ خیلی خوبی بر این موجودات نوشته نیاز به راهکارهای عملی داریم. عوض این که فک کنیم شکست خوردیم یا پیروز شدیم باید ماجرا رو ادامه بدیم مثلاً این تحریم اخراجی ها حرکت بسیار خوبی بود و اتفاقاً پیروزی خوبی بود برای جنبش. اما این قدر درگیر نق زدن ها و آه ما شکست خوردیم و خاک بر سر ملت شدیم که حرکت رو به گند کشیدیم ما باید حرکت رو انجام بدیم و به تفرقه افکنی ها و آه و ناله ها و ایضاً فحش دادن ها بی تفاوت باشیم.
سلام آقا فرزاد
پاسخحذفمرسی که حرفامو نقد کردی
در مورد بعضی چیزا باهات موافقم، از جمله نق زدنها و نا امیدیها و امیواریهای بی مورد، ولی فکر کنم من نتونستم خوب منظورمو برسونم. یک اینکه من منظورم تفسیر و نیت خوانی نبود، هرچند اونم جای خودش مهمه ولی گفنم یک خواسته به همراه یک مقدار حواشی که کمک میکنه خواسته در شرایط سخت با هزینه کمتری مطرح بشه. همونطور که میبینیم طرح خواسته آزادی موسوی و کروبی و حتی آزادی همه زندانیها در بیانیه مورد بحث کاملا واضح و صریح مطرح شده. دوم اینکه من منظورم این نیست که اونها نباید بترسند، بلکه بیان یک واقعیتی هست که وجود داره. اصولا من به اینکه ما برای همه رهنمود بدیم و تکلیف تعیین بکنیم اعتقاد ندارم. رهنمود و برنامه ریزی و از این مقولات فقط برای یک گروه همبسته و یا یک سازمان و یا یک شرایط خاصی که مردم همبستگی خیلی بالایی دارند کاربرد داره، تو شرایط عادی و در بین عموم مردم فقط یک چیز هست که عمل میکنه و اونهم داشته های عمومی مردم هست که از گذشته برای خود ذخیره کرده اند. این نق زدنها و این ناامید شدنها و غیره که شما ازش شاکی هستی، بخشی از همون داشته هاست و با نصیحت من و شما بر طرف نمیشه. البته من منظورم این نیست که پس ما دیگه هیچ کاری نداریم که بکنیم، بلکه میگم ما هر کاری میتونیم انجام میدیم، البته با توجه به همه مشکلات، چون همین کارهای امروز ما هست که داشته های فردای ما رو میسازه، اما باید واقعبین باشیم و هر حرکتی رو با توجه به داشته هامون انجام بدیم. اتفاقا توکلی و زید آبادی مثالهای خوبی هستند. البته که در شجاعتشون هیچ حرفی نیست ولی آیا حرکت اونها دردیاز امروز دوا میکنه؟ البته بحثی نیست که اینگونه حرکتها هم به سرمایه های مادر آینده های خیلی دور اضافه میکنه ولی اگر شما میخواهی برای امروز کار کنی باید مثل خاتمی باشی. دوست عزیز این یک میدان جنگه، شما اول باید ببینی چقدر لشگر داری و آمادگی لشگرت چقدر هست، بعد تصمیم بگیری که چطوری بجنگی یا اصلا بجنگی یا فعلا دشمنو بازی بدی تا نیروهات آماده بشن. کاملا واضحه که وقتی آماده نیستی اگر پهلوونهاتو یکی یکی بفرستی جلو و کشته بشند سربازهای معمولیت کم کم وحشتزده میشن و میدونو خالی میکنند. حالا شما فکر کن ببین کی واقع بینه و کی دچار اوتوپیا
اول این که من یک بار گفتم باز هم تکرار می کنم ضمن احترامی که برای خاتمی قائلم و این که معتقدم خواسته خیرخواهانه کاری برای جنبش انجام بده به نظرم اون جمله به دو دلیل مضره به شدت برای جنبش. یک به غیر از این که احتمال تحققش خیلی پایینه سرمایه ی اجتماعی جنبش رو اون جمله ی آخرش با این که مشروط هم هست کاهش می ده یعنی باید پدرمون در بیاد تا دوباره به ملت بفهمونیم اصلاح طلبا دنبال کنار اومدن با حکومت نیستن برای انتخابات مجلس برا چهار تا کرسی بیشتر. دو به شهادت خود خاتمی هیچ مذاکره ی پشت پرده ای در کار نیست خب این یعنی عملاً هیچ برنامه ای وجود نداره پشت این اقدام. نه ماجرا لحن تهدید کننده ای داره و نه هیچ مشوق دیگه ای که حکومت بره سر این طرح. مثال مردیه که با کاسه می خواست آب دریا رو پر کنه. نمی شه ولی اگه بشه چی می شه. خب زمانی که واقعاً هدفی پشت برنامه ی خاتمی نیست چطور اسمش رو می شه گذاشت برنامه ای واقع بینانه. اگر راهکاری پیشنهاد می شد که باهاش به هدفی هر چند کوچک مثل آزاد شدن زندانیان سیاسی رسید. زمانی که حتی کوچکترین مذاکره ای صورت نگرفته بدون هیچ تفکر پشتوانه ی مدونی و دل بستن به اون هم رویاپردازیه و دست کمی از اتوپیا ساختن نداره.
پاسخحذفدوم از قضا به نظر من اقدامی مجید توکلی گونه می تونست استارتر جنبش باشه. بله الان زید آبادی و توکلی کمک زیادی به جنبش نمی تونن بکنن. مسئله ای که هست اینه من بر این عقیده م در سطح جامعه کم لشکر وجود نداره ولی انگیزه ی لازم رو ندارن. یا به شدت به جنبش بدبینن یا ترسیدن یا حرکت رو بی فایده می دونن. کاری که توکلی تو 16 آذر کرد رو دست کم نگیر. این که بیای تو یه تریبون رسمی شخص اول مملکت رو دیکتاتور خطاب کنی. یه جورایی شکستن دیوار ترس بود. استارتری بود که باعث شد تظاهرات عاشورا اون قدر پر شور برگزار بشه و نزدیک بود حاکمیت کوتاه بیاد در برابر جنبش. و خب همین جا بود که تعلل ها و بی برنامگی جنبش کار دستمون داد. از قضا برای پیشبرد جنبش به حرکتی مجید توکلی وار نیاز داریم و این که پی حرکت رو بگیریم. چیزی که استارت حرکت 25 بهمن رو زد هم اون جوانی بود که رفت روی جرثقیل. ما به چیزی نیاز داریم که فضای جامعه رو ملتهب کنه تا امیدا دوباره برگرده. مثلاً پیشنهاد یکی از دوستان الله اکبر دو هفته ای مداوم بود تا 18 خرداد. اگر قرار بر اینه که مذاکره ای هم صورت بگیره اول می بایست حاکمیت خودش رو تحت فشار حس کنه. منتظر جرقه نشستن هم خطاست به این شیوه. ما اول باید فضای جامعه رو ملتهب کنیم تا برای حضور خیابانی آمادگی به وجود بیاد و از قبلش هم برا انجام تظاهرات و مقاومت های مدنیمون برنامه داشته باشیم. این به نظر من خیلی واقع بینانه تره تا نشستن به امید پیشنهاد مذاکره ای بدون پشتوانه.
سوم پهلوونی که نخواد پا پیش بذار برا جنبش و نخواد هزینه بده دیگه چه جور پهلوونیه. در ضمن مجید توکلی خودشو قربانی کاری کرد که ارزششو داشت. با دستگیر شدنش یه موقعیت گل برا جنبش فراهم اورد که استفاده نشد متاسفانه. بعد همیشه یه سری لیدر داریم یه سری جلودار. لیدرها از قضا باید پشت پرده بمونن و حدالامکان دستگیر نشن هر چند باید تو تجمع ها باشن اما نباید حضورشون به چشم بیاد. لیدر تنها باید در صورتی تن به دستگیری بده که به سود حرکت باشه و حدالامکان سعی کنه دستگیر نشه. جلودار باید باشه که جمعیت رو تهییج کنه. اینا پهلوونای ماجران. آخ حالا باید بشینم شش ساعت تئوری توضیح بدم. یک ذره تئوری استراتژی جنبش های مدنی رو خواهشاً بیشتر بخونید. ما تجربه ی عملی داریم در این مورد ولی اصلاً ندیدم سعی در تئوریزه کردنشون. به هر حال ما نباید جنگ رو رها کنیم. جنگ رو باید طوری ادامه بدیم با احتیاط قربانی بدیم. اگر دوستان هم بفهمند تا ابد وقت نداریم بسیار عالی می شود.
چهار خاتمی به عنوان یک سیاستمدار کار خود را می کند ما هم باید کار خود را بکنیم ما به راهکار نیاز داریم و برنامه ریزی. جنبش با انتظار کشیدن پیش نمی رود جنبش با کنش فعالانه پیش می رود. لشکر یهو ساخته نمی شود بلکه این ماییم که زمینه را برای تهییج و آمادگی لشکر باید فراهم کنیم.
پنج حال به فرض جواب اون جناحی ها رو دادی و ثابت کردی اون ها اتوپیا زده ن. راهکار دقیق خودت چیه برای برون رفت از این اوضاع؟ من صبر کردن برای یک موقعیت موهوم رو برنامه نمی گم.
ناشناسی که مرا نقد کرده بود:
پاسخحذفاونچه شما نوشتید نقد نبود. شما حتی دقت نکردید که نوشته من هیچ موضعگیری خاصی نداشت فقط علت اینکه گروهی نمیتوانند اسمشان را پای بیانیه هاشان بنویسند بود.
خصوصیت مدام حمله کردن، جناح بندی همین است که توان گفتگو را میگیرد و تا توان گفتگو نباشد امکان تغییر نیست. دقت کنید ببینید آیا گروهی که اعتقاد به اصلاحات درون نظام دارند توان گفتگو با عدهای که راهحل را براندازی بدون خشونت نظام میدانند را دارند؟ یا برعکس آن. نکته اینجاست که حتی ظرفیت گفتگو هم ایجاد نشده و در عمل ثابت شده هیچکدام از این دو گروه هم به تنهایی توان ایجاد تغییر ندارند. این نفی کردن مداوم، استفاده از واژههای شجاع و تررسو، هزاربار له یا علیه اشخاص مثل خاتمی صحبت کردن همه پنهان کننده عدم توانایی در دیالوگ و عدم درک منافع کل جمعیت و طیفهای مختلف ایرانیست چیزی که نشان میدهد ما هنوز کاملاً از قبیلگی و دستهبندی بیرون نیامدیم و به مدنیت نرسیدیم و منافع آنی خود را به منافه طولانی مدت خود در میان تمام طیفها ترجیح میدهیم. اینطور است که هر سیسال یکبار حکومتهای مستبد در این کشور میایند و میروند.
سلام دوست ناشناس اول
پاسخحذفمن قبول میکنم لحنم کمی تند بود. شما ببخشید. ولی این که گقتم یک واقعیته، ولی خوب تو وبلاگ مردم بیشتر از این نمیشه بحثو کشش داد. فقط من همین گفته آخر شما رو براش یک مثال میزنم. آ یا شما برای رسیدن به توافق همه گروهها انتظار داری کسیکه خواهان اصلاح نظامه کوتاه بیاد یا اونیکه خواستش براندازیه؟ مثلا فکر کن با یک ماشین شما میخوای بری کرج و من برم چالوس. اگه من بگم آقااول ماشین باید بره چالوس منو برسونه بعد برگرده شما رو کرج پیاده کنه، آیا ما میتونیم با هم با یک ماشین بریم؟
جواب ناشناس:
پاسخحذفخواهش میکنم مشکلی نیست.
پاسخ سوال شما: اصلاً لزومی نداره کسی کوتاه بیاد. گفتگو و دیالوگ برای همینه که دوطرف به یک توافق برسند. میتونند با هم حرف بزنند بجای اینکه هم رو انکار کنند و دلایل و استدلال هم رو بشنوند و سر موضوع بحث کنند. طبیعتاً کسی که خودش رو مطلق بدونه نمیتونه حرف بزنه و انتظار داره یا طرفش کوتاه بیاد یا خودش ناچار به کوتاه آمدن بشه، این دیالوگ نیست، جدل میشه. این در مورد مثالی که شما زدید و مساله رو در این سطح پایین اوردید صدق میکنه. توانایی توافق کردن، توانایی آدمهایی هست که به کار جمعی نه منافع گروهی (قبیلگی) باور دارند. اگر مسافران شما هدفشون با هم بودن و استفاده و لذت بردن از سفر با حضور انسانی همهست (انسانباور هستند) طبیعتاً میتونند به توافق برسند اما اگر رفتن به جایی معنای دیگری براشون داره و منافع شخصیشون رو در رسیدن به اون مکانها میدونند، طبیعتاً توافق معنا نمیده. حالا من از شما میپرسم: هدف براندازی یا اصلاحات درون نظامه یا رسیدن به یک آینده بهتر برای همه؟
دوست عزیز ممکنه بفرمایید معنی توافق یعنی چی. اگه هیچکدام از طرفین کوتاه نیان که توافقی انجام نمیشه. ببین عزیزم، مشکل ترین مسایل دنیا رو هم باروشهای ساده حل میکنند. حتی مسایل پیچیده ریاضی نهایتا با همین چهار عمل اصلی که بچه مدرسه ایها هم بلدن حل میشه. اگه من سعی میکنم که از راه ساده اسندلال کنم برای اینه که میبینم شما همش روی شعار و حرفهای کلی تکیه داری. مثال من خیلی واضحه. راه اصلاحطلبها با راه بر اندازها یک مسیره، ولی بعضیها زودتر پیاده میشن بعضیها دیرتر. چه بسا که در طی مسیر همه به این نتیجه برسند که لازمه دیرتر پیاده بشن و یا برعکس.
پاسخحذفمیبینید مشکل اینه که فکر میکنید باید طرفی کوتاه بیاد و حتی چیزی غیر از این در ذهن شما پذیرفته نیست. راه حل کلی هست، جزئی نیست برای همین هم من درباره کلیت یک جامعه حرف میزنم. اتفاقاً مشکلترین مسائل دنیا با چهار عمل اصلی حل نمیشه، در این صورت لایب نیتس و نیوتن مجبور نبودند حساب دیفرانسیل انتگرال رو اختراع کنند یا نیازی به نسبیت و فیزیک کوانتوم و معادله شرودینگر و توپولوژی و هندسه لباچفسکی نبود. از شوخی گذشته راهحل میتونه ساده باشه، نکته اینجاست گروهها پیرو منافع شخص هستند یا جمعی، این مثل یک مسافرت شخصی که شما مثالش رو زدید نیست! یک مسافرتِ «اجباری» جمعییه. توافق دقیقآض معنیش اینه که دوطرف بدون اینکه نیاز باشه ماهیتِ خودشون رو نغییر بدن در یک سری اصول بنیادی با هم توافق کنند، انتخاباتِ آزاد بدون سعی در نگهداشت یا براندازی میتونه یک توافق باشه، بدون محدود کردن هیچکدوم از گزینهها. اما این اصلاً با چهارعمل اصلی ممکن نیست چون ایجاد شرایطش پیچیده است و به یک کار جمعی در هر دو گروه نیاز داره. توافق یعنی، کسی نخواد دیرتر پیاده بشه یا زودتر سوار بشه یعنی هم رو تحمل کنند و اختلافات رو بگذارند برای فعالیتهای حزبی نه حرکت بنیادی، حرکت بنیادی رو بگذارند به انتخاب عموم بهجای اینکه هرگروه بخواد خودش دربارهش تصمیم بگیره و بدون نفی همدیگه جرات روبروی هم نشستن و حرف زدن داشته باشند. ببینید کلمهی «براندازی» در واژگان برخی اصلاحطلبان بهصورت یک «تابو» در اومده (ار جمله بیانیه بالا)، چرا نباید یک اصلاحطلب بتونه مستدل درباره این بحث کنه؟ یا برعکس چرا یک برانداز نباید بتونه درباره نگهداشت و استحاله همین نظام بحث کنه؟ اینجا حرف نشستن و روبرو حرف زدن و بهرسمیت شناختن دیگرییه، نه کوتاه اومدن که شما ذهنتون دور اون میچرخه. بدون باز کردن این گرهها، مواضع فقط تعصبه نه مستدل با چهار عمل اصلی.
پاسخحذف