معرفی:
عنوان: شب ممکن
نویسنده: محمد حسن شهسواری
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ اول زمستان 88، چاپ سوم پاییر 89
160 صفحه – 3500 تومان
عنوان: شب ممکن
نویسنده: محمد حسن شهسواری
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ اول زمستان 88، چاپ سوم پاییر 89
160 صفحه – 3500 تومان
رمان، کارگاه، مانیفست
«شب ممکن» یک رمان یکدست نیست. بیشتر به نظرم میرسد که ترکیبی است از یک رمان با یک کارگاه آموزشی که دست کم فصل آخر آن را باید به صورت کامل یک بخش مجزا در نظر گرفت. بخشی که احتمالا ظرفیتش را دارد تا به جای رمان، در چهارچوب چند مقاله در نقد وضعیت ادبیات امروز منتشر شود.
رمان از پنج فصل تشکیل شده که هر یک در ظاهر با زبانی متفاوت و از دیدگاه یکی از شخصیتها روایت میشود. با این حال این مسئله را آغاز هر فصل جدید به چالش میکشد تا مدام برای خواننده یادآوری کند «همه این روایات تنها داستانهایی زاییده ذهن نویسنده هستند». هر فصل از کتاب، به نوعی کل فصول پیشین را زیر سوال میبرد. راوی جدید حقیقت روایتهای قبلی را انکار کرده و داستان را از زاویه نگاه خود اصلاح میکند. با این حال و علیرغم ادعای روایتگران جدید، این انکارهای پیاپی قرار نیست که شخصیتهای ترسیم شده را از اساس ویران کرده و کاراکتر جدیدی را پدید آورند. بلکه همه دست در دست یکدیگر میدهند تا زوایای پنهان هر یک از شخصیتها را آشکار کنند و تنها به مدد کنار هم قرار گرفتن تمامی این روایات است که هویت این شخصیتها تکمیل میشود.
فصل نخست را مازیار روایت میکند. گویی در نامهای بیپاسخ خطاب به «هاله»ای که دیگر نیست. خود مازیار در فصل بعدی باز هم نقش راوی را بازی میکند، اما این بار که در نقش منتقد داستان خودش ظاهر شده است، خطاب به نویسنده مینویسد: «راستی تو چرا در فصل اول رمانت من را اینقدر منفعل نشان دادی»؟ (ص49) به باور من این اعتراض نقطه تلاقی سه ویژگی رمان «شب ممکن» است. نخست اینکه در هر فصل نویسنده خودش در قامت منتقد رمان خودش ظاهر میشود و پیش از آنکه منتقدان فرصت پیدا کنند، ضعف و قوت داستانش را تشریح میکند: «درست است که در روایت، زمانی که اول شخص شروع به روایت میکند – چه مخاطب داشته باشد مثل رمان تو، چه نه- نویسنده مجبور است برای سایه نیفکندن راوی بر کل متن از او کمتر بگوید، اما باید توجه داشت در برخی موارد با به کار بردن این تکنیک، راوی بیش از حد منفعل میشود» . (همان)
ویژگی دوم اشاره به لزوم تکمیل هر شخصیت در جریان روایتهای متفاوت است. در واقع همانگونه که مازیار خودش در فصل دوم اعتراف یا اعتراض میکند، شخصیت او در فصل نخست آنچنان منفعل است که در هالهای از ابهام فرو میرود. بدین ترتیب رمان نیاز دارد تا در فصول بعد همین شخصیت را از نگاه راویان دیگر تشریح کند و به بهانه اصلاح ادعاهای یک طرفه او، ابعاد دیگری از شخصیتش را به تصویر بکشد تا در نهایت با یک انسان کاملا قابل درک مواجه شود. سومین ویژگی، همان اصرار نویسنده به گنجاندن نکات آموزشی در رمان خود است. تلاشی که شاید در چهار بخش نخستین در لفافه انجام میشود، اما در فصل پنجم کاملا پرده میاندازد و به یک مانیفست ادبی شباهت پیدا میکند.
«شب ممکن» داستان کاملی دارد. داستانی که اتفاقا به مانند شخصیتهای آن، اجزای پازل مانندش به مرور کنار یکدیگر قرار میگیرند تا تصویر نهایی تکمیل شود. با این حال هر فصل از رمان، به تنهایی ظرفیت این را دارد که اگر نه داستانی مجزا تلقی شود، دست کم سرانجام متفاوتی برای همان داستان آشنای فصل نخست به شمار آید. روایتهای جدید هرچند در ظاهر گاه ادعاهای پیشین را رد یا اصلاح میکنند، اما از آنجا که باز هم اظهار نظرهایی از جانب یکی از شخصیتهای داستان هستند همواره ارزش برابری خواهند داشت. بدین منظور اگر از نگاه یک تحقیق گر بخواهیم این مجموعه روایات را بررسی کنیم هیچ گاه نمیتوانیم اصالت را به صورت کامل به یکی از آنها بدهیم. این نوعی به رسمیت شناختن تکثرگرایی در نگرش به یک رخداد واحد است که در نهایت قضاوتی را به همراه نخواهد داشت.
اما این نگاه، تنها میتواند ناظر به چهار فصل نخست رمان باشد. همانگونه که اشاره شد در فصل پنجم به ناگاه همه چیز تغییر میکند. این تغییر آنچنان ریشهای است که اگر این فصل را ضمیمهای به پیوست رمان بخوانیم چندان به اغراق نرفتهایم. در ظاهر امر روایتگر این فصل نویسنده اصلی است که میخواهد با ترسیم شرایط نگارش رمان و نمایش افرادی که برای او حکم دستمایههای نخستین شخصیت رماناش را بازی کردهاند کار را به اتمام ببرد، اما این نقطه مشترک، آنچنان استوار نیست که بتواند فصل آخر را به تمام و کمال به بدنه اصلی پیوند بزند. بار نصیحتهای مانیفست گونه نویسنده آنچنان سنگین است که به کلی بر این فصل سایه میافکند. (البته اگر سایه ارایه معرفی نامهای کامل از تاریخچه و مشخصات هتل شیان را نادیده بگیریم)
جالب اینجاست که در ظاهر خود نویسنده نیز از مانیفست پردازی در حوزه ادبیات و رمان به ستوه آمده است: «علی دوباره یکی از آن بحثهای همیشگیاش را شروع کرده بود که هدف نهایی همهشان رستگار کردن من بود. مانیفست پشت مانیفست که اگر نه ادبیات ایران، حداقل من به راه راست بیایم». (ص156) با این حال از تکرار این مانیفستها در یکی از رمان هایش چندان ابایی ندارد: «از انقلاب به این طرف شما رمان نویسها هم گندش را درآوردیدهاید. اینقدر چپیدید توی خودتان و برای هم کف زدید که حواستان نبود خوانندگان بالفعل ادبیات ما همان هزار و پانصد نفری نیستند که ادبیات ما را میخوانند. حالا هزار و پانصد نفر را شاید اغراق میکنم. نهایت ده هزار نفر اگر خیلی خوب بنویسید. اما این روزها کلی جوان با سواد داریم که رمانی برایشان نوشته نمیشود» . (همان)
وارد شدن در بازی نقد مانیفستهای فصل پنجم، به نوعی گرفتار شدن در جدالی است که من به دو دلیل از آن پرهیز میکنم. نخست اینکه این دست اظهار نظرها در مورد ادبیات بهاندازه کافی از دخالت آدمهای کم خوانده رنج میبرد و من نمیخواهم به بار این مشکل بیفزایم. به باور من تا کسی نتواند به جرات بگوید ادبیات ایران، یا رمان فارسی را دست کم برای یک دهه به صورت کاملا حرفهای دنبال کرده، بهتر است به جای وارد شدن در این جدال تنها نظاره گر باشد که شاید چیزی نصیبش شود. در درجه دوم حتی از این هم پا را فراتر میگذارم و میخواهم بگویم برای کسی که چنین اشرافی بر ادبیات ندارد، احتمالا پیگیری این جدال هم نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه ویرانگر و منحرف کننده است. برای امثال من، آن هم در جامعهای که هنوز هم شمارگان آثار ادبی به زحمت در هر چاپ به دو هزار نسخه میرسد، فعلا بهتر است خواندن و تنها «خواندن» را تجویز کنیم، شاید به این امید که اگر روزی یک صفر ناقابل به یکان این شمارگان افزوده شد، این جدالها نیز به خودی خود از میان بروند.
خلاصه ماجرا اینکه «شب ممکن» از هر جهت برای من تجربه خوبی بود. گمان میکنم کتاب، بنابر ویژگی هایی که اشاره شد، بسیار بیش از آنکه برای رمان خوانهای حرفهای جذاب باشد، مورد توجه آن گروه از خوانندگان قرار خواهد گرفت که امیدوار هستند خودشان نیز روزی دست به قلم شوند.
«شب ممکن» در نظرسنجی وبلاگ «خوابگرد» یکی از سه کتاب برگزیده وبلاگ نویسان در سال 88 شناخته شد. نتایج این نظر سنجی را از اینجا بخوانید. فهرست برگزیدگان «مجمع دیوانگان» را در آن نظرسنجی میتوانید از اینجا ببینید، با این توضیح که در تاریخ نگارش آن یادداشت، من هنوز رمان «شب ممکن» را نخوانده بودم و اکنون هم ترجیح میدهم قضاوت نکنم که آیا با در نظر گرفتن این رمان فهرست سه کتاب برگزیدهام تغییر میکرد یا نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر