ده ساعت. ده ساعتِ بی تو مانده تا صبح. چه سیاه و تلخ است این شب طولانی. یک عمر خواهد گذشت. هشت ساعت. یک تاریخ گذشته و یک ابدیت در پیش است. چقدر جانکاه شده این لحظات انتظار. چرا این عقربهها به خواب رفتهاند؟ شش ساعت. چه صبورم من. چه سختجانم. چرا ذره ذره آب نمیشوم در این التهاب دیدار؟ چهار ساعت. نیمهاش گذشته یا ایهاالمزمل*. تا سپیده راهی نیست. دو ساعت. دیگر تمام است. صبر و قرارم. پایاب شکیبایی. یک ساعت. کجا میروید ستارگان؟ کجا میروی تیرگی آرامشبخش؟ تنهایم نگذارید. من بینقابم در برابر روشنایی. من بیدفاعم در برابر واقعیت. شما آخرین پناهگاه من هستید. رحمتان بیاید. نیم ساعت. کارم تمام است. سپیده کاذب گذشت. گرگ و میش به هم آمیختهاند. رسوا میشوم. شرمنده خودم. من هنوز بیپاسخم. و تمام. سپیده سر زده. دیگر نمیتوان در سیاهی پنهان شد. سپیدی روز بیرحمانه صادق است. میدانم تو هیچگاه نخواهی آمد
پینوشت:
* به معنای «به خود پیچیده شده در پتو یا گلیم». اشاره به آیه نخستین سوره «مزمل». (از اینجا بخوانید) اسطوره میگوید این آیه زمانی نازل شد که محمد از نخستین وحی در غار حرا باز گشته بود و لرزان از آنچه دیده بود، تب کرده، زیر پتو به خود میپیچید. گمان میکنم آیه میگوید «ای به خود پیچیده در پتو، شب را به پا خیز جز اندکی، نیمی از شب را یا اندکی از آن بکاه». (تفسیر مولوی از این سوره را از اینجا ببینید)
داستانهای 150 کلمهای «مجمع دیوانگان» را از بخش «داستانک» پیگیری کنید.
پینوشت:
* به معنای «به خود پیچیده شده در پتو یا گلیم». اشاره به آیه نخستین سوره «مزمل». (از اینجا بخوانید) اسطوره میگوید این آیه زمانی نازل شد که محمد از نخستین وحی در غار حرا باز گشته بود و لرزان از آنچه دیده بود، تب کرده، زیر پتو به خود میپیچید. گمان میکنم آیه میگوید «ای به خود پیچیده در پتو، شب را به پا خیز جز اندکی، نیمی از شب را یا اندکی از آن بکاه». (تفسیر مولوی از این سوره را از اینجا ببینید)
داستانهای 150 کلمهای «مجمع دیوانگان» را از بخش «داستانک» پیگیری کنید.
غم مخور آمدن آقا نزدیک است.
پاسخحذف