معرفی:
عنوان: بهار 63
نویسنده: مجتبا پورمحسن
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ اول تابستان 88؛ چاپ دوم پاییز 88
100 صفحه، 2200 تومان
محکمه سکوت
«رمان بهار 63 تک گویی ذهنی شخصی به نام فرزین است که رنجی منحصر به فرد، زندگی و روابط شخصیاش را مرور میکند تا در دادگاهی یک نفره خودش را محکوم کند. آیا میتواند؟» این معرفی احتمالا به قلم نگارنده داستان نگاشته شده تا از همان ابتدا تکلیف خواننده را مشخص کند. خوانندهای که باید منتظر محکمه تک نفره فرزین باشد و احتمالا در سرانجام کار به قضاوت نهایی او بیندیشد. قضاوتی که البته در کار نخواهد بود چرا که اساسا این داستان بلند (یا به تعبیر نویسنده اش «رمان») تنها چیزی که ندارد محکمه است! (بماند که اساسا من منظور نویسنده از «رنجی منحصر به فرد» را متوجه نشدم که بخواهم در داستان به دنبالش بگردم)
فرزین تکگویی خود را با ضربهای قابل توجه آغاز میکند. «من خیانت میکنم. به خودم خیانت میکنم. به چیزهایی که فکر میکنم» . من از آغازهای دارای ضربه لذت میبرم. هیجان زده میشوم و مشتاقانه اثر را ادامه میدهم. اما این ضربه در «بهار 63» به همان آغاز کتاب منحصر میشود و از آن پس متن اسیر یکتواختی و رکودی میشود که تا پایان ادامه مییابد. داستان فراز و فرود ندارد. چالش ندارد. شوک ندارد. گره ندارد. تنها میتوانست حامل یک پرسش اساسی باشد که یافتن پاسخ آن خواننده را به دنبال خود بکشد، اما دریغ که این پاسخ ساده هم در هیچ کجای داستان به چشم نمیخورد.
فرزین به همسر خود (تهمینه) خیانت میکند به خاطر میترا. بعد که از همسرش جدا شد به میترا خیانت میکند به خاطر سما. پس حتما باید به دنبال دلیل این خیانتهای مکررش بگردد. دست کم خودش که اینگونه نشان میدهد، اما نتیجه چیست؟ هیچ. داستان آشکارا در به تصویر کشیدن سه زن با شخصیتهای مشخص و احتمالا متمایز دچار ضعف است. خواننده پس از اتمام اثر نمیتواند هیچ گونه برداشتی نسبت به سه شخصیت زن موجود در داستان داشته باشد. کدام احساسیتر بودند؟ کدام عاشق پیشهتر بودند؟ کدام پختهتر بودند؟ کدام به روزتر بودند؟ کدام یک اهل هنر بود و کدام یک زن زندگی بود؟ نویسنده هیچ موفقیتی در پاسخ به این پرسشها کسب نمیکند، آن هم در شرایطی که اساس داستان بر همین پایه بنا شده است.
فرزین میخواهد خود را محاکمه کند. دست کم این ادعایی است که در معرفی اثر میخوانیم. حال در این محکمه چه شواهدی از طرفین دعوا به تصویر کشیده میشود؟ البته بجز اینکه فرزین به صورت مداوم در حال خیانت کردن است و حتی شبها کنار یک نفر میخوابد و نام دیگری را بر زبان میراند. چه کسی عامل این پریشانی ذهن است؟ کودکی فرزین؟ تنها تصویر ناقصی که او از کودکیاش در داستان میگنجاند آنچنان نامربوط است که اساسا تنها پیوند آن با روابط امروزینش میتواند در اوضاع به هم ریخته مزاجش خلاصه شود!
راوی یک جا میگوید: «حضورم کنارش فایدهای نداشت چون فقط 200 تومان توی جیبم بود. تصورش را بکن آدم با 200 تومان موجودی کنار طرف مقابلش بنشیند و بخواهد آرامش کند ...» (ص34) از معدود مواردی که به نظر میرسد نویسنده به سراغ یکی از ریشههای احتمالی اختلاف رفته است: «فقر». اما این دست مایه همانقدر که ناگهانی به میان کشیده میشود، به ناگاه نیز رها میشود. گویی هیچ قصدی پشت آن نبوده و صرفا بر حسب تصادف وارد داستان شده است. نه پیشینهای از جدال بر سر مسایل مالی وجود دارد و نه پس از آن شاهد دیگری به چشم میخورد. آیا تهمینه انتظارات اقتصادی داشته است؟ آیا فرزین چنین تصوری نسبت به تهمینه دارد؟ آیا اصولا فرزین تصور میکند برای در کنار کسی بودن نیازمند ثبات اقتصادی است؟ خوب بر فرض که چنین تصوری هم داشته باشد؛ چرا باید یکی را ول کند و به دو تای دیگر بچسبد؟ عاقلانهتر به نظر میرسد که با چنین دیدگاهی تارک دنیا شود!
جای دیگر میخوانیم: «به میترا گفتم تو شبیه معجزه هستی» (ص17) باز هم میتوان امیدوار بود که پاسخ پرسشها در وجود شخصیتی باشد که در زندگی فرزین حکم «معجزه» را دارد. اما چه چیز مرتبهای چنین والا را برای میترا به همراه آورده است؟ آیا او ویژگی هایی دارد که تهمینه (همسر فرزین) نداشته است؟ مثلا شاد است؛ زیبا است، جوان است و ... داستان چیزی به ما نمیدهد. شاید باید حدس بزنیم. مثلا هر دو علاقه وافری به کتاب دارند. با توصیف فرزین از شیفتگی خود به کتاب چنین احتمالی قابل بررسی است اما مشکل اینجاست که باز هم بنابر اعتراف فرزین، این علاقه مشترک به کتاب نبود که او را به میترا نزدیک کرد. بلکه کتابها و بحث و جدل پیرامون آنها تنها ابزار و واسطهای بودند که او بتواند به میترا نزدیک شود: «اما آن روزها نویسندهها برای من ارزش دیگری داشتند. آنها واسطهای بودند که ما را به هم نزدیک کنند» (ص19)
تمامی این مثالها برای این است که به باور من داستان در اصلیترین هدف خود، یعنی پردازش شخصیتها و به تصویر کشیدن تقابل آنها کاملا تهی و ناتوان بوده است. در واقع اصلا شخصیتی نساخته که بخواهد از تقابل آنها «محکمه»ای تشکیل دهد. درست به همین دلیل هم هست که صحنه طلاق فرزین و همسرش در دادگاه کاملا بیروح، تصنعی، تکراری و بدون خلاقیت است. این تصویر دادگاه را به کرات در سطحیترین آثار سینمایی که جدایی یک زوج «روشنفکر»، آن هم در مبتذلترین معنای عامه گرایش را نمایش میدهند دیدهایم.
در نهایت اینکه «بهار 63»، از نگاه من اصلا داستانی برای روایت ندارد و همانچه را هم که روایت می کند تنها بر زبان می آورد و هیچ تصویری در ذهن بر جای نمی گذارد. این در شرایطی است که دست مایه نخستین اثر میتوانست ظرفیت بالایی برای پردازش چندین چالش رایج در جامعه امروزی را داشته باشد. شاید تبلور همین تهی بودن در عنوان اثر نیز بروز پیدا کرده است که نه تنها ارتباطی با موضوع داستان ندارد، بلکه حتی در بخشی که به آن پرداخته میشود نیز احساسی را در خواننده بر نمیانگیزد.
پی نوشت:
این کتاب در نظرسنجی سالانه وبلاگ خوابگرد از نگاه وبلاگ نویسان به عنوان یکی از سه اثر برگزیده در سال 88 انتخاب شد. نتایج این نظر سنجی را از اینجا ببینید و انتخاب های مجمع دیوانگان را از اینجا بخوانید.
در یادداشت بعدی از این مجموعه به رمان «شب ممکن» نوشته «محمدحسن شهسواری» خواهم پرداخت.
من از یک زاویه دیگه می بینم ، فرزین وارد یک چرخه خیانت شده و هر خیانت مثل یک نوع مخدر برای آرام کردن لحظه ای وجدان . شخصیت زنها در این رمان اهمیتی ندارند چون این چرخه خیانت میتونه با هر زن دیگه ای اتفاق بیوفته .
پاسخحذفصد البته داستان ایرادات زیادی هم داره .