روز کارگر آمد و رفت. نه باری از دوش کارگران برداشته شد و نه حتی دستی به یاریشان بلند شد. همه اینها به کنار؛ حتی میتوان پا را فراتر گذارد و گفت «اصلا معلوم نشد که مطالبه این قشر چیست که امکان بحث و گفت و گو بر سر آن پدید آید»! در این ناکامی انگشت اتهام را میتوان به هر سو نشانه گرفت، اما من میگویم «همه چیز و همه کس در یک هماهنگی کامل برای تداوم این وضعیت دست به دست هم دادهاند. از حاکمیت گرفته تا منتقدین سیاسی، مدعیان صنفی و حتی خود کارگران»!
شورای هماهنگی راه سبز امید به مناسبت روز کارگر بیانیه مفصل و طویلی منتشر کرد که بیشتر به یک مانیفست تبیین شرایط شباهت داشت تا بیانیهای راهبردی. (از اینجا بخوانید) با توجه به جایگاه این شورا، عجیب نبود که این بیانیه به دلیل نداشتن راهکاری عملی مورد انتقاد قرار گیرد، اما همه چیز در همین نداشتن راهکار خلاصه نمیشود. به باور من مشکلات در این زمینه بسیار عمیقتر هستند.
به موازات شورای هماهنگی، بیانیه دیگری با عنوان «هفت تشکل کارگری» نیز منتشر شد. (از اینجا بخوانید) تشکلهایی که در ظاهر باید برآمده از متن جامعه کارگری ما باشند و قابلاعتمادترین نهادهای ممکن برای برقراری ارتباط با این صنف به شمار آیند. با این حال نگاهی گذرا به مطالبات مطرح شده از جانب این تشکلها نشان میدهد که اگر فاصله آنها با جامعه کارگری بیشتر از هر حزب و گروه دیگری نباشد، بدون تردید کمتر هم نیست. به سه مطالبه زیر دقت کنید:
- لغو مجازات اعدام
- لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان
- محکومیت هرگونه تبعیض بر کارگران مهاجر افغانی و سایر ملیتها
من تردید ندارم اگر همین امروز به سراغ جامعه کارگری ایران برویم و از آنان بخواهیم که مطالبات خود را به ترتیب فهرست کنند، هیچ یک از این درخواستهای مطرح شده در ده گزینه نخست آنها هم قرار نخواهد داشت. اساسا من نمیدانم اگر میان کارگران ایرانی یک رایگیری انجام شود «لغو مجازات اعدام» تصویب میشود؟ آیا مطالبه واقعی کارگر ایرانی لغو تبعیض علیه کارگر افغان است یا اخراج تمامی کارگران افغان از کشور؟ شنیدن ترکیب « لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان» از زبان یک کارگر، کمتر از دو مطالبه دیگر مضحک به نظر نمیرسد.
رجبعلی مزروعی به تازگی و در جریان یک کنفرانس خبری دو ادعا در مورد ارتباط جنبش سبز با کارگران مطرح کرده است. (از اینجا بخوانید) ادعای نخست اینکه «در ایران اساسا چیزی به نام جنبش کارگری نداریم و هرچه هست یک سری حرکتهای مستقل و پراکنده است» و دیگری اینکه «نهادهای سیاسی و صنفی ما با یکدیگر پیوند ندارند». من با ادعای نخست کاملا موافقم، اما در مورد ادعای دوم میخواهم یک گام هم به پیش بگذارم و بگویم «در ایران اصلا چیزی به نام نهادهای صنفی وجود ندارد»! معدود موارد استثنایی نظیر «کانون صنفی معلمان» یا «سندیکای اتوبوسرانی شرکت واحد» نمیتوانند عیار مناسبی برای یک کشور 70میلیون نفری باشند. در چنین وضعیتی چگونه میتوان از نزدیکی جنبش سبز با مطالبات کارگران سخن گفت؟
حرف من این است که در شرایط غیر آزاد، عملا امکان ارتباط با تودهای بیشکل و بیقاعده وجود ندارد. جامعه کارگری ایران هیچ سازماندهی مشخصی ندارد. حتی اکثریت کارگرانش نیز خود را یک صنف متحد با منافع مشترک قلمداد نمیکنند. اگر همین امروز احزاب بخواهند با طرح مطالبات کارگران نظر مساعد آنها را جلب کنند نه میدانند که باید بر روی چه نکتهای انگشت بگذارند و نه میتوانند با هیچ شخص و نهاد تاثیرگزاری در این مورد وارد مذاکره شوند. فضای بسته و خفقان آور کشور نیز امکان تلاش برای یک سازماندهی سیاسی و یا رسانهای در این مورد را به حداقل رسانده است.
خلاصه کلام اینکه به همان میزان که نهادهای سیاسی ما از یافتن پلی برای ارتباط با کارگران عاجز ماندهاند، خود کارگران نیز تلاشی جهت شکلدهی به مطالبات و یا حرکات صنفی خود نمیکنند. (یا اینکه میکنند اما کافی نیست) در وضعیتی که احزاب عاجز، کارگران ناآگاه و معدود نهادهای مدعی کارگری بیربط به نظر میرسند، هیچ نباید تعجب کرد که چرا چنین ارتباطی شکل نمیگیرد و در عین حال نباید انگشت اتهام را بیهوده به اینسو و آنسو نشانه رفت. اینجا «همه چیزمان به همه چیزمان میآید».
آرمان جان با حرفت کاملاً موافقم. گه یادت هم باشه تو یه کامنت دیگه هم گفتم که توی ایران نمی بایست روی تشکل ها به هیچ عنوان حساب باز کرد به علت وضعیت وخیمی که در طول این 32 ساله همواره بوده( بعد هم نکته ای ضروریه تو این بحث. خود کارگرها به ندرت به انجام تشکل ها مبادرت می ورزن مخصوصاً در ایران امروز که می بینم سر اسانلو داره چی میاد طبیعیه که هزینه ی داشتن یک سندیکا رو نپردازن در حالی که شرایط وخیمی هم دارن تشکل های چپ هم عملاً بعد از اعدام های گسترده ی دهه ی شصت نابود شده و خب عملاً به نظر من در شرایط فعلی موجود بودن تشکل های کارگری اگر نه غیر ممکن در نسبت با کشورهای دیگه ی تحت سلطه ی دیکتاتوری بسیار سخته و خب بهد نظر من شما در همه ی تقصیر ها رو گردن کارگران انداختن به بیراهه می رید نتوانستن دلیلی بر نخواستن نیست) منتها شما دقت کن تو همون کشورهای کمونیستی و دیکتاتوری های به مراتب وخیم تر از وضع ما با همین طبقه ارتباط گرفتن دقیقاً با همین توده ی بی شکل( البته دقت داشته باشید که این توده نه بی شکله نه خواسته هاش غیر مشخصه. نبود تشکل به معنای بی شکل بودنشون نیست) در مورد نبود رسانه هم با شما چندان موافق نیستم جمعیت 25 بهمن رو مگهخ کسی به غیر از خودمون کشید بیرون. رسانه از آسمون نمیاد رسانه ماهاییم. الان ما باید رو جذب نفر به نفر کار کنیم. این هم لازمه ی اینه که اول یه برنامه ی موثر برای تبلیغ و اهداف و راه های مورد نظر رو در دست داشته باشیم تا بشه آدم جذب کرد. سر هیچ که نمی شه حرکتی رو سامان داد.
پاسخحذفبارها گفتم و بازم هم می گم حتی در صورت بودن تشکلات سازمان یافته ی کارگری در کشور هم با وضع موجود با این آشفتگی در برنامه جذب جنبش سبز نمی شدن همون طور که دیدیم دبیر کل حزب کومله چی گفت این که از حرکت دموکراسی مردم ایران پشتیبانی می کنه ولی از جنبش سبز نه.
این نظر نشون می ده جنبش سبز به تغییر رویه ی جدی و فوری نیاز داره. همین.