۱۰/۲۶/۱۳۸۹

آپولوژی

برای آنکه یک نمایش‌ بتواند مفاهیم عمیق فلسفی را بر روی صحنه ببرد، چه دستمایه‌ای بهتر از برگزاری محاکمه یک فیلسوف می‌توان یافت؟ حال اگر آن دستمایه دادگاه «سقراط»، حکیم برجسته یونانی باشد که دیگر کافی است به دنبال منبعی احتمالی برای دست‌یابی به متن گفت و گوهای رد و بدل شده در جریان محاکمه گشت تا حتی از پردازش نمایش‌نامه بی‌نیاز شد. با این حال نگارنده «آپولوژی» همه این فرصت‌ها را به کناری نهاده تا یکی از تاریخی‌ترین محاکمات بشری را به بی‌خاصیت‌ترین شکل ممکن روایت کند!

آپولوژی نمایشی 50 دقیقه‌ای است که در محاکمه سقراط خلاصه می‌شود. کارگردان تمرکز خود را آنچنان بر شخصیت اصلی قرار داده که اساسا بجز او تنها یک شخص دادستان گاه و بی‌گاه بر روی صحنه حاضر می‌شود. با چنین سبکی از اجرا انتظار می‌رود دیالوگ‌هایی که سقراط به تنهایی آن‌ها را بر زبان می‌راند از آنچنان عمق و یا گیرایی ویژه‌ای برخوردار باشند که مخاطب را به خود جذب کرده و بهانه قانع‌ کننده‌ای برای اجرای نمایش محسوب شوند. با این حال آنچه از زبان سقراط شنیده می‌شود را به جرات می‌توان از بان هر متهم دیگری که همین امروز در دادگاه‌های کشور به محکمه کشانده می‌شود سراغ گرفت. مجموعه‌ای از استدلال‌های سطحی که تنها هدفش اثبات بی‌پایه بودن تهمت کافری سقراط به خدایان یونان است. هیچ گونه ظرافتی در این دیالوگ‌ها به کار برده نشده و در پس آن‌ها هیچ مفهوم عمیقی به مخاطب منتقل نمی‌شود. آنچنان که اگر در طول نمایش نام سقراط به صورت مداوم تکرار نشود بعید نیست که مخاطب خیلی زود فراموش کند که این سخنان را یک فیلسوف برجسته بر زبان می‌راند.

محاکمه سقراط کاملا بی‌فراز و نشیب به پایان می‌رسد و یا دست کم این چیزی است که در «آپولوژی» تصویر شده. برای مثال در نمایش «گالیله»، صرف استقامت اولیه وی بر ادعاهایش و سپس عقب‌نشینی او از ترس مرگ خودش به نوعی چالش و تغییر در روند محاکمه بدل شده بود که از نمونه مشابهش در آپولوژی هیچ خبری نیست. یک عده که معلوم نیست به چه دلیلی نسبت به سقراط کینه دارند او را متهم به کفر می‌کنند و از آنجا که این عده کاملا هم در اکثریت هستند سقراط به مرگ محکوم می‌شود. همین و همین و همین و همین. نمایش نه بار دراماتیکی دارد، نه بعدی فلسفی یافته و نه حتی هیچ علاقه‌ای دارد که از ایده برگزاری یک دادگاه فرمایشی برای برقراری ارتباط با شرایط فعلی جامعه استفاده کند. (کاری که نمایش «گالیله» خیلی خوب انجام داد)

تنها ایده ابتکاری کارگردان استفاده از سه بازیگر (دو مرد و یک زن) برای اجرای همزمان نقش سقراط است. در آغاز نمایش این امید می‌رود که هر یک از این بازیگران نمایشگر جنبه‌ای از شخصیت سقراط باشند. آنجا که یکی مشغول نقاشی است؛ دیگری کوزه‌گری می‌کند و آخری نجار است. با این حال چنین ایده‌پردازی کارگردان در همین حد خلاصه می‌شود و خیلی زود این سه بازیگر با یکدیگر تلفیق می‌شوند. اندک دیالوگ‌های غیر‌دلچسب نمایش را هر کدام یک بار تکرار کرده و جاهایشان را مدام با یکدیگر عوض می‌کنند تا دست آخر معلوم نشود این سه نفر شدن به چه کار نمایش می‌آید. در نهایت اینکه آپولوژی نه حرفی برای گفتن دارد و نه به کسی کمک می‌کند تا یک ساعت دلچسب را پشت سر بگذارد.

پی‌نوشت:
نگاهی دیگر به نمایش را از اینجا بخوانید و مجموعه‌ای از تصاویر آن را از اینجا ببینید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر