پیروزی مشکوک و پر حرف و حدیث محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری نهم (سال 84) دستمایه مناسبی برای مخالفین جریان اصلاحات فراهم ساخت تا تمام کاسه کوزهها را بر سر اصلاحطلبان بشکنند و روی کار آمدن احمدینژاد را نتیجه سیاستهای غلط آنان بخوانند. در این وسط زبان دوستانی که در آن زمان به «تحریمیها» معروف بودند از همه بلندتر بود که زیر تا بالای عملکرد اصلاحطلبان را به باد هرگونه اتهام به جا یا ناروایی بگیرند و هیچ گاه هم از خودشان نپرسند چطور توافق نکردن اصلاحطلبان در جریان انتخابات 84 اشتباه بود، اما نادیده گرفتن هشدار «صدای پای فاشیسم» از جانب همین دوستان تحریمی هیچ اشتباهی نبود و آقایان به هیچ وجه در برابر تاریخ پاسخگو نیستند و همچنان میتوانند موضع طلباکاران همیشگی را حفظ کنند.
با این حال تنها چهار سال پس از اتفاقی که بسیاری آن را پایان کار «اصلاحطلبان» و شکست قطعی سیاستهای آنان قلمداد میکردند اتفاق دیگری افتاد. اصلاحطلبان به فاصله یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری دهم به صورت چند لایه مشغول برنامهریزی شدند تا همه شرایط را بسنجند و این بار مانورهای انتخاباتی حاکمیت را از پیش خنثی کنند(1). مطرح شدن نام سیدمحمد خاتمی و پس از آن چرخش ناگهانی به سوی میرحسین موسوی، هم حاکمیت را دچار سرگیجه کرد و هم باعث ایجاد یک موج عظیم اتحاد مردمی شد. من دستاوردهای سیاستگزاری اصلاحطلبان در آستانه انتخابات 88 را اینچنین فهرستبندی میکنم:
1- خنثی کردن تمامی دسیسههای انتخاباتی برای تخریب چهره نامزدهای اصلاحطلب تا جایی که حتی توهینهای مستقیم احمدینژاد در مناظرههای انتخاباتی هم نتوانست اقبال مردم به اصلاحطلبان را منحرف و حوادث سال 84 را تکرار کند.
2- ایجاد یک حس اتحاد و انسجام کمنظیر در میان بزرگترین طیف مردمی. به جرات ادعا میکنم که حتی موج غیرقابل پیشبینی دوم خرداد 76 هم به هیچ وجه از این منظر با انتخابات 88 قابل مقایسه نبود. شاهد امر را هم از بهت و حیرت عمومی نسبت به پیروزی قاطع خاتمی میتوان دریافت. یعنی در سال 76 اکثریت مردم میدانستند که خودشان به خاتمی رای خواهند داد، اما چندان امیدوار نبودند که دیگران هم همین کار را بکنند. اما در سال 88 اتحاد مردم و اعتماد به نفس آنان به جایی رسیده بود که وقتی حاکمیت اعلام کرد مجموع آرای موسوی و کروبی 14 میلیون است مردم بدون هیچ تردیدی این رقم قابل توجه(2) را نپذیرفتند و بلافاصله دست به اعتراض زدند.
3- غیرعملی ساختن هرگونه امکان پیروزی انتخاباتی برای حاکمیت. در واقع من نیز با رهبر جمهوری اسلامی موافقم که در چهارچوب سیستم انتخاباتی ایران، تقلب با ابعادی بیش از دو تا سه میلیون عملا غیرممکن است. درست به همین دلیل هم زمانی که موج اقبال عمومی به اصلاح طلبان خیال حاکمیت را راحت کرد که هیچ شانسی، ولو با چند میلیون تقلب برای پیروزی ندارد، نظام را وادار ساخت تا یک کودتای انتخاباتی را در دستور کار قرار دهد. یعنی عملا تمامی صندوقهای رای را به دور بریزد و کل انتخابات را در اعلام چند رقم بیمعنی خلاصه کند.
4- ایجاد وحدت گسترده. اصلاحطلبان برای اولین بار در سال 88 موفق شدند که عجیبترین و شاید بعیدترین لایههای جامعه را به یکدیگر پیوند بزنند. در واقع حامیان میرحسین موسوی که پس از کودتا حامیان مهدی کروبی هم به آنها افزوده شد از سنتیترین و مذهبیترین اقشار جامعه شروع میشدند و تا پیشروترین اقشار و نخبگان روشنفکری امتداد مییافتند. بدین ترتیب برای اولین بار پس از انقلاب سال 57 اتحادی در داخل ایران شکل گرفت که قابلیت ایجاد تغییر دارد و به درستی میتوان نام «جنبش» را بر آن نهاد. حال گرد آوردن چنین جنبشی را مقایسه کنید با توهم شیرین «کمپین بیست میلیون امضا برای رفراندوم قانون اساسی» که معلوم نبود گردانندگان آن در کدام جامعه زندگی میکنند و نتایج عملی این ماحصل عقل جمعی تمامشان به کجا رسید؟ جالب اینجا است که این دوستان نه تنها آن زمان حاضر به پذیرش هیچ نظر مخالفی نبودند و مرغشان یک پا داشت و تخیلات شیرین خود را به عنوان «تحلیل» تکرار میکردند، بلکه امروز و حتی پس از وقوع هم نمیتوانند شرایط را درک کنند و حقیقت را ببینند. یعنی نه تنها قدرت پیشبینی و تحلیل سیاسی نداشتند، بلکه امروز ثابت کردهاند که حتی از دو چشم بینا برای نگریستن به رخدادهای گذشته هم محروماند!
5- مشروعیت زدایی از حاکمیت. فراموش نمیکنیم که فریاد غیرمشروع خواندن حاکمیت برای بیش از 20 سال لغلغه دهانهای بسیاری بود و طی ده سال گذشته هم کم نبودند گروههایی که با همین توجیه شرکت در انتخابات را مذمت میکردند. با این حال تاریخ ثابت کرد نه تنها لجبازیهای این جماعت که حتی هتاکیها و توهینهای مداومشان به اصلاحطلبان نتوانست آنچنان مشروعیت حاکمیت را زیر سوال ببرد که حرکت هماهنگ جریانات اصلاحطلب در انتخابات 88. نیاز به توضیح نیست که مشروعیت یک حاکمیت تنها زمانی از میان میرود که اکثریت مردم آن را بیگانه از خود قلمداد کنند و حاکمیت جمهوری اسلامی تا پیش از کودتای 88 هیچ گاه چنین رسوایی کمنظیری را تجربه نکرده بود.
نتیجه اینکه به باور من، آنانی که تا دیروز روی کار آمدن دولت احمدینژاد را دستاورد اشتباهات اصلاحطلبان میخواندند و خود را از هرگونه پاسخگویی مبرا میدانستند، امروز باید بپذیرند که شکل گیری جنبش سبز از دو حالت خارج نیست. یا ماحصل یک حرکت پیوسته اصلاحطلبانه است که شاید از دوم خرداد 76 آغاز شد، رشد کرد، بالا گرفت و در نهایت با خرداد ماه 88 به شکل امروزین خود درآمد که در این حالت دولت نهم هم تنها یک واقعیت تاریخی در مسیر این جبردیالکتیک بوده است. در حالت دیگر و به فرض که نخواهیم به چهارچوب تحلیل جبری تاریخ تن بدهیم میتوان ادعا کرد که دولت نهم به همان اندازه نتیجه اشتباه اصلاحطلبان بود که زایش و پیدایش جنبش سبز نتیجه درایت آنان. یعنی اصلاحطلبان اشتباه و شکست خود در سال 84 را پذیرفتند و در سال 88 درصدد جبران آن برآمدند. جبرانی که اتفاقا نه با رادیکال کردن شعارهای انتخاباتی، بلکه با تعدیل آن امکان پذیر شد(3).
در هر دو حالت من نمیتوانم دایههای دلسوزتر از مادر، همیشه طلبکار و البته غیرپاسخگویی را درک کنم که امروز هم تلاش میکنند جنبش سبز را از خطر مداوم و ای بسا روزافزون اصلاحطلبان در امان بدارند. این تحلیلگران بالفطره که حتی یک شوخی سیاسی نظیر «جنبش ملی ما هستیم» هم به مراتب عملکردی عینیتر از دستاوردهای حقیقی آنان دارد، امروز به مانند همیشه در موضع منتقد مداوم اصلاحطلبان قرار گرفتهاند و هیچ هم به روی مبارکشان نمیآورند که اگر قرار بود مردم به حرف ایشان گوش کنند احتمالا امروز احمدینژاد با خیال آسوده از 17 میلیون رای از مجموع یک جمع 25 میلیونی رییس جمهور قانونی و مشروع نظام بود و کل دغدغه مردمی هم از اتحاد پراکنده چهار نفر تاکسیران برای جلوگیری از افزایش قیمت بنزین فراتر نمیرفت. نه اتحادی در کار بود و نه جنبشی. هرچند بدون تردید بساط تحلیلگری این همیشهحق سر جایش باقی بود.
پانویس:
(1) - نمونه موفق یکی از این مانورهای انتخاباتی در سال 84، رد صلاحیت دکتر معین و سپس تایید آن با حکم حکومتی رهبر بود
(2) – فراموش نکنیم احمدینژاد در دور دوم انتخابات 84 که به رییس جمهور شدنش منجر شد فقط 17 میلیون رای داشت و از این جهت رقم 14 میلیون اعلام شده کاملا قابل توجه و حتی فریبنده بود.
(3) – سال 84 رادیکالترین شعاری که مطرح شد از جانب دکتر معین بود که حکم حکومتی را زیر سوال برد. سال 88 تندترین شعارها از حد تعطیلی گشت ارشاد و یا احترام به کرامت انسانی شهروندان فراتر نرفت.
(1) - نمونه موفق یکی از این مانورهای انتخاباتی در سال 84، رد صلاحیت دکتر معین و سپس تایید آن با حکم حکومتی رهبر بود
(2) – فراموش نکنیم احمدینژاد در دور دوم انتخابات 84 که به رییس جمهور شدنش منجر شد فقط 17 میلیون رای داشت و از این جهت رقم 14 میلیون اعلام شده کاملا قابل توجه و حتی فریبنده بود.
(3) – سال 84 رادیکالترین شعاری که مطرح شد از جانب دکتر معین بود که حکم حکومتی را زیر سوال برد. سال 88 تندترین شعارها از حد تعطیلی گشت ارشاد و یا احترام به کرامت انسانی شهروندان فراتر نرفت.
درود درود بر شما واقعا قلم شیوایی دارید بسی لذت بردم! حرف دل ما رو زدید!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدر مورد قضیه تقلب من هم معتقدم پیروزی احمدی نژاد با رقم اعلام شده ممکن نیست اما در مورد یک مساله برام ابهام وجود داره که اگه کسی بتونه برام توضیح بده یا شاید من درست متوجه نمیشم ممنون میشم.
ظاهرا آقای موسوی 40 هزار ناظر داشتن که بنا به برداشت من اکثر صندوقها رو پوشش میدادن.
درسته که سیستم پیامک هم شب انتخابات قطع شده بود اما این افراد ظاهرا باید از جمع آرا در صندوقهایی که توش ناظر بودن خبر داشته باشن
قاعدتا باید بر اساس شهادت این افراد باید بشه این موارد رو مشخص کرد:
1- کف آرای موسوی، کروبی رضایی
2- مقایسه تطبیقی با ریز آرای اعلام شده توسط شورای نگهبان
طبیعتا این دو مورد در صورت اختلاف با نتایج اعلام شده محکمترین سند تقلب خواهند بود و من درست متوجه نمیشم که چرا این اطلاعات اگه وجود دارن منتشر نمی شن و هیچ اشاره ای هم به اونها در شکایات شاکیان نمی شه