جناب مولوی، در دفتر پنجم از مثنوی گرانبهای معنوی داستان مشهوری دارد در مورد کنیزکی که با خر خاتون خود همبستر میشد و در این راه استادانه از یک «کدو» استفاده میکند. (متن کامل را از اینجا بخوانید+) خاتون که از ماجرا خبردار میشود طمع میکند که کنیز را دست به سر کند و خودش از جناب خر کامجویی کند، اما چون از راز «کدو» بیاطلاع است جان خودش را از دست میدهد. حکایت را جناب مولوی در مذمت تقلید کورکورانه سروده است. به قول خودشان برای موفقیت «آب حاضر باید و فرهنگ نیز»؛ در غیر این صورت:
کار بیاستاد خواهی ساختن -- جاهلانه جان بخواهی باختن
درخبرها آمده بود که جرقه اعتراضات مردمی در تونس به دنبال خودسوزی یک دستفروش زده شد. حال که این اعتراضات دست کم در فراری دادن جناب دیکتاتور موفق افتاده، برخی همتایان انقلابی دیگر راز تمام پیروزی را در همان خودسوزی خلاصه کردهاند. پس خبرهای جدید از خودسوزی انقلابیون مصری یکی پس از دیگری منتشر میشود، (از اینجا بخوانید+) البته بدون اینکه تظاهراتی در پی داشته باشد. خلاصه به باورم حکایت این گروه که از کل دلایل و عوامل پیروزی تونسیها همان یک خودسوزیاش را دیدهاند حکایت همان خاتونی است که خر را دید اما کدو را ندید!
خدمت تمام عزیزانی که تقلید بیقید و شرط از حرکت مردم تونس را برای دیگر نقاط جهان نسخه میپیچند از زبان جناب مولوی عرض میکنم که:
پس کنیزک آمد از اشکاف در -- دید خاتون را به مرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود -- گر ترا استاد خود نقشی نمود
ظاهرش دیدی سرش از تو نهان -- اوستا ناگشته بگشادی دکان
کیر دیدی همچو شهد و چون خبیص -- آن کدو را چون ندیدی ای حریص
یا چون مستغرق شدی در عشق خر -- آن کدو پنهان بماندت از نظر
ظاهر صنعت بدیدی زوستاد -- اوستادی برگرفتی شاد شاد
ای بسا زراق گول بیوقوف -- از ره مردان ندیده غیر صوف
ای بسا شوخان ز اندک احتراف -- از شهان ناموخته جز گفت و لاف
هر یکی در کف عصا که موسیام -- میدمد بر ابلهان که عیسیام
جمله جستی باز ماندی از همه -- صید گرگانند این ابله رمه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر