۱۱/۰۲/۱۳۸۹

دست‌یابی به امکان تغییرات تدریجی بزرگترین دستاورد است

- به محض روی کار آمدن دولت شاپور بختیار، مهندس بازرگان مذاکرات گسترده‌ای را برای قانع کردن او و افسران رده بالای ارتش به انتقال بدون خشونت قدرت آغاز کرد. بازرگان از یک سو از ارتش می خواست که با اعلام بی طرفی، از کشتار و سرکوب احتمالی مردم خودداری کند و از سوی دیگر بختیار را ترغیب می‌کرد تا با ارسال نامه‌ای به آقای خمینی، از نخست وزیری شاه استعفا دهد. بر پایه این درخواست قرار بود تا بختیار پس از استعفا از نخست وزیری شاه، از جانب آقای خمینی به عنوان نخست وزیر دولت موقت برای انتقال قدرت معرفی شود. پس از آنکه بختیار با چنین تصمیمی موافقت می‌کند، گویا به دلیل کارشکنی برخی نزدیکان آقای خمینی یک شرط دیگر به پیشنهاد افزوده شده و از بختیار خواسته می‌شود که شخصا به پاریس رفته و استعفایش را با دست خود تقدیم کند. بختیار ابتدا از پذیرش پیشنهاد جدید که آن را توهین آمیز قلمداد می‌کرد سرباز زد. البته گویا کمی بعد به همین پیشنهاد هم راضی شده بود که دیگر وقت نشد و آقای خمینی راهی تهران شد. (البته در این مورد روایت‌های گوناگون و متناقضی وجود دارد. در همین رابطه می‌توانید به کتاب خاطرات عباس امیرانتظام مراجعه کرده و یا دو یادداشت از اینجا+ و اینجا+ بخوانید)

- اینجا قصد بازخوانی تاریخ انقلاب را ندارم. تنها می‌خواهم یک پرسش انتزاعی مطرح کنم: اگر بختیار فرصت پیدا می‌کرد که خود دولت انتقالی را بر عهده بگیرد، چه سرنوشتی در انتظار کشور بود؟ آیا باز هم انقلاب ایران تا این حد خونین می‌شد؟ آیا باز هم صدها و ای بسا هزاران نفر به چوبه‌های دار سپرده می‌شدند؟ آیا باز هم کشور درگیر جنگ داخلی و فجایع کردستان و ترکمن صحرا می‌شد؟ آیا انقلاب ضد استبدادی ایران با آن سرعت به یغما می‌رفت و کشور از چاله استبداد شاهنشاهی به چاه استبداد مذهبی می‌افتاد؟

شاید پرسش هایی از این دست به دلیل انتزاعی بودن نادرست و پاسخ آن‌ها به دلیل ابطال‌ناپذیر بودن غیرقابل اتکا محسوب شوند. اما اگر به نمونه تغییرات در تونس دقت کنیم، شاید بتوان یک شبیه‌سازی مجازی در این مورد قایل شد. پس از فرار دیکتاتور اول تونس، کابینه انتقالی خیلی زود تشکیل شده است. ساختارهای حکومت قبلی، از قانون اساسی گرفته تا ارتش همچنان بدون تغییر باقی مانده‌اند و تنها اعتراضی که از جانب مردم تا کنون گزارش شده به ابقای برخی وزیران دولت پیشین در دولت انتقالی مربوط می‌شود که آن هم برطرف شد. شاید هنوز برای قضاوت نهایی خیلی زود باشد؛ اما اگر تا همین‌جای کار بخواهیم یک گزارش کلی از اتفاقات تونس بدهیم شاید بتوان ادعا کرد تمام حرکت مردم تونس معطوف به ایجاد امکان تغییر شد. هدف بسیار بزرگی که البته به دست آمده است و از حالا به بعد می‌تواند نقطه شروع مردم تونس برای اصلاح نظام کشورشان محسوب شود. به بیان دیگر، به نظر می‌رسد مردم تونس قصد نداشتند با اعتراضات خود یک شبه تمام مشکلات کشور را حل کرده، قانون اساسی غیردموکراتیک قبلی را ملغی و حتی دست اندرکاران حکومت پیشین را محاکمه و برکنار کنند. شاید آن‌ها دانسته و یا ندانسته به این نتیجه رسیدند که با یک دست نمی‌توان چند هندوانه را برداشت. پس همینکه تمام تلاش‌ها و هزینه دادن‌ها و خون ریختن‌ها به ایجاد فرصتی برای تغییر ختم شود یک پیروزی بزرگ به دست آمده که باید از آن حمایت شود.

وبلاگ نویس منتقد تونسی که به دولت انتقالی کشور راه یافته است به تازگی با تاکید بر «درست بودن روش تدریجی و ارجحیت آن بر حرکات شدید و انقلابی» مدعی شده است که «تونس دست کم ۱۰ سال وقت لازم دارد تا یک دموکراسی باثبات در آن جان بگیرد». وی به تازگی در یکی از «توییت»های خود آورده است: «درخواست قلع و قمع تمامی صاحب‌منصب‌های پیشین واقع‌گرایانه نیست. نمی‌شود همه تازه‌کاران سیاسی مثل من را یک‌شبه وارد دولت کرد». (از کلمه بخوانید+)

۳ نظر:

  1. ناشناس۲/۱۱/۸۹

    متاسفانه در جریان انقلاب حرف ها خوب شنیده نمیشه ... ماجرای بختیار هم این بود"موثق از نزدیکای بختیار نقل می کنم": قرار به انجام یک ملاقات بین خمینی و بختیار میشه و قرار میشه تو اون ملاقات خمینی بهش پیشنهاد نخست وزیری بده و بعد از اون ملاقات بختیار بختیار استعفا بده و نخست وزیری خمینی رو بپذیره که تو اخرین لحظات وضاع اونجور میشه که دیدیمسفر بختیار به پاریس پیشنهاد هوض میشه و میگن بختیار باید قبل از ملاقات استعفا بده که این پذیرفته نمیشه و ا

    پاسخحذف
  2. ناشناس۵/۱۱/۸۹

    با اوجگیری انقلاب شاه به دست و پا افتاده بود. مهره عوض میکرد.حتی هویدای بدبخت را که کلی به شاه خدمت کرده بود بزندان انداخت و همه تقصیر ها را به گردن او انداخت.چمشید آموزگار نخست وزیر شد. پس از ان شریف امامی را که از خانواده ای روحانی بودبرای باصطلاح جلب نظر روحانیون نخست وزیر کرد. او هم کاری از پیش نبرد. شاه مجبور شد به زور علنی و ارعاب پناه بیاورد. ارتشبد ازهاری رانخست وزیر کرد و او هم بلافاصله اعلام حکومت نظامی کرد.با دستور خمینی مردم حکومت نظامی را شکستند وییرون ریخته با آن درگیرشدند. این آخرین تیر ترکش شاه با استفاده از زبان زور بود که سودی نبخشید. همه میدانستد که شاه رفتنی است. هیج کس حاضر نبود نخست وزیری اورا بپذیرد. حتی ادمی مثل دکتر امینی که شاه از او خیلی بدش میامد خاضر به پذیرش نخست وزیری نشد. بختیار ادم مطرحی در جبهه ملی نبود. از او مطرح تر دکتر شایگان یا صدیقی، از یاران مصدق بودند. چرا بختیار نخست وزیری را پدیرفت؟ جاه طلبی؟ همه میدانستند که نجات سیستم شاهنشاهی غیر ممکن است و دیگر دیر شده. سیاست بختیار مرده بدنیا آمده بود. وقتی مردم به شکل وسیع در تظاهرات شرکت کرده ومشروعیت شاه تمام شده بود، نخست وزیر او هم غیر قانونی بود. بختیار سعی کرد ولی در اثر فشار مردم محبور شد فرودگاه را بالاخره برای ورود خمینی باز کند. آمدن خمینی پایان کار بختیار نبود. پذیرش نخست وزیری شاه اغاز پایان کار او بود. درتونس هم خارجیها میخواهند رژیم دست نخورده بماند. بن علی را فدا کردند که شاید خشم مردم را مهار کنند. ولی مردم خواهان کنار گذاشته شدن تمام ارگانها و ادمهایی هستند که با رژیم او همکاری داشته اند. اتفاقا برعکس نظر شما خواهان محاکمه افراد نزدیک به بن علی و خانواده او و بخصوص مسئولین و کارمندان وزارت کشور که با زور و سر کوب رژیم بن علی را سرپا نگاه داشته بودند نیز هستند. مردم حق دارند کسانی را که باعث سیه روزی آنها شده و اموال مردم را غارت کرده و کشته اند، مجازات کنند. آنروز فرا خواهد رسید . این هم باید درس عبرتی به دیکتاتورها و کسانی باشد که با سیاست بازی قصد تبرئه و باز چیره کردن همان سیستم دیکتاتوری را دارند. بهرام

    پاسخحذف
  3. ناشناس۶/۱۱/۸۹

    تاریخ جای اگر و مگر نیست:
    روح الله المصطفوی – خمینی خواستار برپایی ِ یک سامان اسلامی – تروریستی فدایی اسلامی بود. در این هیچ جای شک و دودلی نیست. می توان اینرا در همه‌ی ِ نوشته‌های او نگاه کرد و دید و به‌ویژه "حکومت اسلامی" او که در سال 1373 در بیروت - لبنان به‌چاپ رسیده بود. همچنین می توان به "کشف الاسرار" او و "نهضت روحانیت" نگاه کرد و اندازه‌ی واپسگرایی و ایران‌ستیزی ِ این دار و دسته را در این دو نوشته به‌آشکارا دریافت و ناآگاهی و واپسگرایی ِ اندیشه‌های ِ او و یارانش را در همه‌ی کارهای کشوری و لشگری به‌روشنی دریافت.
    مهدی بازرگان با اینکه از بینش های خمینی بسیار خوب آگاه بود و اندیشه‌های واپسگرایانه‌ی او را به‌خوبی می‌شناخت، تنها می خواست که با نیروی دین‌پناهان و دکانداران دین‌فروش سامانی در ایران برپا کند که هم "اسلامی" باشد و هم تا اندازه‌ای "آزادیخواه" – برپایه‌ی آنچه که خود و یارانش از آزادی در می‌یافتند. از اینرو جای دو دلی و شک نیست وهمه‌ی آگاهان هم می‌دانند و رخدادها هم نشان دهنده‌یِ این گزینش همیشگی‌ی ایشان بود که همه‌ی کوشش خود را به‌کار برند تا مبادا یاران و رهروان زنده‌یاد دکتر محمد مصدق و یارانش در جبهه‌ی ملی ایران که به‌ویژه گیتی‌گرا[سکولار] بودند به سررشته‌داری و کشورداری برسند، آنگونه که در زمان خود زنده‌یاد دکتر مصدق رواج داشت. و این ستیز و پیکار با یاران مصدق را به‌ویژه یاران و همراهان مهدی بازرگان که هنوز هم میداندار هستند، همیشه دنبال نموده و می‌نمایند. پاره‌ای از این یاران او را می توان بسیار تندروتر و اپسگراتر از هرآینه احمدی نژاد و دار و دسته‌اش دانست که اکنون هم می‌توان ایشان را در دستکاه این ایران‌ستیزان سرگرم همکاری با گروه‌های تندروی اسلامی دید.
    خمینی هیچگاه نمی‌توانست با دکتر شاپور بختیار این آزادمرد مصدقی کنار بیاید و این را شاپور بختیار خود به‌خوبی می‌دانست. او یکی از سه تن رهبر جبهه ملی و دبیر حزب ایران بود و جایگاه بسیار والایی در میان آزادیخواهان داشت و خوب می‌دانست که با واپسگرا و ایران‌ستیزی مانند خمینی نمی‌تواند هیچگاه کنار بیاید. او تنها نیاز به زمان داشت که نیروهای وابسته به بیگانه و سران ارتش زیر فرمان بیگانگان از پشت به او و به خود و به میهن خود ایران خنجر زدند و دست به کودتایی زدند که به سود واپسگرایان ایران‌ستیز و به سود فدایی اسلامی‌ها و در راه گسترش "کمربند سبز" بود و در پیامد خود نیز برخه شدند و کشور ما به این درماندگی و شوربختی فروغلتید که اکنون گواه آن هستیم.
    این جستار "کمربند سبز" پیشتر هم در پاکستان و هم در ترکیه جا خوش کرده بود و پیش رانده می‌شد!

    پاسخحذف