کودتای 28مرداد سال 32، احتمالا یکی از بدنامترین کودتاهای تاریخ جهان است، چرا که به صورت همزمان دو خواست ملی و دموکراتیک را هدف قرار داد. در واقع به دنبال این کودتا نه تنها مسیر حرکتهای دموکراتیک در داخل کشور متوقف شد بلکه روند استعمارستیزی هم به سد بزرگی برخورد کرد که نتیجه آن واگذاری مجدد سرمایههای ملی به دست عوامل خارجی کودتا بود. بدین ترتیب کودتایی که خیلی زود خشن و خونین شد از هرنظر نفرت و انزجار ایرانیان را برانگیخت، اما به شهادت تاریخ کمتر از 15 سال پس از آن کودتا، هیچ اثری از چهرههای فعال و شاخص ملی کشور در اذهان باقی نمانده بود. در واقع در نیمه دوم دهه 40 شمسی، ملیگرایان سابق که زمانی مرکز توجه تمامی ایرانیان و حتی جهانیان (به دلیل مبارزه با انگلیس) قرار داشتند به صورت کامل از عرصه سیاسی حذف شده بودند و حتی در بدنه جامعه نیز تمایلی به بازگشت آنها دیده نمیشد. چنین دستاوردی برای حاکمیت کودتا تنها با اتکا به سرکوبهای خشن ممکن نبود. در واقع سرکوب تنها میتوانست دستیابی به مطالبات را به تعویق بیندازد، اما نمیتوانست مطالبات را از میان بردارد. پس نظام شاهنشاهی در کنار سرکوب دست به اقدامات دیگری زد تا ریشه تمامی نارضایتیها را بخشکاند.
به باور من، بلافاصله پس از ناکامی دولت دکترامینی و اخراج آخرین بازمانده جنبش ملیگرایی از قدرت، شاه زیرکانه دست به یک رفرم از داخل حاکمیت زد. وی با اتکا به نسل جدیدی از تکنوکراتهای جوان نظیر حسنعلی منصور و بعدها امیرعباس هویدا توانست بسیاری از مطالبات اجتماعی را بدون همکاری با مخالفان ملیگرای خود تحقق بخشد. در واقع اصلاحات مطرح شده در جریان انقلاب سفید آنچنان گسترده و ریشهای بود که نه تنها ملیگرایان، که حتی احزاب تندرو چپگرا نیز تا حدود بسیاری خلع سلاح شدند. شاه خودش به زنان حق رای داد، نظام خان سالار را از روستاها حذف و زمینها را میان دهقانان تقسیم کرد، کارگران را در سود کارخانجات شریک ساخت، برای ریشه کنی بیسوادی و بهداشت نامناسب بسیج همه گانی به راه انداخت، نظام بیمه و تامین اجتماعی ایجاد کرد و موفق شد تورم را به بهترین حالت ممکن کنترل کند. (اصول انقلاب سفید را از اینجا+ بخوانید) وی بعدها حتی از کنسرسیوم نفتی هم خارج شد تا به ته مانده مطالبات ضداستعماری هم روی خوش نشان داده و عملا کشور را از زیر بار استعمار خارج سازد. باز هم به باور من این اصلاحات آنچنان کارگر افتاد که دست کم برای بیش از یک دهه ثبات و امنیت حاکمیت کودتا را تضمین کرد و مشروعیت از دست رفته را تا حدودی بدان بازگرداند. (برپایه این نگاه، نارضایتیهای نیمه دهه پنجاه که منجر به انقلاب شدند بعدها به وجود آمدند و پیوند معناداری با کودتای 28مرداد 32 نداشتند)
***
به نظر می رسد حاکمیت کنونی نیز پس از کودتای خرداد 88 رویای یک رفرم از داخل را در سر میپروراند تا به نوعی مطالبات اجتماعی-اقتصادی را از داخل برآورده ساخته و راه را برای بازگشت اصلاحطلبان و یا دیگر معترضان فعال در جنبش سبز ببندد. پیش از این به گفت و گوی دکتر زیباکلام و اشاره ایشان به نقش «رحیم مشایی» در آینده سیاسی کشور اشاره کرده بودم. (از اینجا+ بخوانید) گمان میکنم دکتر زیباکلام نیز در چهارچوب همین دیدگاه است که مشایی را یکی از امیدهای اصلاح در آینده سیاسی کشور میداند. در واقع حاکمیت با ایجاد تضاد میان اصولگرایان سنتی و جناح احمدینژاد در حال شبیهسازی یک دوقطبی در داخل خودش است تا بتواند رهبری مطالبات اجتماعی را بین این دو طیف داخلی تقسیم کند. در این تقسیمبندی طبیعتا یک نفر هم باید رهبری مطالبات مدرنی همچون برابری حقوق زنان و یا آزادسازی موسیقی را بر عهده بگیرد که گویا در این زمینه تنها نامزد قابل تصور نظام همین جناب رحیم مشایی است. اما پرسش اصلی من این است که اساسا این حاکمیت کودتا ظرفیت و امکان رفرم داخلی را دارد؟ آیا این حاکمیت نیز میتواند به مانند محمدرضاشاه پس از 28 مرداد مطالبات اجتماعی و اقتصادی را بدون اتکا به مخالفان برآورده سازد؟
پاسخ فعلی من به این پرسش منفی است اما آن را نیازمند تشریح بیشتر میدانم و اینجا تنها و به صورت فهرستوار به برخی دلایل خود برای رسیدن به این پاسخ منفی اشاره میکنم:
1- بزرگترین مشکل پیش پای حکومت فعلی بحران اقتصادی است. محمدرضاشاه در نیمه دوم دهه 40 به چند روش این مشکل را برطرف ساخت. نخست اینکه با شتاب به سمت صنعتی شدن و ایجاد اشتغال حرکت کرد. دوم اینکه با شریک ساختن کارگران در سود کارخانجات و بعدها افزایش چشمگیر حقوق کارگران تا حدود بسیاری نارضایتیهای این طبقه را کاهش داد و در نهایت اینکه با سیاست تقسیم اراضی، سپاسگذاری وفادارانه روستاییان را به خود جلب کرد. (هرچند این سیاست بعدها مشکلاتی به همراه داشت و به دلایلی که جای طرحش اینجا نیست به کشاورزی کشور آسیب رساند) در نقطه مقابل بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی فعلی کشور ناشی از دخالتها و نفوذ مافیای نظامی-شبهه نظامی در بخش صنعت و بازرگانی کشور است. در واقع تا زمانی که دست این مافیای مخوف و عریض و طویل از اقتصاد بیمار و رنجور کشور کوتاه نشود، هیچ امیدی به بهبود شرایط صنعتی کشور، گسترش بخش خصوصی و امکان ایجاد فرصتهای شغلی وجود ندارد. این در حالی است که همین مافیا خود بزرگترین حامی و احتمالا مجری کودتای 88 بوده و برای حاکمیت حذف این نقطه اتکا غیرممکن است. در واقع گمان نمیکنم حاکمیت کنونی اساسا چیزی جدا از همین مافیای نظامی-اقتصادی باشد.
2- محمدرضاشاه با گسترش دانشگاهها، تشکیل سپاه دانش برای ریشهکنی بیسوادی و اعطای حق رای به زنان تا حدود بسیاری مطالبات مدرن طبقه متوسط را نیز برآورده ساخت و حتی تحسین بسیاری از مخالفان تجدد خواه خویش را برانگیخت. در نقطه مقابل حاکمیت کودتای کنونی از اساس نمیتواند گرایشی به تجددگرایی داشته باشد چرا که ذات تمرکز آن بر روی سنت و مذهب بناشده است. در واقع هرقدر که محمدرضاشاه تلاش میکرد حامیان خود را به مرور به طبقه متوسط و مدرن جامعه منتقل کند، حاکمیت کنونی همچنان از شر طبقه متوسط و مدرن به سوی اقشار سنتی و یا کمسواد جامعه پناه میبرد. پس هرگونه تلاش برای برآورده ساختن مطالبات طبقه متوسط میتواند خطر جدی از دست دادن اقشار سنتی را به دنبال داشته باشد که به هیچ وجه برای حاکمیت پذیرفته شده نیست.
3- به جرات میتوان گفت هیچ رفرمی در داخل کشور بدون حصول اطمینان از شرایط بینالمللی امکانپذیر نیست. در واقع کشوری که از جانب دیگر کشورهای جهان در معرض تهدید قرار بگیرد، خواسته یا ناخواسته در شرایط آماده باش جنگی (نه لزوما به معنای نظامی آن) قرار خواهد گرفت که شرایط ویژهای محسوب میشود و الزامات خاص خودش را دارد. محمدرضاشاه به پشتوانه حمایتهای جهانی از حکومتش تقریبا هیچ دغدغه بینالمللی نداشت. معدود حساسیتهای او به قدرت گرفتن کشور عراق و یا دخالتهای شوروی هم چندان واقعبینانه به نظر نمیرسید چرا که امکان نداشت آمریکا اجازه حمله نظامی به ایران را به کسی بدهد. این ثبات به شاه کمک میکرد تا تمام تمرکز خود را متوجه اصلاحات داخلی کند. در نقطه مقابل، حاکمیت فعلی ایران احتمالا در دشوارترین شرایط بینالمللی تاریخ کشور قرار دارد که حتی اوضاع را از زمان جنگ 8 ساله هم بدتر کرده است. تحریمهای پیاپی، تهدیدهای گاه و بیگاه به حمله نظامی و حتی درز اخباری از اوج دشمنی کشورهای عربی منطقه همه و همه سبب میشود تا نظام نتواند با خیال آسوده به سراغ یک جراحی بزرگ سیاسی در داخل کشور برود.
در نهایت اینکه من گمان میکنم امکان بازسازی مجدد حاکمیت کشور صرفا از داخل جناح پیروز در کودتای 88 بیش از اندازه خوشبینانه است، هرچند چنین تصوری نباید خیال مخالفان را آسوده کرده و آنها را به خواب غفلت فرو برد. در تاریخ معاصر این کشور کم نبودهاند جریانات محبوب، ملی و مردمی که برای برههای از زمان حمایتهای خیرهکنندهای را به خود اختصاص دادند اما خیلی زود برای همیشه از صفحه روزگار محو شدند. به باور من جنبش سبز اگر میخواهد به نمونهای دیگر از این دست جنبشهای مردمی بدل نشود، نیازمند بازتعریف خود و اعمال تغییرات عمده در روند طرح مطالبات و البته پیشبرد مبارزات مدنی است. در این رابطه من هم برنامههای پیشنهادی خودم را دارم که در آینده نزدیک و در صورت مساعد تشخیص دادن فضا آنها را برای بحث و گفت و گوی بیشتر منتشر خواهم کرد.
در جایی که شخص اول نظام میگوید اگر مصالح نظام حکم بکنه ،از اصول دین هم میگذریم ،پس اگر منافع شان ایجاب کند هر رفرمی هم خواهند کرد به اضافه آزادی حجاب ،عدم منع مشروبات الکلی ،آزادی روابط ،آزادی موسیقی ،برچیدن اعدام ، دو تیغه کردن صورت نزد ایت الله ها !،... جمهوری اسلامی فقط یک" پرنسیب" می شناسد :عدم پایبندی به هر گونه اصول اخلاقی و انسانی .
پاسخحذفیعنی در زمان شاه مافیای اقتصادی نبوده؟
پاسخحذفاینکه حکوکت با تجددگرایی مخالفه خیلی کلی هست. چون دقیقا مرزبندی ( یا چگونه بومی سازی تجدد) هست که مخالف و موافق را می سازد. یعنی جزییات کار مهم هست که به نظر می رسه می تونن توی این زمینه موفق عمل کنند.
آرمان
پاسخحذفمجموعه حرف ات مورد قبول اکثر استراتژیست های غربی هم هست. اما هرچه گشتم میان حرف ها جایی برای «پرونده اتمی» پیدا نکردم. پروژه اتمی ایران، شاه کلید کودتاچیان است، ولی نه آنطور که در ابتدای علنی کردن ش تصوراش را می کردند. سپاه پروژه اتمی را در حالت امیدوارانه زمینه استیلا بر خاورمیانه و در حالت بدبینانه وسیله عقب نگه داشتن غرب در همه مسایل دیگر مورد مناقشه می دانست. اما حالا دو عامل باعث شده که بمب اتمی اسلامی ، کابوس کودتاچیان شود، اول خیزش سبز مردم پس از انتخابات و دوم همکاری بین الملی که تنها و تنها به هدف از کار انداختن پروژه اتمی ایجاد شده و استاکس نت، تنها نوک این کوه یخ است. با توجه به عدم تمایل به پنهانکاری و محرمانه نگه داشتن صورت مذاکرات اتمی، ظاهرا کودتاچیان به این نتیجه رسیده اند که پرونده اتمی هزینه است و هیچ فایده ای بلافصلی ندارد. به همین دلیل تمام تلاش شان را می کنند که به قیمتی مناسب حراج ش کنند. به همین دلیل هم هست که حجم مزخرفات ریاست جمهوری در این باره به شدت کاهش یافته. اما ظاهرا غرب به خوبی نقطه ضعف ایران را یافته است. به دید من، اگر کودتاچیان موفق به معامله اتمی بشوند، علی رغم تمام ضعف و کاستی هایی که برشمردی (و همگی به جای خود مهم و حساس اند) خواهد توانست ثبات را به کشتی شکستگان جمهوری اسلامی برگرداند.
موفق باشی