معرفی:
عنوان: قناری باز
نویسنده: حامد اسماعیلیون
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ نخست، زمستان 89
87صفحه، 2000 تومان
نمیدانم از تاثیرات مهاجرت است یا نه، اما «قناری بازی» حامد اسماعیلیون یکپارچه بوی نوستالژی میدهد. احساسی مشابه همانچه که در «آویشن، قشنگ نیست» تصویر شده بود و این بار نیز به شکل و شمایل دیگری به قلم درآمده است. انگار که نوعی افسوس در کار است. تراژدی نیست. افراطی هم نشده است. مثل زدن یک پک عمیق به ته سیگار است، در سایه دیواری در گرمای تابستان.
از هشت داستان «قناری بازی» تنها داستان «چیزی میان گلدانها» است که مستقیما به مسئله مهاجرین و احساس گنگ غربت میپردازد. باقی داستانها مرور یادگارها و خاطرات گذشته در وطن است. از دوران کودکی که رد پایش در همان داستان نخست با نام «قناری بازی» دیده میشود، تا عشقهای ناکام دوران جوانی در «عصر تابستان» و «اتاق قرمز خیابان پشتی». همه چیز و همه کس یک جور بوی کهنگی میدهد. بوی گذشته.
از نگاه من «حسین حسینی، جمعی گروهان تخریب» ساز ناکوک مجموعه «قناری بازی» است. نه لزوما از نظر درون مایه، که اتفاقا این داستان نیز ته مایههای نوستالژی را در خود دارد؛ بلکه از بابت فرم و نگارش و داستان پردازی. «حسین حسینی...» با شیوه روایت مجموعه نامههای بیپاسخ، نه از لحاظ فرم حرف تازهای دارد و نه توانسته است در این فرم دستاورد جدیدی به همراه داشته باشد. داستان از هر نظر ضعیف است و پایانبندی ناامید کنندهای دارد. دست کم من نمیتوانم دلیل نگارش چنین داستانوارهای و انتشارش در این مجموعه را درک کنم، اما اگر از آن بگذریم، مجموعه یکدست و هموار است.
بزرگترین ویژگی «قناری بازی» از نگاه من همین یکدستی اثر است. داستانها نه تنها از نظر درون مایه، که حتی از نظر کیفیت نیز در یک سطح قرار دارند و باید اعتراف کرد که «داستان بد» در این مجموعه پیدا نمیشود. بجز همان یک مورد همه خوب هستند و این نکته قابل توجهی است که هفت داستان، با سطح متوسط به بالا در کنار هم قرار گیرند، هرچند هیچ کدام پا را از همین سطح متوسط به بالا فراتر نمیگذارند.
تمامی داستانها آنچنان روایت گیرایی دارند که خواننده را جذب کرده و همراه میکنند. قلم «حامد اسماعیلیون» روان و بیآزار و در عین حال گیرا و دوست داشتنی است، اما در هنگام طرح داستان با مشکلاتی مواجه میشود. برای نمونه، داستان «آی عشق! چهره آبیات پیدا نیست» یک ساختار دایرهای مستحکم دارد. از یک نقطه شروع میکند، وارد داستان میشود، به اوج که میرسد خیلی نرم و آهسته به نقطه شروع باز میگردد*. اضافه گویی ندارد و تصاویر را به گزیدهترین شکل ممکن انتقال میدهد. با این حال از نظر درون مایه باز هم اسیر یک کلیشه شده است. نویسنده به هیچ وجه نتوانسته است نگاه جدیدی به مسئله داشته باشد. همین نگاه را سالها پیش «داریوش مهرجویی» در فیلم «بمانی» به خوبی تصویر کرده و یا حتی «شهر زیبا» با روایتی جذابتر به آن نزدیک شده است. اسماعیلیون تنها کلیشهای را مجددا روایت میکند که اتفاقا این روزها دیگر چندان محلی از اعراب ندارد و لزوما با واقعیت موجود در جامعه همخوان نیست.
در مورد داستان «نیالا» نیز هرچند مخاطب آنقدر جذب روایت میشود که تا پایان با آن همراه بماند و هرچند نویسنده در انتقال یک احساس غیرقابل توصیف به نسبت موفق عمل کرده است، اما در نهایت نتوانسته ابتکار جدیدی در این ایده جذاب اما قدیمی** به کار ببرد.
در نهایت اینکه حامد اسماعیلیون، با «قناری بازی» بار دیگر اثری را در سطح و کیفیت «آویشن قشنگ نیست» به بازار نشر معرفی کرده است. بدین ترتیب هرچند توانسته شد نشان دهد موفقیت نسبی پیشین اتفاقی نبوده، اما به هیچ وجه گام بلندی هم به جلو برنداشته است. «قناری بازی» مجموعهای است که از یک بار خواندن آن لذت خواهید برد؛ دقایق آرامی را با داستان هایش سپری خواهید کرد وای بسا وسوسه شوید تا پس از اتمام کتاب دوباره داستانهای «قناری بازی»، «آی! عشق ...» و «نیالا» را بخوانید و یا به دوستانتان توصیه کنید، اما بعید میدانم آن را یک مجموعه متفاوت و یا قابل ستایش قلمداد کنید.
پی نوشت:
* شیوه نگارش این داستان در گزارش نویسی به شیوه آشنایی با عنوان «نرم خبر» شباهت دارد.
** برای من ایده اصلی فیلم «Last tango in Paris» نیز تشابه قابل تشخیصی با هسته اصلی این داستان دارد.
از این نویسنده پیش از این «نگاهی به مجموعه آویشن قشنگ نیست» در «مجمع دیوانگان» منتشر شده بود.
سه نگاه متفاوت به این مجموعه را از اینجا+، اینجا+ و اینجا+ بخوانید.
عنوان: قناری باز
نویسنده: حامد اسماعیلیون
ناشر: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ نخست، زمستان 89
87صفحه، 2000 تومان
یک پک عمیق، در مرور گذشتهها
نمیدانم از تاثیرات مهاجرت است یا نه، اما «قناری بازی» حامد اسماعیلیون یکپارچه بوی نوستالژی میدهد. احساسی مشابه همانچه که در «آویشن، قشنگ نیست» تصویر شده بود و این بار نیز به شکل و شمایل دیگری به قلم درآمده است. انگار که نوعی افسوس در کار است. تراژدی نیست. افراطی هم نشده است. مثل زدن یک پک عمیق به ته سیگار است، در سایه دیواری در گرمای تابستان.
از هشت داستان «قناری بازی» تنها داستان «چیزی میان گلدانها» است که مستقیما به مسئله مهاجرین و احساس گنگ غربت میپردازد. باقی داستانها مرور یادگارها و خاطرات گذشته در وطن است. از دوران کودکی که رد پایش در همان داستان نخست با نام «قناری بازی» دیده میشود، تا عشقهای ناکام دوران جوانی در «عصر تابستان» و «اتاق قرمز خیابان پشتی». همه چیز و همه کس یک جور بوی کهنگی میدهد. بوی گذشته.
از نگاه من «حسین حسینی، جمعی گروهان تخریب» ساز ناکوک مجموعه «قناری بازی» است. نه لزوما از نظر درون مایه، که اتفاقا این داستان نیز ته مایههای نوستالژی را در خود دارد؛ بلکه از بابت فرم و نگارش و داستان پردازی. «حسین حسینی...» با شیوه روایت مجموعه نامههای بیپاسخ، نه از لحاظ فرم حرف تازهای دارد و نه توانسته است در این فرم دستاورد جدیدی به همراه داشته باشد. داستان از هر نظر ضعیف است و پایانبندی ناامید کنندهای دارد. دست کم من نمیتوانم دلیل نگارش چنین داستانوارهای و انتشارش در این مجموعه را درک کنم، اما اگر از آن بگذریم، مجموعه یکدست و هموار است.
بزرگترین ویژگی «قناری بازی» از نگاه من همین یکدستی اثر است. داستانها نه تنها از نظر درون مایه، که حتی از نظر کیفیت نیز در یک سطح قرار دارند و باید اعتراف کرد که «داستان بد» در این مجموعه پیدا نمیشود. بجز همان یک مورد همه خوب هستند و این نکته قابل توجهی است که هفت داستان، با سطح متوسط به بالا در کنار هم قرار گیرند، هرچند هیچ کدام پا را از همین سطح متوسط به بالا فراتر نمیگذارند.
تمامی داستانها آنچنان روایت گیرایی دارند که خواننده را جذب کرده و همراه میکنند. قلم «حامد اسماعیلیون» روان و بیآزار و در عین حال گیرا و دوست داشتنی است، اما در هنگام طرح داستان با مشکلاتی مواجه میشود. برای نمونه، داستان «آی عشق! چهره آبیات پیدا نیست» یک ساختار دایرهای مستحکم دارد. از یک نقطه شروع میکند، وارد داستان میشود، به اوج که میرسد خیلی نرم و آهسته به نقطه شروع باز میگردد*. اضافه گویی ندارد و تصاویر را به گزیدهترین شکل ممکن انتقال میدهد. با این حال از نظر درون مایه باز هم اسیر یک کلیشه شده است. نویسنده به هیچ وجه نتوانسته است نگاه جدیدی به مسئله داشته باشد. همین نگاه را سالها پیش «داریوش مهرجویی» در فیلم «بمانی» به خوبی تصویر کرده و یا حتی «شهر زیبا» با روایتی جذابتر به آن نزدیک شده است. اسماعیلیون تنها کلیشهای را مجددا روایت میکند که اتفاقا این روزها دیگر چندان محلی از اعراب ندارد و لزوما با واقعیت موجود در جامعه همخوان نیست.
در مورد داستان «نیالا» نیز هرچند مخاطب آنقدر جذب روایت میشود که تا پایان با آن همراه بماند و هرچند نویسنده در انتقال یک احساس غیرقابل توصیف به نسبت موفق عمل کرده است، اما در نهایت نتوانسته ابتکار جدیدی در این ایده جذاب اما قدیمی** به کار ببرد.
در نهایت اینکه حامد اسماعیلیون، با «قناری بازی» بار دیگر اثری را در سطح و کیفیت «آویشن قشنگ نیست» به بازار نشر معرفی کرده است. بدین ترتیب هرچند توانسته شد نشان دهد موفقیت نسبی پیشین اتفاقی نبوده، اما به هیچ وجه گام بلندی هم به جلو برنداشته است. «قناری بازی» مجموعهای است که از یک بار خواندن آن لذت خواهید برد؛ دقایق آرامی را با داستان هایش سپری خواهید کرد وای بسا وسوسه شوید تا پس از اتمام کتاب دوباره داستانهای «قناری بازی»، «آی! عشق ...» و «نیالا» را بخوانید و یا به دوستانتان توصیه کنید، اما بعید میدانم آن را یک مجموعه متفاوت و یا قابل ستایش قلمداد کنید.
پی نوشت:
* شیوه نگارش این داستان در گزارش نویسی به شیوه آشنایی با عنوان «نرم خبر» شباهت دارد.
** برای من ایده اصلی فیلم «Last tango in Paris» نیز تشابه قابل تشخیصی با هسته اصلی این داستان دارد.
از این نویسنده پیش از این «نگاهی به مجموعه آویشن قشنگ نیست» در «مجمع دیوانگان» منتشر شده بود.
سه نگاه متفاوت به این مجموعه را از اینجا+، اینجا+ و اینجا+ بخوانید.
البته آرمان لازم به تذکره اون طوری که حامد اسماعیلیون تو مصاحبه ای گفت مجموعه مربوط به قبل از مهاجرتش و حتی قبل از درست شدن کار ویزاشه منتها دو سالی گویا وزارت ارشاد تو انباری برا مجوز حبس کشیده کتاب.
پاسخحذفالبته قبل رفتنش هم یه مصاحبه کرده بود با ادبیات ما که یه چیزی توش پرونده بود که این جامعه و مردم اصلاح پذیر نیست و وضع تا صد سال دیگه درست بشو نیست و اینا که البته حامد حبیبی پشت بندش خوب تو وبلاگش تیکه رو کوبیده بود تو ملاجش که هی نگویید مردم ما بیسار مردم ما فلان( کاش کمی اکتیویستای سیاسی ما از حرف حامد حبیبی یاد می گرفتن داره احساس تهوع به من دست می ده از بس این طرفیا می گن آه مردم میر را تنها نهادن 6 ماه گذشت و اون طرفیا می گن آه مردم بی غیرت و فلان و فلانن تا یه شورای رهبری قابل قبول و منسجم بالای کار با یه اساس نامه ی درست درمون و قابل قبول برا اکثریت نباشه کار درست بشو نیست شرمنده سیاسی شد کامنت. می کشم بیرون) البته حامد اسماعیلیون بچه خوبیه و به نظرم حرف رو تحت تاثیر جو اون زمان پرونده بود.
راستی با کمی تاخیر چهار سالگی وبلاگت مبارک. امیده که پنج سالگیش رو یا حداکثر ده سالگیش رو توی یه ایران آزاد و یه مجمع دیوانگان فیلتر نشده همین جا تبریک بگم.
ممنون فرزاد جان
پاسخحذفدر مورد آن قضاوت های کلی و احکامی که یکسره برای تمام ایرانیان صادر می کنیم هم با شما موافق هستم. آفت هرگونه نقد و آسیب شناسی هستند