برای من پذیرفته شده است که در یک جامعه تودهای، همواره تندروی، افراطگرایی، رادیکالیسم و یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم، جذابیت تبلیغاتی بیشتری نسبت به میانهروی و مصلحتسنجی داشته باشد. این وضعیت با افزایش نارضایتیها شدتی دوچندان یافته و حتی به صورت تصاعدی رشد میکند. با این حال نگاهی به تاریخ دو دهه گذشته کشور نشان میدهد که در میان منتقدین حاکمیت مستقر، مخالفان تندرو و یا منتقدینی که شعارهای رادیکال میدادند هیچ گاه نتوانستند با همتایان اصلاحطلبان و یا میانهروها برابری کنند. در همین مدت یک شیوه رفتاری منحصر به فرد در میان ایرانیان پررنگ بود: پای حرف و نظر که میرسید انتقادات بسیار تند میشد و به صورت معمول گوش سپردن به حملات افراطی مخالفان جذابتر بود تا دل دادن به نصایح میانهروها، اما هنگام عمل که میرسید رادیکالها کاملا حذف میشدند و رقابت تنها میان منتقدین میانهرو و یا اتخاذ موضع «انفعال» باقی میماند! پرسش من این است که ریشه چنین رفتاری کجاست و چه نقشی میتواند در وضعیت جنبش سبز ایفا کند؟
پرداختن به چنین ادعای بزرگی، حتی با فرض پذیرش صحت آن بسیار دشوار و مفصل است. من اینجا تنها به طرح یک ایده از احتمالات بیشمار چنین رفتاری اکتفا میکنم. ایدهای که آن را از خلال سخنان «رسول نفیسی» در جریان میزگرد «دویچهوله» اقتباس کردهام. (اینجا بخوانید)
آقای نفیسی معتقد است: «جامعه ایران در حال دروننگری است. در حال اندازهگیری وسعت سرکوبی است که از انتخابات ریاست جمهوری تا به حال صورت گرفته است. جامعه در حال فکر کردن به این است که با این سرکوب چه کار باید کرد. دولت ایران دو راه پیش پای مردم ایران گذاشته است. یکی اینکه مردم انقلاب کنند، یکی هم اینکه به کلی ساکت باشند. مردم ایران از جریانات خشونتآمیز انقلاب دلزده هستند و به انقلاب رو نمیکنند. بلکه علاقهمند هستند از راه مسالمتآمیز امور را تا حدی حل و فصل بکنند. تضادی که در جریان جنبش سبز وجود دارد ناشی از همین مسئله است. از یکطرف خواستار حرکت در درون جریانات حکومتی و اعمال مسالمتآمیز است و از طرف دیگر ناموق است، دقیقا به همین علت است که دولت در مقابل مردم راهی جز انقلاب باقی نمیگذارد. آن هم با توسل به خشونت و با کمال تاسف شبیه به لیبی و سوریه».
در مورد بخش دوم سخنان آقای نفیسی و وضعیت آینده جنبش و سیاستی که باید در برابر حاکمیت کنونی اتخاذ شود در آینده حرف خواهم زد. اینجا فقط میخواهم بر پایه همین برداشتی که «مردم ایران از جریانات خشونتآمیز انقلاب دلزده هستند و به انقلاب رو نمیکنند» به پرسش نخستین خودم برگردم. به باور من این تعریف میتواند پاسخ قابل قبولی باشد. در این معنا، مردم ایران آنچنان از نتایج انقلاب 57 سرخورده و وحشتزده هستند که بعید است تن به یک انقلاب دیگر بدهند. این مسئله دست کم تا کنون و علیرغم تمامی نارضایتیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی صادق بوده است. کم نیستند صاحبنظرانی که وضعیت حکومت فعلی را از هر جهت بدتر از سالهای پایانی سلطنت پهلوی قلمداد کنند. با این حال همچنان شاهد هستیم که گفتمان انقلابی، نظیر آنچه در دهه پنجاه شکل گرفت بازتولید نشده و این خود نشانگر «انقلابترسی» جامعه ایرانی است.
فارغ از هرگونه قضاوت ارزشگزاری شده، من گمان میکنم این ترس درونی جامعه ایرانی، بزرگترین عامل شکست گفتمانهای افراطی است. بدین ترتیب رسوب یک تجربه تاریخی در جامعه ایرانی، کارکردی پیدا کرده که به صورت طبیعی باید بر عهده جامعه مدنی، احزاب سیاسی و روشنفکران مرجع قرار داشته باشد. پس حتی در جامعه به نسبت تودهای و غیر انداموار ما نیز تا زمانی که این سرخوردگی از انقلاب پابرجا باشد، هر جریان سیاسی که بتواند راه حلی میانهرو برای تغییر ارایه کند که مستلزم برهم زدن نظم کلی کشور نباشد از بخت بالایی برای جذب اقبال عمومی برخوردار خواهد بود.
urmu1.blogfa.com
پاسخحذفurmu1.persianblog.ir
هر چه سريعتر ارسال به بلاگ اسپات تا فيلتر نشده
جامعه پویا جامعه ای است که سئوال می کند و در گرفتن پاسخ تا سر حد اقناع شدن سمج است این فرآیند باعث تعمیق جنبش مردمی ایران و آگاهی بخشی به توده خواهد شد موتور محرکه جنبش طرح سئوال و بطبع ایجاد شبهه در باور های غلط دارد قطعا طرف مقابل تا بن دندان مسلح به ابزارهای توجیه کننده است اما قدرت حقیقت ابرهای سیاه را کنار خواهدزد تهدیدها می تواند تبدیل به فرصت شود و فرصت ها سرمایه های گرانبهائی است که باید از ظرفیت آن درست و منطقی استفاده شود رادیکالیسم و انقلاب سم مهلک جنبش است و نهایتا ایمان و توکل به عقیده ما را پیروز خواهد کرد
پاسخحذفالبته با حرف نفیسی موافق نیستم چون به نظرم وضع پیچیده ی نیروهای سیاسی رو نادیده می گیره. از قضا اگر بخوایم باب مقایسه رو باز کنیم ایران از نظر چینش نیروهای سیاسی همون مشکلی رو داره که سوریه و بحرین به شکل خفیف ترش اکنون باهاش مواجه هستن. این مشکلیه که در طولانی شدن هر فرآیند مبارزاتی نیروهای درون یک جنبش رو دیر یا زود گرفتار خواهد کرد. تجربه ی نهضت مقاومت ملی بعد از سال 32 از قضا نشان دهنده ی سویه ی مهلکیه که می تونه برای این گونه جنبش های اجتماعی سیاسی داشته باشه. هر چند نهضت 32 در شکستن مشروعیت شاه پس از آن نقش مهمی داشت و پایه ای ساخت برای انقلاب 57 اما همان طور که دیدیم با یک جبهه ی ملی ضعیف در نهایت سر و کار داشتیم که حتی برای تظاهرات خود اعلام کرده ی روز 25 خرداد 60 توان نیرو به خیابان آوردن نداشت. از این نظر هم از نظر موقعیت سیاسی و اجتماعی و هم از نظر خاستگاه جنبش سبز فعلی شباهت عمده ای با نهضت مقاومت ملی دارد. یعنی تو هر دو تا با نیروهای میانه رویی طرفیم که خاستگاه در حکومت وقت دارن منتها از حکومت کنار گذاشته شدن منتها نیروهای اصلاحات فعلی به خاطر وقایع دهه ی شصت و نه لزوماً سال 67 که شامل کمیته ها و خیلی موضوعات دیگر هم می شه دارای موضع ضعیف تر و شکننده تری نسبت به جبهه ی ملی دارن و خب به عنوان نیروی سیاسی غالب طبیعتاً نوعی عدم اعتماد از همون روز اول نه لزوماً در طیف اپوزیسیون خارج کشور بلکه در افراد عادی داخل کشور هم وجود داره البته نه این که نیروهای خط امام مقصر تمام وقایع دهه ی 60 باشن منتها تصویر عمومی فاجعه باری که در ذهن عوام از این دهه وجود دارهخب طبیعتاً در نبود یک اپوزیسیون منسجم و شکل یافته و تندرو تر منتها تندروی ترقی خواه( به طور مثال جمهوری خواه یا هر چیز دیگری) اگر وجود داشت که اولاً بدون گرفتن مواضع میانه روانه به عنوان یک متحد در کنار نیروهای اصلاح طلب عمل کند شاید وضعیت فعلی را نداشتیم. واحدی زمانی پتانسیل چنین عملی را داشت منتها بخشی به خاطر حمله ی اشتباه دوستان اصلاح طلب و بخشی به خاطر عملکرد ضعیفش تا حدود زیادی این امکان رو از دست داد. متاسفانه بزرگترین مشکل اپوزیسیون ما این ماجرا هست که فاقد نیرویی تاثیرگذار و دموکرات هست که پایگاه اجتماعی داشته باشه. شاید تنها تحکیم وحدت تا حدودی چنین باشه که خب از نظر نظام مندی اوضاع فاجعه باره. به غیر از اون همون طور که علی افشاری به درستی اشاره کرد جنبش های دانشجویی ظرفیت سازمان دهی و برنامه ریزی سنگین تر از یک میزانی رو ندارن. کلاً خواندنی بود مقاله ش در مورد هجده تیر که عوض نگاه های یک سویه دو طرف رو مقصر می دونست. هم خود دانشجوها چون ظرفیت سازمان دهی نیروهای ملحق شده بهشون رو نداشتن و هم دولت خاتمی به خاطر برآورد اغراق آمیزش از توانایی حرکت دانشجوها که عوض حمایت سیاسی دانشجوها دعوت به آرامش شدن. و خب در ضمن احتمالاً پرونده مهرنامه در باب مشروطه خواهی هم خوندید.
پاسخحذفحرف برا مطرح کردن زیاده منتها ظرفیت کامنت نیست من با برآورد عمومی از اوضاع بر این گمانم که الان شرایط برای خیزش عمومی مساعد نیست. در حال حاضر هم بد جوری جنبش از نظر تئوریک ضعف داره. به نظرم الان بهترین موقعیته که ضعف های جنبش رو تو یه سلسله مقاله دونه به دونه به بحث گذاشت. حالا هم می تونه کامنتا جای بحث باشه و هم تو گودر( شاید این هم بهانه ای شد برای راه اندازی گودرم)
فقط تا یادم نرفته بگم عدم سازمان دهی از قضا یکی از ضعف های مهم اپوزیسیون میانه رو البته در شکل خفیف تر هم هست.
بقیه بحث ها بماند در فرصت مغتنم.