احسان - «جمعیت کشور، هفتاد و پنج میلیون. البته بنده همین جا عرض بکنم؛ من معتقدم که کشور ما با امکاناتی که داریم، میتواند صد و پنجاه میلیون نفر جمعیت داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعیتم. هر اقدام و تدبیری که میخواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد». (منبع+)
«شعار دوبچه کافی است را قبول ندارم. داشتن دو فرزند و یک فرزند سیاست غربی است و قدیم با آن وضعیت افراد 7 یا 8 فرزند داشتند. ... کشور ظرفیت داشتن 150 میلیون نفر جمعیت را دارد». (منبع+)
آیا ایران ظرفیت یک جمعیت صدو پنجاه میلیون نفری را دارد؟ رهبران و سیاستمداران ایران از کدام امکانات حرف میزنند؟ آیا هدف اساسا توسعه و پیشرفت است یا خیر؟
1- امکانات زیر بنایی:
افزایش جمعیت به میزان صددرصد یعنی نیاز به دو برابر شدن تعداد واحدهای مسکونی در سراسر کشور. برای رسیدن به این هدف نه تنها باید تراکم موجود در شهرها را افزایش داد بلکه نیاز به ساخت و احداث شهرهای جدید نیز هست. احداث این شهرها نیاز به ساخت امکانات زیربنایی، ایجاد جادهها و راههای جدید، و احداث خطوط انتقال آب و گاز و برق دارد. در شرایطی که اکثر پروژههای عمرانی در کشور در حال حاضر بشدت از کمبود نقدینگی رنج میبرند، شرکتهای عمرانی بدلیل عدم توانایی کارفرمایان در پرداخت بدهیها (بدلیل مشکلات مالی دولت) در حال ورشکستگی هستند (+)، بدهی دولت به پیمانکاران داخلی به مرز 5 میلیارد دلار رسیده (+)، رکود در صنایع تولیدی به مرز هشدار رسیده (+) و هر روزه تعدادی از کارگران در کشور اعتصاب میکنند، دولت چگونه میخواهد منابع مالی لازم برای گسترش تولید و زیرساخت ها را تامین کند؟
2-انرژی:
رشد مصرف انرژی در ایران سالانه بیش از 6 درصد بوده و البته در حال حاضر کمی کاهش یافته (+). مشخص است که این عدد از نرخ رشد جمعیت بیشتر است، یعنی سرانه مصرف انرژی در ایران نیز در حال افزایش است. در صورت ادامه روند کنونی تا حدود 15 سال دیگر میزان مصرف نفت (و مشتقات آن) در داخل با میزان کل استخراخ نفت در کشور برابر میشود. به عبارت سادهتر هیچ نفتی برای صادرات به خارج از کشور وجود نخواهد داشت و برای صادرات نفت لاجرم باید از میزان مصرف داخلی بشدت کاسته شود. اقتصاد بدون نفت نیز حتی در دراز مدت شعاری بیش نیست، چرا که برای جبران درآمد 50 میلیارد دلاری نفت، سالانه باید حدود پانصد میلیارد دلار تولید ناخالص ملی داشته باشیم تا سود پنجاه میلیارد دلاری از آن حاصل شود. روشن است که با رکود فعلی و روند رو به رشد واردات به ایران، این موضوع چقدر دور از ذهن است.
با ممنوعیت فروش بنزین به ایران، دولت ایران با تغییر کاربری برخی واحدهای پتروشیمی و تولید بنزین بجای محصولات دیگری مانند مشتقات تولوئن در کوتاه مدت توانست بدون نیاز به بنزین وارداتی نیاز داخل را تامین کند (اصلا وارد این بحث نمیشوم که بنزین آروماتیک تولیدی چقدر سمی و برای سلامت مردم مضر است، یا تولید بنزین لیتری هفتاد سنت بجای هپتا تولوئن لیتری حدودا چهار دلاری در بازارهای جهانی چقدر زیان مالی برای کشور به همراه دارد)، اما ابتدای هفته گذشته اعلام شد که بخاطر افزایش مصرف، واردات بنزین دوباره از سر گرفته شده است (+).
میانگین نرخ رشد مصرف برق در کشور حتی از نرخ رشد انرژی هم بیشتر و حدود 8 تا 10 درصد است (+). در سالهای گذشته هیچ نیروگاه بزرگ جدیدی به چرخه تولید برق افزوده نشده و تنها چند واحد نیروگاهی در نیروگاههای نکا و شهیدرجایی و ... وارد چرخه شده و یا نیروگاههای بخاری به سیکل ترکیبی تبدیل شدهاند. در حال حاضر اکثر نیروگاههای ایران بخصوص نیروگاههای گازی کهنه و دارای راندمانی بسیار پایین (حتی کمتر از 30%) است (+). شبکه توزیع و انتقال برق بسیار قدیمی و کارایی آن بسیار پایین است بطوریکه تلفات توزیع برق در کشور به حدود 20% رسیده و تعویض آن بسیار هزینه بر است (+). همچنین در چند سال گذشته شاهد بروز خاموشی در بخشهایی از کشور در فصل تابستان بودهایم. نیروگاه هزار مگاواتی اتمی بوشهر هم در صورت راه اندازی کمتر از دو و نیم درصد کل برق مصرفی کشور را تولید خواهد کرد(+). با وجود این موارد چگونه قرار است انرژی مورد نیاز یک جمعیت صد و پنجاه میلیونی تامین شود؟
3- آب:
بسیاری از تحلیلگران در جهان، قرن پیش رو را قرن جنگ بر سر منابع آب دانستهاند(+). از بخت بد که ایران ما هم یکی از قربانیان بزرگ کم آبی بوده و هست. تغییرات آب و هوایی (و افزایش میانگین درجه حرارت در جهان) باعث تغییرات الگوی بارش در نقاط مختلف جهان شده (+) و فلات ایران که دوهزار سال پیش آب و هوایی معتدل داشته، هم اکنون تبدیل به منطقه ای عموما خشک و کویری شده است. در دو دهه اخیر بسیاری از مناطق ایران (برای مثال بخشهایی از استان یزد، مناطق شرقی استان فارس، سیستان و کرمان و غیره) دچار خشکسالی حاد شدهاند. اثرات این خشکسالی را میتوان در خشک شدن باتلاقها و دریاچههای مناطق مرکزی و شرقی ایران (باتلاق گاوخونی، هامون جازموریان، دریاچه های بختگان و پریشان، و دریاچه مهارلو به زودی!) دید. همچنین شخصا چند سد بزرگ را سراغ دارم که در مناطق نیمه خشک و به منظور مهار سیلاب های بزرگ فصلی (که پدیده رایجی بوده) ساخته شده، اما با تغییر محسوس میزان بارش، در سالهای گذشته حتی یکبار هم بطور کامل پر نشده و عملا بیفایده باقی ماندهاند. در مقیاسی بزرگتر، اکثر سدهایی که مطالعات اولیه آنها قبل از انقلاب و بر اساس الگوی بارش پنجاه سال پیش انجام شده، با میزان فعلی بارش در بهترین فصول سال هم به ندرت پر میشوند.
همچنین افزایش جمعیت در دو دهه گذشته فشار زیادی بر بخشهای صنعت و کشاورزی وارد کرده و این بخش ها را مجبور به افزایش تولید کرده است. کشاورزی و صنعت به میزان زیادی به آب وابسته است. برای مثال، تولید یک کیلوگرم گندم به 500 لیتر و تولید «هر برگ کاغذ A4» به چهارده لیتر آب نیاز دارد. طبعا فشار وارده بر سفرههای زیرزمینی هر روز بیشتر شده و سطح آب این سفرهها پایینتر رفته. همچنین رودخانههایی مانند زایندهرود که از کنار مناطق صنعتی و کشاورزی زیادی میگذرد در فصولی از سال کاملا خشک است. بعنوان یک مثال دیگر نیاز مردم و کشاورزان منطقه به آب باعث احداث 35 سد بر روی 11 رودخانه منتهی به دریاچه ارومیه، و کاهش شدید آب بزرگترین دریاچه داخلی ایران شده. این را اضافه کنم که خشکی کامل دریاچه ارومیه، و متعاقب آن پراکنده شدن نمک باقیمانده میتواند به خشک شدن قسمت اعظم استان آذربایجان غربی و بروز یک بحران منجر شود. اتفاقی که خیلی هم دور از ذهن نیست. نیازی به پرسیدن هست؟ که بنظر مشوقان زاد و ولد بیشتر، وضعیت آبی ایران صدوپنجاه میلیونی به چه صورت خواهد بود؟!
4- فقر و بیکاری:
سخن را کوتاه میکنم. نرخ رسمی بیکاری اعلام شده در ایران برای سال 2009، 11.8 اعلام شده که طبق پیش بینی اکونومیست در سال 2011 به 14% و سالهای آینده به 15% خواهد رسید (+ و +). خط فقر سالهاست در ایران اعلام نشده گرچه آمار غیر رسمی هرگز امیدوار کننده نیست (+). در تهران و اکثر شهرهای بزرگ، دیدن چندین نفر متکدی و فالفروش و گلفروش و دستمالفروش و غیره بر سر هر چهارراهی امری کاملا عادی است. حداقل امکانات لازم برای جمعیتی دوبرابر میزان فعلی قرار است چگونه فراهم شود؟
5- محیط زیست:
یکی از بزرگترین قربانیهای افزایش شدید جمعیت ایران در سی سال گذشته (در کنار سوء استفاده و بی لیاقتی مدیران دولتی) محیط زیست ایران بوده و توسعه ناپایدار صورت گرفته در ایران بشدت روی زیستبوم ایران تاثیر منفی داشته است. احداث جاده در نقاط مختلف کشور (اعم از کویر و دشت و جنگل که هرکدام تاثیر مخربی بر محیط زیست دارد)، گسترش شهرها در جهت افقی (و البته عمودی)، احداث کارخانههای متعدد در اطراف مناطق شهری، نیاز مبرم به آب و احداث صدها سد بر روی رودخانهها، پاک تراشی جنگلها و تبدیل آنها به زمین کشاورزی یا ملک شخصی، تبدیل باغات به ویلاهای شخصی، تولید انبوه زباله های صنعتی، فلزی و پلاستیکی (در کنار سوء مدیریت و عدم توان بازیافت آنها) و رها سازی آنها در طبیعت، افزایش مصرف انرژی و تبعات منفی آن و دهها مورد دیگر از این دست، محیط زیست ایران را در معرض یک بحران کامل قرار داده است. روشن است که هرکدام از موارد ذکر شده نسبت مستقیمی با افزایش جمعیت دارد.
موخره: سوال اول این نوشته این بود که آیا ایران اساسا ظرفیت پذیرش جمعیتی دو برابر مقدار فعلی را دارد یا نه. بنظرم پاسخ این سوال واضح است. نه. اما سوال دومی هم میتوان پرسید: چرا مسئولان رده بالای کشور از ایران صد و پنجاه میلیون نفری صحبت میکنند؟
نیاز به تبدیل شدن ایران به یک سربازخانه بزرگ؟ نهادینه شدن فقر در ایران، گسترش طبقات محروم و نیازمند به خدمات دولتی و در نهایت کنترل مطالبات دموکراسی و آزادیخواهانه؟ هر چه که هست نشانی از آینده ای روشن برای ایران و ایرانیان در آن نمیبینم.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
نميخواهم يك حكم كلي بدهم ولي بنظر ميرسد بين تعداد فرزند بيشتر و طرفداري از حاكميت رابطه معناداري وجود داشته باشد. بهرحال طبقه متوسط جامعه بيشترين اختلاف را با حكومت دارد و اين طبقه از افزايش فرزند حمايت نميكتد. ديگر اينكه هرچه شما بيشتر درگير مشكلات زندگي شويد كمتر به نحوه اداره مملكت فكر ميكنيد و حكومت راحتتر ميتواند بر شما حكومت كند
پاسخحذف