1- تابستانهای کودکی را به یاد دارید؟ همان زمانها که بحث «اوقات فراغت» داغ میشد؟ همه بسیج میشدند تا برای پر کردن این اوقات فراغت یک برنامهای بریزند و بدین ترتیب اردو بود که پشت اردو تشکیل میشد. «اردوی تابستانی ولایت»، «اردوی عفاف و حجاب»، «اردوی راهیان نور» و ... برای همه چیز ما برنامه داشتند. مدارس دولتی و تلویزیون دولتی و مطبوعات دولتی و انتشارات دولتی کافی نبود، تابستان دولتی و فراغت دولتی هم به آن میافزودند. اردوهایشان «فرهنگی-تربیتی» بود، اما قرار بود چه چیزی «تربیت» کنند؟
2- «آببازی»، «خز بازی»، «هندوانه خوری»، اینها بازیهای ساده کودکی ما نیستند. اینها جنجالیترین اخبار روز کشور هستند، یا به قولی طرح جدید جنگ نرم! گروهی معتقد هستند که واکنش شدید حاکمیت به این شادیهای ساده تنها از سر خصومت نظام با هرگونه شادی و نشاط شکل گرفته است. نقش افزایش شادی و روحیه در خروج جامعه از خمودگی و بلوغ و رشد آن نمیتوان نادیده گرفت، اما به گمان من ریشه دعوا جای دیگری است.
3- به دنبال جنجالهای رسانهای اخیر، سردار قالیباف، شهردار خوشپوش و متجددمآب تهران اعلام کرده است «باید برای نهادینه کردن نشاط و شادی در پایتخت برنامهریزی کرد». ایشان اعتقاد دارند «باید بكوشیم با كمک صاحبنظران و مردم مراسم جشن و شادی را در كشور برپا كرده و اوقات فراغت ساكنان شهرمان را با استفاده از فرهنگ اصیل اسلامی غنی سازیم». (اینجا+) البته ایشان تنها حامی این شیوه از برنامهریزی برای تولید شادی نیستند. مدیران دیگری هم هستند که به این فکر افتادهاند طرحهای جدیدی برای سازماندهی و کنترل شادیهای مردمی به اجرا درآید. (اینجا+) به نظر میرسد این نسل جدید از برنامهها، نمونههای پیشرفتهتر و البته فراگیرتری از اردوهای «فرهنگی-تفریحی-تربیتی» گذشته است. اما آیا این اردوهای سازماندهی شده ابتکار مسوولان نظام ما هستند؟
4- «... فاشیستهای ایتالیا شبکه گستردهای از سازمانهای ایدئولوژیک و شبه نظامی برای اوقاب فراغت فراهم آوردند که از جمله آنها سازمان مشهور موسوم به «بعد از کار» (Dopolavaro) بود که به سازمان «قدرت از طریق شادی» (Strength through joy) نازیها شباهت داشت. تنها از این راه میتوانستند از توسعه فعالیتهای فرهنگی و تفریحی خودجوش مردم جلوگیری کنند. زیرا این گونه فعالیتها اگر جلو رشد آن گرفته نمیشد میتوانستند بیانگر انواع تجارت مستقل و در نتیجه خطرناک فردی، گروهی و اجتماعی باشند. به طور طبیعی گروهها و زیرگروهها در اجتماع تجارب اجتماعی یا کاری و یافتههای تجربی خود را الگویی برای داوری، پذیرش یا رد گفتهها و اندیشههای بیگانه قرار میدهند ...» (سنت فاشیسم – جان وایس – ص143)
5- جامعهای که حتی برای لحظات «فراغت» خود به حاکمیت وابسته باشد، نمیتواند استقلال خود را حفظ کند. این جامعه وابسته که قدرت تصمیمگیریاش را از دست داده نمیتواند نسبت به «قیم» و «ولینعمت» خود نگاهی انتقادی داشته باشد. دست بالا دست با آن کسی است که تصمیم میگیرد. تصمیم میگیرد که چه چیز باید از رسانهها پخش شود، چه چیز در مدارس تدریس شود، چه چیز در کتابها منتشر، مردم چه بپوشند، چه زمان بخورند و بیاشامند، چه زمان بگریند و چگونه شادی کنند. چنین شرایطی امکان تولید اندیشه و استقلال رای را از شهروندان خواهد گرفت و چنین حاکمیتی سلطه و سیطرهای بر مردمان خود خواهد یافت که دیگر به آنان اجازه نمیدهد به چیزی به عنوان «حق تعیین سرنوشت» بیندیشند.
6- زمانی که مهندس موسوی از «تشکیل حلقههای سبز» سخن گفت، تصور غالب از منظور ایشان یک سری شبکههای مقاومت سیاسی بود. گمان میشد هدف این هستهها شبیهسازی احزاب سیاسی و سازمانهای مقاومت اجتماعی است که باید برای مبارزه با حاکمیت کودتا برنامهریزی کنند، اما اگر کمی بیشتر به بیانیه شماره11 دقت شود میتوان دریافت که مسئلهای فراگیرتر از اهداف کوتاه مدت سیاسی در میان است. جامعه باید به مرور استقلال خود را از حاکمیت به دست بیاورد. جامعه باید بتواند روی پای خودش بایستد. باید بتواند نه تنها شادی، که حتی مراسم سوگواری خودش را هم خودش تشکیل دهد. باید بتواند آموزش و ارتباطات را به صورت مستقل در داخل خودش ایجاد کند و در یک کلام، باید بتواند نهاد قدرت را تا جای ممکن محدود کرده و دست دولت را تا حد امکان از دخالت در عرصه اجتماعی کوتاه کند.
7- اردوهای تربیتی قرار نیست به توانمندسازی جامعهای مستقل بینجامند. آنان برنامههای استراتژیک و طولانی مدت حاکمیتی هستند که میخواهد ولینعمت مردم خود باشد و آنان را به جای مجموعهای از شهروندان و انسانهای مستقل و دارای هویت منحصر به فرد، به تودهای خاکستری از رعایای گوش به فرمان بدل کند: «بدین ترتیب سپاه کار هیتلر در صفوفی منظم با بیلهایی حمایل کرده چون تفنگ و در حالی که رژه میرفتند با صدایی پر طنین نام مقدس سرزمینهای اصلینژاد را بر زبان میراندند و شاید در آن لحظات کار و بار حقیرانه و مزد بخور و نمیر خود را در حال و هوای ناسیونالیسم نژادی وابسته به خاک و خون فراموش میکردند». (همان منبع)
پینوشت:
یادداشتهای بخش «فاشیسم» را برای پاییز امسال آماده میکنم. این یکی را به صورت ویژه و به بهانه این خبر+ منتشر کردم که در مقدمه آن آمده است: «تحلیلگران نزدیک به حکومت معتقدند برخورد چکشی با این پدیده خطرناک است و باید نمونههای مشابه آن را با نظارت نهادهای رسمی برگزار کرد».
ذكري از قاليباف به ميان آمد و من باز ترس وجوذم را گرفت. راستش از او هم به اندازه احمدي نژاد ميترسم و بلكه هم بيشتر. فكر ميكنم امثال قاليباف به يك مدل چيني در حكومت ايران ميانديشند يعني آزادي فرهنگي و محدوديت سياسي براي جامعه.. ضمنا شيك پوش هم هست و رهبري هم به ايشان علاقه دارد. محبوبيت هم دارد و با احمدي نژاد خوب نيست و بندرت جبهه گيري علني ميكند بنابراين شانس زيادي براي دور بعد انتخابات و به صحنه كشاندن مردم دارد.
پاسخحذفپ.ن. ببخشيد خيلي ربطي به اين پست نداشت ولي من همه جا عليه قاليباف تبليغ ميكنم. البته از مشايي پول نميگيرم ها!
گفت و گو در مورد برترين رئيس جمهوري ايران با ايليا ميم رام الله . اين مصاحبه جنجالي منجر به بسته شدن نشريه حركت دهندگان شد
پاسخحذفhttp://www.abarensan.blogsky.com/