قدیمترها که هنوز با دنیای تیاتر آشنا نشده بودم، هربار بازیگری را میدیدم که میگفت تیاتر را به سینما ترجیح میدهد با دیده تردید به سخنش مینگریستم. گمان میکردم یک جور کلام کلیشهای است. ادعایی برای تظاهر به پایبندی به برخی اصول و سنتها. سالهای بعد دریافتم که تا از نزدیک به تیاتر و صحنه آغشته نشوید نمیتوانید دریابید که چگونه باید سینما را، با تمام بازتابهای خبری، درآمدهای سرشار، شهرت و افتخارش در برابر تیاتر مهجور و گم نام نادیده گرفت.
به باور من، دست کم در کشور ما بخش عمدهای از تفاوت آشکار میان سینما و تیاتر به دخالتهای دولتی مربوط است. در برابر سینمایی که آغشته به سیاست شده و زیر تیغ سانسور و دخالتهای رانتگونه دولت برای تولید ابتذال کمر خم کرده، تیاتر هنوز تا حد قابل قبولی دست نخورده باقی مانده است. این ویژگی را اگر در کنار روح زنده و واقعی صنحه تیاتر قرار دهیم، آنگاه باید هم انتظار داشته باشیم در برابر سالنهای خالی سینما، برای تماشای بسیاری از نمایشهای تیاتر باید از روزها قبل بلیط رزرو کرد، اما حکایت «اینجا بدون من» داستان جدیدی است.
فیلمنامهای که از نمایش «باغ وحش شیشهای» اقتباس شده، تا سر حد ممکن به نطفه تیاتری خود پایبند مانده است. بدین ترتیب نیتجه کار هرچند در ظاهر با «تله تیاتر» تفاوتهای ساختاری دارد، اما در روح اثر، گویی همان تیاتر است که بر پرده سینما ظاهر شده.
از نگاه من فیلم را میتوان به سه پرده متفاوت تقسیم کرد. در نخستین و طولانیترین پرده «بهرام توکلی» به اصل نمایش نامه پایبند مانده و آن را به شیوهای ایرانی روایت میکند. این دراماتیک اندوهبار تا لحظهای که پسر خانواده به نوعی فرار کرده و به پایانه اتوبوس رانی میگریزد ادامه مییابد، به نحوی که اگر فیلم در همین سکانس پایان مییافت هیچ کم و کاستی نداشت و به نمونه ارزشنمدی از بازنمایش یک تیاتر در سینما تبدیل میشد. با این حال کارگردان به همین مقدار بسنده نمیکند و جسورانه گامی به پیش میگذارد.
پرده دوم را نمیتوان در همان تک جمله معروف «زندگی شیرین میشود» خلاصه کرد. اگر اینگونه بود، باید کارگردان را به شماتت میگرفتیم که اثری ارزشمند را به ابتذال رایج فیلم فارسی آغشته کرده و از پای درآورده است. این برداشت به صورت طبیعی با سرازیر شدن فیلم در این پرده به ذهن مخاطب هجوم میآورد، اما کارگردان راه چاره را به درستی مییابد: افراط!
آنچه در پرده دوم به تصویر کشیده میشود «شیرینی واقعیت» نیست. شهد مکرر دل به هم زنی است که همچون پاسخی کوبنده به صورت منتقدین فضای تیره پرده نخست پرتاب میشود. گویی کارگردان میخواهد پیشاپیش انتقاد کلیشهای «سیاه نمایی» را پاسخ بدهد. میخواهد بگوید: «این واقعیت زیادی تلخ بود؟ نپسندیدید؟ باورش نکردید؟ بسیار خوب! این هم دنیای شیرینی که شما میخواهید. این هم ابتذالی که شما را آسوده میکند. همه چیز خوب میشود. همه دنیا خوب میشود. اصلا همه فرشته میشوند. همه چیز شهد و شکر میشود و ... تف!»
این پرده، هرچند به هیچ وجه از رعایت کردن ظاهر امر صرف نظر نمیکند، اما برای من به نوعی یادآور صحنهای از اواخر فیلم «وقتی همه خوابیم» بود. آنجا که کارگردان دست نشانده سرمایه گزاران و بازیگران نورچشمی، فیلم نیمه کاره را به چنان ابتذالی میکشانند که همه در خیابان مشغول رقص و پایکوبی میشوند. اینجا هم واکنش به تراژدی قابل درک پرده نخست، افراط در خیال پردازیهای خوش باورانهای است که خودش نوعی دهن کجی به همین «خوش باوری» است.
اما پرده سوم از نگاه من تنها و تنها در یک صحنه خلاصه میشود. در یک تصویر و در واقع در یک عکس. آخرین تصویر فیلم، جایی که پسر خانواده با خوشحالی نظاره گر شادی و خوش بختی دیگر اعضای خانواده است. دوربین روی چهره شاد او زوم میکند و جلو میرود. تا اینکه در یک لحظه، ناگهان خنده از لبهای پسر میرود و چهرهاش به نوعی وحشت زده میشود. توضیح بیشتری نیاز نیست. همینجا فیلم باید تمام شود که میشود. این رویای خیالی آنچنان وهم آلود به تصویر کشیده شده است که حتی به پراکنده گوییهای پسر در دفتر یادداشت خود نیاز نداشته باشد. حتی رنگ و نورپردازی این دنیای خیالی بهاندازه کافی گویاست و همه چیز با همان تصویر نهایی تکمیل میشود: حقیقت چیز دیگری است.
«اینجا بدون من» از هر نظر نماینده تمام عیار و سربلندی برای نمایشهایی است که به جای صحنه، بر روی پرده دیده میشوند. رنگ پردازی، شخصیت سازی، تمرکز دوربین بر روی جزییات صورت بازیگران در هنگام خوردن شام، نوع متفاوت دیالوگها و حتی دکوراسیون متفاوت و رویایی خانهای که انگار روی پشت بام ساخته شده است، همه و همه رد پاهای کشیده شدن تیاتر به سالن سینما بود. اگر این ابزارها نبودند، احتمالا روح نمایش در کالبدی نامتجانس گرفتار میشد که احساس غریبی میکرد و شاید حتی قابل انتقال نبود. اما از آنچه که من دیدم برمی آید که «بهرام توکلی» از هر نظر به کار خود مسلط بود و دقیقا میدانست که چه میخواهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر