«عباس عبدی» در یادداشتی با عنوان «مشارکت انتخاباتی و سیاست واقعگرایانه» به مسئله انتخابات و توازن قوای طرفین (حاکمیت و منتقدان آن) پرداخته و به صورت ضمنی ابراز داشته است که «شرکت یا تحریم مخالفان» تاثیر چندانی نخواهد داشت. من به یادداشت اخیر جناب عبدی از دو جنبه نقد دارم:
نخست اینکه بنابر تفسیر آقای عبدی از شرایط، اساسا اتخاذ هرگونه استراتژی و تلاش برای هر نوع سیاستورزی بیمعناست. در واقع یادداشت ایشان در ذات خود یک تضاد با آنچه خودشان «واقعگرایی سیاسی» میخوانند دارد. به تعبیر آقای عبدی «اگر منتقدین گمان میکنند که موازنه قوا به نفع آنان است، شک نکنند که مشکلاتی از نظیر نظارت استقرایی یا سلامت انتخابات و حتی کارآمدی مجلس منتخب نیز حل شده یا به سوی بهبودی خواهد رفت. ولی اگر قدرت کافی برای حضور ندارند (قدرت فقط در کاغذ رأی خلاصه نمیشود)، در این صورت تحریم انتخابات یا شرکت نکردن آنان هم مشکلاتی را که فکر میکنند، متوجه حکومت نخواهد کرد». (از اینجا+ بخوانید) بدین ترتیب به نظر میرسد از دیدگاه آقای عبدی اساسا نیازی به برنامهریزی و یا کنش سیاسی وجود ندارد. یا ما زور داریم که داریم، یا نداریم که نداریم! نه نیازی هست که کاری بکنیم، و نه تصمیمگیریهای ما در نتیجه کار تاثیری دارد!
مسئله دیگر به حالتبندی محدود آقای عبدی از منابع قدرت سیاسی باز میگردد. ایشان در یادداشت خود آوردهاند: «سیاست عرصهی منازعه یا رقابت میان صاحبان قدرت است». به ظاهر کلامی معتبر است اما ادامه متن نشان میدهد تعبیر آقای عبدی از «صاحبان قدرت» تعبیر گنگی است. در واقع به نظر میرسد در نگاه ایشان، سیاست عرصه انحصاری تقابل یک طبقه نخبه صاحب قدرت است که قدرت خود را از منبعی نامریی کسب کردهاند و میزان قدرتشان نیز همواره ثابت و مستقل از تصمیمات آنهاست. در این نگاه نخبهگرا، توده مردم نه تنها بازیگر عرصه سیاست محسوب نمیشوند، که حتی به عنوان منابع قدرت نیز به حساب نمیآیند. متاسفانه یادداشت آقای عبدی دقیقا اشاره نمیکند که آیا گروهی که پشتوانه مردمی دارند نیز جزو آن «صاحبان قدرت» محسوب میشوند یا نه؟ پاسخ به این پرسش از این جهت ضروری خواهد بود که حفظ این پشتوانههای مردمی و یا حتی افزایش آن را به یکی از اهداف بازیگران عرصه سیاست بدل خواهد ساخت. مسئلهای که در مورد انتخابات پیش رو بسیار تعیین کننده است.
برای باز کردن این مسئله اتفاقا خوب است که به پیشنهاد تاریخی آقای عبدی در دوران اصلاحات مراجعه کنیم، یعنی طرحی که ایشان برای خروج اصلاحطلبان از قدرت دادند. استدلال آقای عبدی این بود که سنگاندازی پیش روی دولت و مجلس اصلاحطلب به اندازهای رسیده که عملا آنها را در یک بنبست فرو برده است. پس بهتر است اصلاحطلبان دست کم آبروی خود را حفظ کنند، از عرصه قدرت کاملا کنار بکشند و به مردم بگویند که هر اتفاقی میافتد مسوولیت تمام و کمالش بر عهده جناح محافظهکار است. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که آقای عبدی اعتقاد داشتند پشتوانه مردمی یکی از بزرگترین سرمایههای اصلاحطلبان است. پس اگر امکان پیشبرد اصلاحات وجود ندارد بهتر است که دست کم تلاش کنیم تا این پشتوانه مردمی آسیب نبیند. من با این شیوه استدلال کاملا موافقم، هرچند مصداق آن را در زمان فعالیت مجلس ششم نمیدانم، بلکه اتفاقا انتظار دارم که آقای عبدی همین طرح را برای شرایط کنونی اصلاحطلبان تجویز کنند.
در حال حاضر شرایط حاکمیت به گونهای است که هیچ نشانه امیدوار کنندهای از تغییر روش و منش دو سال گذشته خود بروز نمیدهد. راس هرم قدرت حتی اجازه فعالیت آزاد را از رییس دولت دست نشانده خودش هم گرفته است. پس حتی اگر فرض کنیم که اصلاحطلبان بتوانند از سد شورای نگهبان عبور کنند و باز هم فرض کنیم سلامت انتخابات به طرزی معجزهآسا تامین گردد، باز هم نمیتوان امیدوار بود که مجلس اصلاحطلبان بتواند هیچ تغییر قابل توجهی در شرایط کشور ایجاد کند. بدین ترتیب حتی اگر در زمان انتخابات توده مردم راضی شوند به اصلاحطلبانی که شعارهای پیشین خود را زیر پا گذاشته و وارد عرصه انتخابات شدهاند رای دهند، هیچ بعید نیست که به سرعت آنان را مسوول اوضاع بد اقتصادی، امنیتی، سیاسی و اجتماعی قلمداد کنند. بدین ترتیب اصلاحطلبان مسوول کمبودهایی خواهند شد که کمترین سهم را در ایجاد آنها داشتهاند. این یعنی هزینه کردن پشتوانه مردمی به عنوان تنها منبع قدرت اصلاحطلبان، آن هم در جهت تطهیر رقیب!
از نگاه من، «صاحبقدرت» بودن در عرصه سیاست اصلا عاملی ثابت و بیتغییر نیست، بلکه اتفاقا به عملکرد گروههای سیاسی وابسته است. در این نگاه مردم بزرگترین و تعیینکنندهترین عامل قدرت در بازی سیاست هستند، پس بیشترین تمرکز گروههای سیاسی باید بر روی اتخاذ مواضعی باشد که با اقبال مردمی مواجه خواهد شد. یعنی اگر برآیند خواسته اکثریت مردم تحریم انتخابات باشد، آنگاه این تحریم برخلاف سخن آقای عبدی نه تنها یک عمل ناکام و بیتاثیر نخواهد بود، بلکه به عاملی برای تقویت جایگاه اصلاحطلبان و تضعیف موقعیت حاکمیت بدل خواهد شد که میتواند توازن قوا را کاملا بر هم بزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر