هر انقلابی در ذات خود نوعی گرایش به چپ دارد. این خصلت چپگرایانه در دو زمینه بزرگترین ویژگیهای خود را نمایان میکند. نخست در چرخش سیاستهای اقتصادی به سمت ساختارهای دولتی و دوم نوعی آرمانگرایی فرامرزی در کمک رساندن به تمامی «مظلومان جهان». انقلابها بنابر ذات خود مردمی و تودهوار هستند و از این جهت گردش سیاستهای اقتصادی به سمت و سوی حمایتهای دولتی از توده مردم قابل درک است، اما گرایش به حمایتهای فرامرزی به نوعی ریشه در آرمانگرایی انقلابیون دارد.
در جریان انقلاب 57 ایران نیز دو گرایش فوق از همان ابتدا نشانههای خود را در شعارها و برنامههای اعلام شده از جانب رهبران انقلاب بروز دادند. حتی اگر وعدههای تحقق نیافته «آب و برق و اتوبوس مجانی» را هم نادیده بگیریم، به هر حال باید بپذیریم که سمتگیری اقتصاد دولتی پس از انقلاب شتاب بیشتری گرفت. در جنبه آرمانگرایانه و فرامرزی نیز هرچند «صدور انقلاب» را میتوان تنها یک شعار غیرعملی قلمداد کرد، اما دست کم حمایتهای همه جانبه دولت جدید از مبارزین منطقه، به ویژه در فلسطین را باید مصداق بارز تلاش برای کمک به «مستضعفین جهان» به حساب آورد.*
گرایش به چپ و آرمانگرایی فرامرزی، تنها وجه تشابه انقلاب ایران با دیگر انقلابهای جهان نبود. آن مثال معروف که «انقلاب فرزندان خود را میبلعد» خیلی زود در مورد انقلاب ایران هم مصداق پیدا کرد. حذف و پاکسازی در دهه نخست انقلاب آنچنان گسترده بود که دیگر نیازی به مرور مصادیقش نباشد. اینجا تنها میخواهم به جنبه متفاوتی از اهداف این برخوردهای حذفی اشاره کنم؛ جنبهای که در حذف چهرهها در جریان یک منازعه بر سر قدرت خلاصه نمیشود، بلکه آرمانهای اساسی یک انقلاب را کاملا بر باد میدهد.
رویای شیرین «نان»
در نخستین و جنجالیترین دهه پیروزی انقلاب ایران، میرحسین موسوی، نخستوزیر 8 ساله دولت، به بارزترین چهره در رهبری گرایش اقتصاد دولتی بدل شده بود. هرچند موسوی بعدها و در جریان رقابتهای انتخاباتی سال 88 اعلام کرد که سیاست کوپنی اتخاذ شده از جانب دولت او تنها یک سیاست تحمیلی به دلیل شرایط جنگی بوده است، (اینجا+) اما باز هم نمیتوان انکار کرد که جهتگیری همیشگی سیاستهای او رو به سوی «مستضعفین» داشت. میرحسین تنها نامزدی بود که وقتی در انتخابات 88 بار دیگر شعار حمایت از مستضعفین، کارگران و کشاورزان را سر داد، هیچ کس نمیتوانست ادعا کند که شعارهایش با پیشینه عملکردی او تطابق ندارد. همچنین او تنها نامزد از میان چهار کاندیدای انتخابات 88 بود که سرسختانه با طرح «حذف یارانه» مخالفت کرد. با توجه به گفتمان میانهرو موسوی که خود را یک «اصلاحطلب اصولگرا» معرفی میکرد، کمتر کسی میتواند دلایل حذف خشونتآمیز و پرهزینه او از ساختار نظام را در جهتگیریهای سیاسی خلاصه کند. به باور من ریشه اساسی مشکل، نه اختلافات شخصی او با سیدعلیخامنهای، بلکه بنیان کاملا متفاوت اقتصادی او با برنامهای بود که رهبر نظام برای آینده اقتصاد کشور در سر میپروراند. میرحسین حذف شد تا با نهایی شدن طرح حذف یارانهها هیچ اثری از رویاهای اقتصادی انقلاب 57 برجا نماند.**
آرمانگرایی بر باد رفته
اما جهتگیریهای فرامرزی انقلاب 57 دست کم در ظاهر امر همچنان بیتغییر باقی مانده بود. هنوز هم «مرگ بر آمریکا» را میتوان در هر نماز جمعهای شنید. در مورد اسراییل هم که میتوان ادعا کرد هیچ زمانی حاکمیت ایران اینچنین خواستار محو و حذف آن نبوده است. پس آیا باید نتیجه گرفت که جنبه آرمانگرایانه در سیاستهای فرامرزی انقلاب حفظ شده است؟ دست کم من چنین باوری ندارم.
چند ماهی میشود که گروههای فلسطینی دست از اختلافات دیرینه شستهاند. دولت خودگردان فلسطینی با بزرگترین گروه رقیب خود دست دوستی داده است تا از ائتلاف جدید «فتح» و «حماس» دولت ملی فلسطنی تشکیل شود. دولتی که میتواند با حل و فصل اختلافات داخلی و حمایت کشورهای عربی منطقه، قاطعانهتر از هر زمان دیگری خواستار به رسمیت شناخته شدن در سازمان ملل شود. چنین پیوندی برای تمامی آنان که رویای آزادی و استقلال فلسطین را در سر میپرورانند بشارتی کمنظیر محسوب میشود، آنچنان که شاید بتوان آن را ملاکی برای سنجش اعتبار ادعاهای دیگران دانست. حال پرسش اینجاست که با این ملاک، کارنامه حاکمیت ایران چه وضعیتی پیدا میکند؟
روزنامه کیهان، به عنوان تریبون غیررسمی سیاستهای رهبر نظام، در واکنشی شگفتانگیز به معاهده صلح میان فتح و حماس آن را «چیدمان بازسازی شدهای از معاهده ننگین كمپ دیوید و ترجمان بزك شدهای از پیمان اسلو» خوانده است***. (اینجا+) حمله کم سابقه کیهان به توافق گروههای فلسطینی که اتفاقا دولت اسراییل را به شدت نگران کرده است، (اینجا+) با منطق حمایت از حقوق فلسطینیها در برابر تهاجمات اسراییل همخوانی ندارد. این حقیقتی است که حتی نمایندگان حماس در ایران نیز نسبت به آن معترض هستند. (در این زمینه منبعی برای ارایه ندارم، اعتبارش را بگذارید به اندازه اعتبار ادعاهای «مجمع دیوانگان»)
تردیدهای ایجاد شده از این واکنش چندی بعد و در جریان سرکوب فلسطینیها از جانب نظامیان سوری (اینجا+) ابعاد تازهتری به خود میگیرد. هرچند حاکمیت فعلی حمایت خود از سرکوب معترضان سوری را تحت پوشش دخالتهای بیگانه در کشور سوریه توجیه میکند، اما بعید به نظر میرسد بتواند در برابر حمله ارتش سوریه به اردوگاه فلسطینیها حتی توجیه قابل قبولی به پیاده نظام وفادار خود ارایه کند. جالب اینجاست که در درگیری ارتش بعثی سوریه با مبارزین مسلمان فلسطینی، دولت ایران به سکوت رضایت نمیدهد و به شیوه خود مبارزان «حماس» را تنبیه میکند. (اینجا+)
هرچند تغییر سیاست در حمایت از گروههای فلسطینی میتواند بارزترین نشانه برای دست کشیدن حاکمیت از آرمانگراییهای فرامرزی باشد، اما نشانههای مشابهی از همین شیوه رفتاری را میتوان در ماجرای سرکوب مردم بحرین هم مشاهده کرد. جایی که حاکمیت علیرغم جنجال خبری اولیه و بسیج پیاده نظام خود با شعار حمایت از شیعیان بحرین، خیلی زود پا پس کشید و ترجیح داد بیش از این همسایگان جنوبی خود را آزرده نکند. نتیجه آنکه روابط با کشور دوست و برادر «بحرین» از سر گرفته شد و پیاده نظام بیخبر بسیجی هم به حال خودش رها شد تا با رنگ کردن در و دیوار خودش را سرگرم کند.
پایان رویای یک انقلاب
هرقدر هم بخواهیم نسبت به نتایج و دستاوردهای انقلاب 57 بدبین باشیم، در یک حقیقت نمیتوانیم تردید کنیم: انقلاب ایران در زمان خود بزرگترین اتفاق منطقه (اگر نگوییم جهان) به حساب میآمد و بسیاری از نیروهای آزادیخواه، از آمریکای لاتین گرفته تا آفریقا و خاورمیانه بدان چشم امید بسته بودند. ایران پس از انقلاب قرار بود بزرگترین پایگاه مبارزه با «امپریالیسم» باشد و قطعا چنین انتظاری بود که «یاسر عرفات» را خوشبین کرد تا خطاب بگوید: «به موشه دایان گفتم آمریکا مال تو، من به ایران تکیه میکنم». (اینجا+)
به باور من، روندی که طی سه دهه گذشته به صورت خزنده طی شد و در ماجرای کودتای انتخاباتی 88 به انتها رسید، تنها بلعیده شدن برخی از فرزندان انقلاب نبود. انقلاب ایران آرمانهایش را یکی پس از دیگری قربانی کرد تا امروز آنچه «جمهوری اسلامی» خوانده میشود حتی یک پوسته نحیف و متظاهرانه از «انقلاب اسلامی» را بر تن نداشته باشد. گویی ارادهای در کار است که پیش از سقوط کامل این حاکمیت، تمامی آرمانهای نخستین آن را به نابودی بکشاند.
پینوشت:
* ذکر این نکته نیز ضروری است که حاکمیت جدید ایران پس از انقلاب 57 آنچنان از مشروعیت مردمی برخوردار بود که هنوز نیازمند دشمنتراشی کاذب نباشد. در واقع حتی بدبینترین ناظران نیز نمیتوانند ادعا کنند شعارهای تند و تیز انقلابیون ایرانی علیه اسراییل با هدف گمراه کردن نگاهها از مشکلات داخلی کشور بوده است. عملکردی که این روزها به شدت رایج به نظر میرسد.
* ذکر این نکته نیز ضروری است که حاکمیت جدید ایران پس از انقلاب 57 آنچنان از مشروعیت مردمی برخوردار بود که هنوز نیازمند دشمنتراشی کاذب نباشد. در واقع حتی بدبینترین ناظران نیز نمیتوانند ادعا کنند شعارهای تند و تیز انقلابیون ایرانی علیه اسراییل با هدف گمراه کردن نگاهها از مشکلات داخلی کشور بوده است. عملکردی که این روزها به شدت رایج به نظر میرسد.
** در مورد ماجرای پوستاندازی حاکمیت جمهوری اسلامی در مسایل اقتصادی یک سری یادداشت ویژه در نظر گرفتهام که به زودی منتشر میشود.
*** مقایسه کنید با رویکرد میرحسین که اعلام کرده بود «موضع ما درباره مساله فلسطین با هنجارهای بینالمللی همساز است و ما به آرای مردم رجوع میکنیم». (اینجا+)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر