شهروند سبز - «مردمی که برای کسب آزادی خود علیه دیکتاتوری وحشیانه نهادینه شدهای مبارزه میکنند معمولا با آنچنان قدرت نظامی و پلیسیای روبرو میشوند که تصور میکنند دیکتاتوری توان انجام هر آنچه میخواهد را دارد. به هر حال بدون وجود امید واقعی، این مردم بازهم با انگیزههای جوانمردی یا شاید تاریخی، دیکتاتوری را به مبارزه خواهند طلبید اما هرگز نخواهند پذیرفت، و شاید هرگز آگاهانه درک نکنند، که اقدامات شان ناامیدانه است. بنابراین برای آنها «برنامهریزی جامع استراتژیک»، معنایی ندارد. نتایج اینگونه عدم موفقیت در برنامهریزی استراتژیک معمولا بسیار جدی است: نیروی فرد پراکنده میشود، اقدامات فرد بیاثر است، انرژیها بر روی موضوعات کوچک هرز میرود، برتریها به کار گرفته نمیشوند، و فداکاریها بیارزش میگردند. اگر دموکراتها برنامهریزی استراتژیک نداشته باشند احتمالا در رسیدن به اهدافشان ناكام خواهند ماند. برنامهریزی ضعیف و آمیختن تصادفی اقدامات مختلف جنبش مقاومت را به جلو رهنمون نمیشود و حتی بیشتر باعث افزایش کنترل و قدرت دیکتاتوری میگردد».
...
اکثر افراد حاضر در گروههای دموکراتیک مخالف، به لزوم برنامهریزی استراتژیک واقف نیستند یا به آن عادت ندارند یا برای تفکر استراتژیک تربیت نشدهاند. این وظیفهای دشوار است. با حملات پیاپی دیکتاتوری و مسئولیتهای ضروری وقتگیر، رهبران مقاومت معمولا امنیت و فرصتی برای توسعه مهارتهای تفکر استراتژیک خود ندارند. در مقابل، واکنش نشان دادن به کنشهای دیکتاتوری الگویی متداول است. در این وضعیت نیروهای مخالف همیشه در موضع واکنش قرار دارند.
بسیاری از مبارزان دچار این پندار خام هستند که اگر قدرتمندانه، استوار و پایدار به اهدافشان معتقد باشند، عقایدشان به طریقی محقق خواهد شد. برخی دیگر میپندارند که اگر به سادگی زندگی کنند و در برابر مشکلات بر طبق اصول و ایدهآلهایشان رفتار کنند، تمام آنچه را که میتوانستهاند انجام دادهاند. حمایت از اهداف انسانی و وفاداری به ایدهآلها قابل تحسین است، ولی به وضوح برای پایان بخشیدن به یک دیکتاتوری و دستیابی به آزادی، ناکافی است.
گروهی دیگر شاید از سر بیتجربگی گمان کنند اگر به اندازه كافی خشونت به کار برند، آزادی حاصل خواهد شد. خشونت تضمین کننده پیروزی نیست. خشونت، به جای تحقق آزادی میتواند به شکست، مصیبتی بزرگتر یا هر دو منتهی شود. در بیشتر موارد دیکتاتوری به بهترین وجه ممکن برای مبارزات خشونتآمیز تجهیز شده است و واقعیات نظامی، اگر اصولا توانسته باشد، بسیار کم به دموکراتها کمک کردهاند.
فعالیتهایی هم هستند که تمرکز خود را بر روی آنچه «احساس» میکنند باید انجام دهند پایهریزی میکنند. این خط مشیها علاوه بر «خودپسندانه» و «خودمحورانه» بودن، برای توسعه یک استراتژی بزرگ به منظور کسب آزادی رهنمودی ارایه نمیدهند. اقداماتی که بر روی «ایده درخشان» یک فرد بنا شده هم محدودند. به جای اینها، آنچه مورد احتیاج است عملی است که بر پایه محاسبه دقیق گامهای بعدی بنا شده باشد. بدون تجزیه و تحلیل استراتژیک، رهبران مقاومت در بیشتر مواقع نخواهند دانست که گام بعدی چه باید باشد زیرا به گامهای متوالی نیاندیشیدهاند. ابتکارات و ایدههای درخشان بسیار مهماند، ولی کارایی آنها تنها در بهبود وضعیت استراتژیک نیروهای دموکرات است.
در یادداشتهای بعدی به ترتیب به چهار مرحله برنامه ریزی خواهیم پرداخت: استراتژی بزرگ، استراتژیها، تاکتیکها و روشها.
پینوشت:
مجموعه یادداشت «چه باید کرد»؟ را «شهروند سبز» بر پایه آموزههای کتاب «از دیکتاتوری تا دموکراسی» تهیه کرده است. شما نیز میتوانید علاوه بر ارسال یادداشتهای پراکنده، ستون ثابت خود را در «مجمع دیوانگان» تعریف و راهاندازی کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر