رضا رادمنش: اول-گروهی بر این عقیده هستند که وبلاگ یک رسانه خودمانی است اما وقتی کسی قلمی سیاسی دست میگیرد به این بهانه که میتواند در یک رسانه رسمی هم بنویسد او را از تعریف نویسنده رسانه خودمانی کنار میگذارند. این دسته حواسشان نیست مادامی که مجبور باشید برای یک رسانه بنوسید باید در چارچوب آن رسانه قلم زنید و مجبور به خود سانسوری و تن دادن به قوانین آن رسانه هستید. اما وبلاگ این قدرت را به نویسنده سیاسی میدهد که خویشتن واقعی را به نمایش گذارد و در روزی که یک روزمره نویس از خصوصیترین رفتارهای خود سخن میگوید سیاسینویس هم از سانسورشدهترین عقاید خود دفاع کند و شخصیترین نظرات خود را بر زبان آورد پس همانگونه که روزمرهنویسی در تعریف رسانه خودمانی میگنجد اگر بخواهیم نویسنده وبلاگ سیاسی را از آن تعریف کنار گذاریم قضاوت شایستهای نکردهایم.
دوم-برای کسانی که در داخل ایران مطلب مینویسند شرایط سخت سیاسینویسی را باید در نظر گرفت شرایطی که منجر میشود هرآن منتظر دادن هزینهای شوند در صورتی که این شرایط هرگز برای یک روزمره نویس یا مینیمال نویس اتفاق نمیافتد. وبلاگ نویسی سیاسی در شرایط کنونی یک ریسک است در صورتی که نویسنده «قندقزل آلا» بعد از فاش شدن نام حقیقیاش میگوید دیگر نمیتواند مثل سابق صریح بنویسد حالا شما فکر کنید کسانی که با نام حقیقی خود از افکارشان نه در برابر نزدیکانشان که در برابر شرایط بد امنیتی همچنان دفاع میکنند در آستانه چه هزینهای هستند؟ امید میرصیافی جانش را برای چند پاراگراف سیاسی و انتقادی گذاشت خطری که هیچگاه روزمره نویسی را تهدید نخواهد کرد.
سوم-سیاسینویسی همانگونه که قابل دفاع است سزاور انتقاد هم هست. نخست آنکه نوشتههای سیاسی نوشتههایی چالش برانگیز هستند اما در رسانه اینترنت عملا هیچ نقدی صورت نمیگیرد که این یکی از ضعفهای بلاگهای سیاسی است، ضعفی که اگر تصحیح شود میتواند منجر به اقبال چند برابر مخاطب شود. دوم آنکه داشتن دیدگاه سیاسی منجر به تضارب آرا میشود که سیاسینویس باید مجبور شوند تحمل مخالفتها را داشته باشد یعنی تحملی بیشتر از خواندن یک روزمرهنویسی در صورتی که این تحمل در بین اغلب سیاسینویسیها وجود ندارد و تقریبا هیچ سیاسینویسی دیدگاه مخالف خود را دیگاه درخوری نمیداند. سوم، روزمرهنویسهای قدرتمند زیاد، اما سیاسینویسهای پرمخاطب کم هستند. وبلاگ سیاسی برای یافتن مخاطب نیاز به حمایت از بالا به پایین دارد چرا که نویسنده وبلاگ سیاسی رقیبی به قدرتمندی رسانه های سیاسی را دارد اما وبلاگ روزمره نویس انتخاب اول کسانی است که دنبال روزمره نویسی و مطالبی از این دست می گردند. پس اگر وبلاگهای سیاسی بیشتر از اینکه به ندیدن یکدیگر اکتفا کنند از برخورد آرا ابا به دل راه ندهند به جز آنکه میتوانند مانند روزمرهنویسها یک حلقه نانوشته راه اندازند منجر به نشر یکدیگر هم خواهند شد همان حمایت از بالا به پایین که منجر به رشد افقی میشود.
چهارم-شکست وبلاگ سیاسی در برابر روزمره نویسی حقیقتی نیست که از آن ترس داشته باشیم به جز در زمانی که موج ها راه میافتند هیچگاه سیاسیها بر غیرسیاسیها چربش ندارند اتفاقا وبلاگهای سیاسی باید به دنبال مسیری باشند تا نشر خود را از طریق غیرسیاسیها دو چندان کنند وگرنه پیروزی بر وبلاگهای روزمره نویس و مینیمالنویس خواب بدون تعبیر است.
پنجم-درست است که آرمان امیری (در رایگیری جشنواره وبلاگ نویسی ویچهوله) شکست خورد اما ما سیاسینویسها رسانه او را یک رسانه خودمانی میدانیم رسانهای که کاملا شخصی است و همان اندازه که قند قزل آلا از خصوصی ترین روابطش میگوید مجمع دیوانگان هم دیوانهکنندهترین عقایدش را بر زبان میآورد. همان اندازه که کسری برای نرفتن به سربازی تلاش میکند امیری هم ماجرای دستگیر شدن و نگرانیهایش را بر زبان میآورد. همان اندازه که کسری از جداییها میگوید امیری هم برای «علک» اشکها میریزد. همان اندازه که نوشتههای کسری شبیه یک تحقیق میدانی است ماجرای حضور امیری در روزهای اعتراض، توصیفی از جمعیتی است که خیلیها چیزی از آن نمیدانند. این همهی داستان سیاسی نویسی نیست، بلکه تنها بخشی از آن است.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
خب حتی طیف مخاطبای این دو هم فرق می کنه مخاطب مجمع دیوانگان بیشتر با مطالب تئوریک سر و کار داره و خب حداقل یه حد پایه از این دانش نیازمنده ولی قند قزل آلا یه وبلاگ کاملاً عامه پسنده. اساساً این مقایسه اشتباهه. نه این که مثلاً مخاطب وبلاگ قند قزل آلا بیشتره. شاید افرادی که مجمع دیوانگان رو می خونن به عمرشون یه بار قند قزل آلا رو نمی خونن چون طیف علاقه شون یه چیز دیگه است یا بر عکس. موضوع حتی شکست وبلاگ سیاسی از روزمره نویسی هم نیست. موضوع حتی پیروزی وبلاگ روزمره نویس بر سیاسی نیست چه این که اساساً مطرح نیست. موضوع اینه که این دو تا اساساً متعلقن به دو ساحت و دو دنیای متفاوت.
پاسخحذفحقیقت اینه که من صادقانه با نصف مواضع آرمان مخالفم این از کامنتای تند و تیزم هم معلومه منتها با این وجود معتقدم وبلاگ آرمان اگر برترین وبلاگ سیاسی نویس نباشه جزء پنج تای اول حتماً هست و خب واقعیت دیگه هم اینه که من به شخصه یک صدم جرئت آرمان رو ندارم ولی گاهی چنان تند و تیز می نویسه که به مخالفاش هم جرئت بحثا و مخالفتای تند و تیز می ده گاهی اوقات به طوری که خود من به شخصه گاهی اوقات محدودیت های وبلاگ صاحاب یادم می ره.
در نهایت همین که من مخاطب رو وادار می کنه صبج به صبح این جا حتماً جزء سه چهار تا وبلاگی باشه که صبح به صبح چک می کنم. همین که هر مطلبی که داره حتماً حداقل یکی دو جا داره که حقیقتاً آدمو جدی به وجد میاره و همین که با وجود فرمت ریویو گونه مطالبش و تعدد مطالبش تو هر روز باعث می شه کیفیت کارش کمتر وقتی افت کنه اینا برای من اون قدر کافیه که کلاهمو به احترامش بر دارم من امسال صفحه فیسبوکی نداشتم که بتونم به آرمان رای بدم ولی سال آینده اگر مجمع دیوانگان کاندید بشه من به خاطر همین موضوع حتماً یه صفحه درست خواهم کرد که به این وبلاگ رای بدم. هرچند من شانس برنده شدنش رو سال آینده هم به خاطر مسائلی که گفتم ضعیف می دونم منتها این حق آدمه که از وبلاگی که دوست داره حمایت کنه حتی اگر صد درصد هم مطمئن باشه می بازه.
زنده باشی آرمان و امیدوارم همیشه باشی و بنویسی.