یکی از مزایایی که همواره برای وبلاگنویسی قایل بودهام این است که دستکم برای خودمان مشخص کنیم که چه در چنته داریم و در برابر هزاران انکار و انتقاد، چند راه حل جایگزین و عملی میتوانیم ارایه دهیم. به تجربه دریافتهام که اگر پای انتقاد در میان باشد همه ما توانایی نامحدودی در طرح انتقادات بیپایان داریم. انتقاداتی که در زندگی روزمره مدام بر زبان میآوریم و یا از اطرافیان میشنویم. اما به گمان من تا زمانی که اجباری برای مکتوب کردن نداشته باشیم متوجه نخواهیم شد که پیشنهاد ایجابی تا چه حد دشوارتر از انتقادات سلبی است. وبلاگنویسی (به صورت خاص و «نوشتن» به صورت عام) برای من نمادی است از عملگرایی که به واقعبینی منجر خواهد شد.
میگویند سالها پیش و در زمان سلطنت پهلوی آیتالله خزعلی جایی گفته است: «اگر ۲۴ ساعت رادیو و تلویزیون را به ما بدهند، خواهید دید که چگونه این جوانان را تربیت و اصلاح میکنیم». (از اینجا بخوانید) این دست اظهار نظرها برای من نمونه دیگری است از آنچه من «توهم توانایی» میخوانم. توهمی که ناشی از ذهنیگرایی است و تا وارد عرصه عمل نشود همچنان پابرجا باقی میماند. پیش از این و در یادداشتی به بهانه ادای احترام به دکتر ابراهیم یزدی هم اشاره کرده بودم که به باور من، تنها «عملگرایی» است که سدی محکم و قطعی در برابر آرمانگرایی انتزاعی و حتی بنیادگرایی ایجاد میکند. (از اینجا بخوانید) طبیعی است که فرصت قرار گرفتن در موقعیت اجرایی به همه ما نخواهد رسید، اما دست کم به عنوان یک نمونه کوچکتر میتوانیم پیشنهادات مشخص خود را مکتوب کرده و به بوته نقد بگذاریم. آنگاه در درجه نخست برای خودمان مشخص خواهیم کرد که آیا به واقع ما اندیشه منسجم و فراگیری در سر داریم؟ و در گام بعدی درخواهیم یافت که دیگران تا چه حد با ما موافق هستند و چه انتقاداتی به پیشنهادات ما وارد میدانند؟
حرف من اینجا تکیه صرف به وبلاگنویسی نیست. با این حال در حیطه فعالیت خودم میخواهم بگویم تمرکز بیش از اندازه بر روی انتقاد از وضعیت موجود و حتی راهکارهای ایجاد تغییر میتواند در کوتاه مدت مفید باشد، اما شاید به همین میزان در بلند مدت خطرناک شوند. به این معنا که ذهن ما آنچنان معطوف به تغییرات کنونی شود که برای آینده هیچ ایده مشخصی نداشته باشیم و پیروزی را در تغییر حکومت خلاصه کنیم. هرگاه به این موضوع فکر میکنم بلافاصله به یاد سخنان آیتالله خمینی میافتم که میگفت «این (شاه) برود، هرکه بیاید بهتر است». ادعایی که امروز ما میتونیم به خوبی در مورد آن قضاوت کنیم.
خلاصه کلام اینکه من تغییر اساسی در ساختار حکومتی ایران را غیرقابل اجتناب و بسیار نزدیک میدانم. در واقع هیچ تردیدی ندارم که بسیار زودتر از آنکه در وضعیت راکد این روزها میتوان تصورش را کرد نظام کنونی متلاشی خواهد شد و حاکمیتی جدید بر پایه خواست اکثریت مردم روی کار خواهد آمد. این تغییر آنقدر نزدیک و آنچنان غیرقابل اجتناب است که شاید اگر مخالفان فعلی هم بخواهند دیگر نمیتوانند از آن جلوگیری کنند. حال تلاش من این است که تا جای ممکن در مورد هر دغدغه و چالش روزمرهای کار را به بحث و گفت و گو بکشانیم و خود را ملزم کنیم که به جای انتقاد صرف، راهکار عملی ارایه دهیم تا زمانی که موعد پایه گزاری ایرانی جدید فرا رسید دچار سردرگمی و اشتباهات پیشین نشویم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر