سریال «به سوی جنوب» را به خاطر دارید؟ یک افسر خوش پوش کانادایی بود و یک پلیس نه چندان مودب آمریکایی. در یکی از قسمتها افسر کانادایی به نقل از پدرش میگفت: «نقل قول معروفی است که میگوید هرچیزی قیمتی دارد. به نظرم این حرف اشتباه است. درستش این است که هر انسان یک مرزی دارد و به هیچ قیمتی حاضر نیست از آن مرز عبور کند». (تمامی نقل قولهای این یادداشت نقل به مضمون هستند) به نظر من این فرضیه با عملکرد شخصیتهای فیلم اصغر فرهادی تطابق کامل دارد.
نادر
نادر را شاید بتوان شخصیت اول داستان فرهادی دانست. نمیدانم کارگردان چنین قصدی داشته یا نه، اما نتیجه کار به نظر من چنین میآید. در هر صورت گمان میکنم بتوان پذیرفت که فیلم نسبت به دیگر شخصیتها در مورد نادر اطلاعات بیشتری به ما میدهد. نادر همان کسی است که اعتقاد دارد «چیزی که غلطه، غلطه. هر کی میخواد گفته باشه هرجا هم که میخوان نوشته باشن». با این حال همین شخصیت است که یک جایی بر روی این باورش پا میگذارد و این حکم به ظاهر قطعی و کلی خود را با یک نوار باریک محدود میکند. خط قرمزی که شاید دخترش باشد، یا پدرش و یا هر دوی آنها. نادر در دادگاه دروغ میگوید. کاری که احتمالا خودش آن را «غلط» میداند، اما در توجیح آن به دخترش میگوید که اگر این کار را نمیکرد به زندان میافتاد و نمیدانست چه بلایی سر او (ترمه) و آقاجون میآمد. البته این نخستین باری نیست که نادر خطر قرمز خود را به رخ میکشد. صحنه آغازین فیلم نیز نمونه مشابهی از این محدودیت نادر را به نمایش میگذارد. همانجا که او وجود پدرش را دلیل ماندن در کشور میخواند.
جالب اینجا است که این محدودیتها قرار نیست همیشه (به مانند ماجرای دروغ گفتن در دادگاه) به سود نادر تمام شود. اتفاقا در این مورد خاص نادر کاملا نشان میدهد که اگر در نهایت قرار باشد میان زندان و اعتماد دخترش یکی را انتخاب کند، قطعا دختر را در اولویت قرار خواهد داد. پس زمانی که گمان میکند ترمه هنوز به خاطر دروغ گفتنش در دادگاه از او دلخور است، جلوی خودش را میگیرد تا پیش از مواجه شدن دختر با قاضی به او توصیهای نکند. وی به صورت صریح این وضعیت را در صحنهای دیگر به ترمه توضیح میدهد: «اونا رو ول کن باباجون، من فقط میخوام تو بدونی». (صحنهای که نادر پرتاب شدن راضیه را برای ترمه بازسازی می کند)
از سوی دیگر، «آقاجون» هم خطر قرمز مشابهی برای نادر به حساب میآید. بجز صحنه نخست فیلم، رد پای این حقیقت را میتوان در صحنهای دید که نادر پدرش را به پزشکی قانونی برده است. او که برای پیش افتادن در دعوای حقوقی به هرچیزی متوصل شده است، در پزشکی قانونی ناگهان به خود میآید و تصمیم میگیرد پدرش را وسیلهای برای جدالهای شخصی و جبران اشتباهاتش نکند، پس لباس آقاجون را دوباره تنش میکند.
سیمین
راستش من سیمین را خوب نشناختم. نمیدانم قرار بود بشناسم یا نه، اما به هر حال نشناختم. یعنی نه چیزی بیشتر از زنی با نگرانیهای طبیعی یک مادر. با این حال همین مقدار شناخت هم کافی بود تا بپذیرم سیمین از هرچیزی ممکن است دست بشوید بجز دخترش. تا اینجا شاید به ظاهر خط قرمز او با نادر یکی باشد: ترمه. اما من گمان میکنم آنها از جنبههای متفاوتی به ترمه وابسته بودند. در واقع نادر در ماجرای شهادت ترمه نشان داد که اعتماد دخترش را به در کنار او بودن ترجیح میدهد. یعنی اگر قرار باشد با دروغ گفتن از زندان پرهیز کند اما دخترش دیگر به او اعتماد نداشته باشد، ترجیح میدهد به زندان برود. انگار که این خود «ترمه» نیست که برای نادر غیرقابل چشم پوشی است. بلکه نگاه مثبت ترمه به پدرش است که نباید خدشه دار شود.
در نقطه مقابل سیمین تنها خود ترمه را میخواهد. نه اینکه نسبت به روحیه او بیتفاوت باشد. اگر بود به قاضی نمیگفت «من نمیخوام دخترم تو این شرایط بزرگ بشه»، و یا از نادر نمیخواست به خاطر ترمه دست از جدال با حجت بردارد. اما در نهایت به نظر میرسد اولویت را به در کنار او بودن میدهد. به داشتن او. گویا ترمه هم این را فهمیده است. این حقیقت را سیمین در بگو مگوی آشپزخانه بر زبان میآورد: «فکر میکنی چرا اینجا مونده؟ میدونه تا وقتی اینجاست من جایی نمیرم». در نهایت هم در تنها باری که به ظاهر با تصمیمی کاملا جدی از خانه خارج میشود به زور و جنجال هم که شده ترمه را با خود میکشد و میبرد.
راضیه
خط قرمز راضیه خیلی زود مشخص میشود. همان بار نخستی که برای تمیز کردن آقاجون زنگ میزند و حکم شرعی موضوع را جویا میشود. این یک ظاهرسازی نیست. راضیه به مرور نشان میدهد که تحت هیچ شرایطی اعتقادات مذهبی خود را زیر پا نمیگذارد. یک بار در دادگاه خطاب به قاضی میگوید «حاج آقا، من بچهام افتاد اونقدر نسوختم که این آقا به من تهمت دزدی زد». ظاهر سادهای دارد این کلام اما به باور من از عمق وجود راضیه خارج شده است. او هم شوهرش را دوست دارد. او هم مادر است و نگران فرزندش میشود. او هم انسانی است که میتواند دروغ بگوید، همانگونه که احتمالا در طول دادگاه میگفته است. با این حال زمانی که اطمینان پیدا میکند در یک قدمی دریافت یک «پول حرام» قرار دارد ناگهان متوقف میشود. آنچنان میخکوب میشود که حتی شرایط اضطراری حجت، خواهش و التماس خواهر شوهر و در نهایت متلاشی شدن احتمالی خانوادهاش هم سبب نمیشود یک گام جلوتر برود. این مرز راضیه است که به هیچ قیمتی حاضر نیست از آن فراتر رود.
پینوشت:
در مورد حجت و یا احتمالا ترمه من چیز زیادی ندیدم. شاید مرزهای مشابهی برای این افراد به تصویر کشیده شده باشد که از چشم من پنهان مانده است. پیش از این در یادداشت «منشور دوار جدایی نادر از سیمین» نوشته بودم که از نگاه من این فیلم را میتوان از چهار جنبه متفاوت دید که در آن یادداشت تنها به سه جنبه پرداخته بودم. این یکی را به دلیل تفاوتهای عمده و نگاه احتمالا خاص خودم ترجیح دادم جدا کنم.
در مورد فیلم از همین وبلاگ بخوانید:
به نظر من شخصیت اصلی این فیلم سیمینه . به همین خاطر هم اسم فیلم جدایی نادر از سیمین گذاشته شده . دلیلش هم واضحه : این سیمینه که شرایط رو درک کرده و می خواد زودتر خودشو خلاص کنه . نادر هنوز با سرسختی میخواد یک تنه جلوی همه ناملایمات وایسته . فیلم روایتی از یک طبقه است که توی قالبهای سنتی نمی گنجه و حالا باید در برابر اجتماع یکی از دو راه رو انتخاب کنه . یا مثل نادر بجنگه و نثل بعد رو هم مبارز بار بیاره ، حتی اگه به قیمت سختی و زجرش تموم بشه و یا مثل سیمین بجایی بره که بقیه شبیه اش باشند و بتونه میون امثال خودش زندگی کنه . این وضع عینا در جامعه هم هست و به نظرم فرهادی هوشمندانه سیمین رو برنده این دعوا نشون می ده . بهتر موید این موضوع هم شیشه شکسته ماشین نادر که میتونه نشانه ای از ادامه این جدل باشه .
پاسخحذفبه نظرم یه چیز رو در مورد ِ سیمین فراموش کردین ... نادر شخصیتی نیست که کلامی و عاطفی باشه ، مثل خیلی مردای ایرانی ، سیمین حق ِ خودش می دونه که نادر واسه نرفتنش بهش اصرار کنه و خودش رو مایل به موندنش نشون بده ، یه جا هم این رو می گه که نادر حتی ازم نخواست که بمونم ... این مشکل خیلی از زنهای ایرانیه ...
پاسخحذفلطفا اصلاح بفرمایید: توجیه
پاسخحذفرونین جان
پاسخحذفراستش من نمی پذیرم که فرهادی سیمین را برنده این دعوا نشان داده است. به گمانم اساس این فیلم این است که هیچ کس برنده نیست. شرایط دشوار است و قضاوت دشوارتر. اصلا نمی توانیم بگوییم کدام انتخاب بهتری است. حرف شما در راستای برداشت حاتمی کیا است که می گوید این فیلم ناامیدی و مهاجرت را توصیه کرده. من صد در صد مخالفم. اتفاقا من از این فیلم استادگی و مقاومت برداشت کردم.
رامک جان
ممنون از تذکر شما
"در پزشکی قانونی ناگهان به خود میآید و تصمیم میگیرد پدرش را وسیلهای برای جدالهای شخصی و جبران اشتباهاتش نکند، پس لباس آقاجون را دوباره تنش میکند"
پاسخحذفبرداشت صد در صد اشتباه
هنوزم میگم فیلم در مورد تقابل اخلاق سنتی و واقعیت های موجوده نادر مثل راضیه به اخلاق سنتی پایبنده تو اون صحنه به نظرش اومد نکنه کبودی دست بابت خوردن ضربه در به دست پدرش باشه مثل راضیه که احتمال داد سقط به دلیل تصادف ممکنه باشه ...
از این دست اشتباهات تحلیلیت در مورد این فیلم متاسفانه داره روز به روز بیشتر میشه علتش احتمالاً اینه که از فیلم خوشت اومده و داری سعی می کنی فیلم رو به دنیای خودت نزدیک کنی
بدترین چیز تو تحلیل فیلم اینه که یک تصویر ذهنی بسازیم برای خودمون اونوقت سعی کنیم فیلم رو بیاریم تو قالب اون تصویر....
دفعه قبلم گفتم فیلم از لحاظ تکنیکی(بازی، فیلمنامه، کارگردانی، تدوین و ...) تو سینمای ایران شاهکاره البته خیلی فاصله داره هنوز با فیلمای موندگار تاریخ سینما...اما از لحاظ مفهومی یک فیلم تک خطی در مورد جایگاه اخلاقیات سنتی تو زندگی مدرن تو جومع در حال گذاره(به همین سادگی)...
اینو مقایسه کن با آثار کیشلوفسکی که اونهم اتفاقاً درونمایه ش اخلاقه اما ذات اخلاق به همین خاطر سینماش جهانی شده اما درونمایه فیلمای فرهادی از اولین فیلمش تا الان تقریباً همینه( جایگاه اخلاق تو جامعه در حال گذار به مدرنیسم) و مدام در حال تکراره و البته بهتر شدن
دوست ناشناس عزیز
پاسخحذفبرای من بسیار شگفت انگیز است که کسی بتواند در مورد نظر دیگری پیرامون یک اثر هنری بگوید «برداشت صد در صد اشتباه».
فرمودید اشتباه تحلیل من سبب شده تا به بیراهه بروم. خدمت شما عرض می کنم که به چیزی به عنوان «اشتباه در تحلیل اثر هنری» اعتقاد ندارم و اساسا نگاه شما را به یک اثر هنری نادرست می دانم. نه به خاطر زاویه دیدی که به محتوای آن دارید، بلکه از آن جهت که آن را تک بعدی و یک برداشتی می دانید. اثر هنری مسئله ریاضی و فیزیک نیست که پاسخ یگانه ای داشته باشد. گمان می کنم کسی که تصور می کند تنها برداشت یگانه فیلم همان است که خود دریافته، اصلا متوجه نشده که چه چیز را پیش روی خود می بیند.
در بالاترین حالت می توانم تصور کنم که شما ادعا می کنید برداشت مورد نظر آقای فرهادی را کشف کرده اید. در صورت چنین ادعایی هم در درجه نخست می گویم قطعا در اشتباه هستید. اساسا انسان چنین ظرفیتی ندارد که تمامی برداشت ها و درونیات خود را انتقال دهد، پس اصغر فرهادی اساسا نمی توانسته تمام احساس خود را به شما منتقل کند و طبیعتا شما هم نمی توانستید هرچه او می خواهد بگوید را در یابید.
در درجه دوم بر فرض هم که شما تمام حرف اصغر فرهادی را متوجه شده باشید باز هم برای من بی اهمیت است. برداشت من از یک اثر هنری به هیچ وجه به برداشت، منظور و یا هدف خالق آن اثر محدود نمی شود، هرچند که سعی می کند آن را بیابد.
با سپاس از شما