به تیتراژ ابتدایی فیلم دقت کردید؟ سادهترین تعبیر شناسنامه برای من «هویت» است. وقتی از همان آغاز شناسنامهها را یکی پس از دیگری روی دستگاه کپی قرار میدهند من با خودم میگویم داستان به هویت باز میگردد. بعد تلاش میکنم تا از میان شناسنامههای مختلف چیزی دستگیرم شود. ترتیب خاصی ندارند. بعضیها هم المثنی هستند. یکی هم اصلا عکس ندارد. دست آخر که شناسنامهها به پایان میرسند نوبت به قباله ازدواج میرسد. شاید سندی که هویت ما را به یکدیگر پیوند میزند. شاید هم قباله زمین باشد. سندی که ما را به این خاک پیوند میزند. نمیدانم. باید دوباره نگاه کنیم.
پی نوشت:
تصویر اصلی این پوستر را از اینجا ببینید.
در همین مورد از این وبلاگ بخوانید:
کوتاه در باره «جدایی نادر از سیمین»-1
منشور دوار جدایی نادر از سیمین
در جهان فرهادی هر انسان مرزی دارد
پی نوشت:
تصویر اصلی این پوستر را از اینجا ببینید.
در همین مورد از این وبلاگ بخوانید:
کوتاه در باره «جدایی نادر از سیمین»-1
منشور دوار جدایی نادر از سیمین
در جهان فرهادی هر انسان مرزی دارد
شناسنامه ها را کپی می کنند تا برای تکمیل پرونده و بررسی فرستاده شود: ظاهرا موضوع فیلم هم همین است؛ تصویری از هویت آدمهایش می گیرد تا بشود پرونده ای برایشان باز کرد و به آنها اندیشید.
پاسخحذفخب تو بخشی از این ریویوی کوتاه نقد بوردول رو داریم روی جدایی نادر از سیمین:
پاسخحذفhttp://www.davidbordwell.net/blog/2011/04/11/arthouse-suspense-in-big-and-small-doses/
مثل بقیه ی ریویوهای بوردول یه کلاس درسه اما از همه جالب تر برای من تو این ریویو حرفی بود که درباره ی سینمای ایران زد:
آدم ها در این فیلم ها به شدت تمایل به حرف زدن دارن. این افراد نگرانی هایشان را با چنان کله شقی پیش می کشند که آن را به ندرت در سینمای ملی کشورهای دیگر می بینیم.
ماجرای جالب توجهیه. این تمایل عظیم ما به حرف زدن( من به عنوان خصیصه ی منفی در نظرش نمی گیرم و همین طور به عنوان یه خصیصه ی مثبت)از کجا میاد و چه جوری موجب تفاوت ما با ملت های دیگه می شه.