۲/۰۹/۱۳۹۰

فراغت



درست در لحظاتی که این کلمات را می‌نویسم، تصویری را پیش رو می‌بینم که شما بالای این متن می‌توانید ببینید. (تصاویر بزرگ را بعدا اضافه می کنم) نشسته‌ام در برابر این بهشت زمینی و به نظرم رسید که بی‌انصافی است اگر هزار دغدغه و دلشوره و نگرانی و افسوس را با مخاطبان در میان بگذارم، اما یک دم آسایش و آرامش و زیبایی را برای خود نگه دارم. خلاصه‌اش اینکه به نظرم ‌رسید کمی فرسوده شده‌ام. شاید همه ما فرسوده شده‌ایم. نیاز به بازسازی داریم. از هرجهت. چه دانسته‌ها و چه آموخته‌ها و چه نگرش‌ها و چه باورها؛ و از همه مهم‌تر روح و جسم و روان و خاطر. نتیجه اینکه با گروهی از دوستان قرار گذاشتیم تعطیلات پایان هفته را به استراحت و تهران گردی و (اگر شد) ایران گردی اختصاص دهیم که به مرور از این گردش‌های هفتگی هم می‌نویسم و عکس‌هایش را منتشر می‌کنم. این یکی دریاچه سد لتیان است.

۴ نظر:

  1. خوش بگذره رفیق

    پاسخحذف
  2. خوش به حالتون!میدونین من چن وخته که یه پیک نیک با جمع رفیقا درست حسابی نرفتیم !!!

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۰/۲/۹۰

    وقتی این زمین‌ها تصرف نشده بود این‌جا قشنگ‌‌تر هم بود، دشتِ بکری بود تا این‌جا بخصوص همین قصلِ بهار، گوسفندها و چوپان و اسب‌هایی که برای گردوندن می‌اوردند تا این‌که برای سود به حریم سد تجاوز شد، حالا حداقل بگیرید ورود آب فاضلابِ ساکنین رو به دریاچه.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۱/۲/۹۰

    این مطلبت من و یاد این آهنگ بدیعزادگان انداخت که حیفم آمد ازش یادی نکنم
    نوبهار آمد و شد باز دل من دیوونه گل پونه نعنا پونه
    سر زد از سرو چمن لاله و گل گونه گونه گل پونه نعنا پونه
    چون خدا دید که باور ننمودند از او، حرف باغ مینو لاجرم دشتی آراست برای نمونه گل پونه نعنا پونه
    فارق اززیستن و بی خبراز هرکه که هست، خل و دیوانه و مست، سوی دولاب شدیم از ره صحرا روونه گل پونه نعنا پونه
    کیفمان کوک و مکان دنج و بساطی عالی جای یاران خالی هرچه میخواستی آماده بد از آب و دونه گل پونه نعنا پونه
    فارق از غصه دوران و غم اهل و عیال و فغان اطفال ننه جون تشنمونه یا بابا جون گشنمونه گل پونه نعنا پونه

    پاسخحذف