چه بر سر حلقههای سبز آمد؟
«شورای راه سبز امید در داخل ایران تشکیل شده است». (از اینجا بخوانید) این بخش از گفت و گوی اخیر رجبعلی مزروعی برای من اهمیت بسیاری داشت. راستش را بخواهید من هنوز هم نمیتوانم بپذیرم که تمامی اعضای شورا در داخل ایران هستند و تنها آقای امیرارجمند به عنوان سخنگو در خارج از کشور به سر میبرد. با این حال دست کم حالا اطمینان پیدا کردهام که شورا پایگاه قابل اتکایی در ایران دارد. این خبر بدون تردید امیدوار کننده است چرا که نگرانی در مورد بیاطلاعی اعضای آن از شرایط داخلی را کم رنگ میکند.
از سوی دیگر زمانی که در میان سخنگویان شورا نامی از آقای «واحدی» نمیشنوم باز هم امیدوار میشوم. بدون تعارف عملکرد جناب واحدی پس از حصر و بازداشت رهبران جنبش به نظر من بسیار خودمحورانه بود. کار به جایی رسیده بود که به نظر میرسید برای جهتدهی به حرکات معترضین میان شورا با شخص واحدی یک رقابت شکل گرفته است. در این بین حمایتهای محسن سازگارا و برنامه پرمخاطبش در صدای آمریکا هم کار را برای منتقدین تصمیمات آقای واحدی دشوار کرده بود. قصد من زیر سوال بردن و تخطئه تلاشهای ایشان نیست، اما گمان میکنم از بار اعتباری که عنوان «سخنگوی مهدی کروبی» ایجاد میکرد در مسیر درستی استفاده نشد.
از ایان اشارات که بگذریم، یک نکته جنجالی در میان سخنان رجبعلی مزروعی وجود داشت که واکنشهای بسیاری را برانگیخت. پرسش خبرنگار و پاسخ آقای مزروعی را به صورت کامل اینجا میآورم:
«یکی از انتقادات به شورای راه سبز امید، اتهام انحصارطلبی به مسوولان آن است و اینکه درهای این شورا را به روی تمام گروهها و افرادی که خود را حامی و همراه جنبش سبز میدانند باز نکرده تا آنها هم بتوانند در فرآیند تصمیمگیری و تصمیمسازی آن مشارکت کنند. چقدر این انتقاد را وارد میدانید؟
آنهایی که این حرفها را میزنند خودشان را به نادانی میزنند. کسانی که این حرف را میزنند باید پاسخ بدهند که این شورا را چه کسی درست کرده است؟ شورای هماهنگی راه سبز امید توسط آقایان موسوی و کروبی در زمانی که فکر میکردند ممکن است در آینده مشکلاتی پیش بیاید تشکیل شده و اعضایش را هم انتخاب کردند. اعضای شورا که خودشان خودشان را انتخاب نکردهاند. شورای هماهنگی راه سبز امید مشروعیت خود را از رهبران جنبش سبز میگیرد و کسانی که آقایان موسوی و کروبی را قبول دارند باید این تصمیم آنها را هم قبول داشته باشند».
گمان میکنم پرسش و پاسخ کاملا گویا و شفاف است. نیاز به توضیح اضافه ندارد. بحث هم من اینجا وارد شدن در ماجرای عضوپذیری و یا انحصار طلبی شورا نیست. من تنها میخواهم به این نکته اشاره کنم که اگر سیاستمداران ما قرار است حرکتی اصلاحی را آغاز و یا رهبری کنند بهتر است این اصلاحات را از زبان، ادبیات و منش خود آغاز کنند. من خودم همواره این پرسش را در ذهن داشتهام که اعضای شورا چه کسانی هستند و آیا اجازه ورود دیگر فعالان با دیدگاههای متفاوت را هم به این دایره تصمیمگیری میدهند؟ باور کنید هیچگاه هم در طرح این پرسش خودم را به نادانی نمیزدم، اتفاقا مشتاقانه به دنبال پاسخ بودم. تفاوتی هم نمی کند که شخص مهندس موسوی این اعضا را انتخاب کرده باشد یا گروهی دیگر. در هر صورت من تنها زمانی شهرسا را به واقع شورایی برای راهبری جنبش قلمداد خواهم کرد که اطمینان پیدا کنم ظرفیت بازتاب تمامی آرا و اندیشه های متفاوت جنبش را داشته باشد.
اما در عین حال میخواهم به حقیقتی اشاره کنم که در پس ظاهر خشن سخنان آقای مزروعی نهفته است. بحث بر سر رهبری جنبش در ماههای نخستین شکلگیری آن بسیار داغ بود. گویا گروهی آنچنان از پیروزی غریب الوقوع جنبش اطمینان داشتند که ادامه حرکت را رها ساخته و توان خود را صرف پیشگیری از هژمونی موسوی کرده بودند. شعار اصلی این گروه جنبش بدون رهبر بود. شعاری که البته کاملا مدرن و مورد تایید رهبران نمادین جنبش بود. به نظر میرسید همه بر سر پرهیز از یک جنبش هرمی با یک رهبر مشخص در راس آن توافق داشتند. بعدها و در جریان تجربههای تونس، مصر و دیگر کشورهای منطقه هم مشخص شد که اساسا این شیوه از جنبشهای افقی، ویژگی نسل جدیدی از حرکتهای مردمی است. با این حال نمیتوان انکار کرد که عمکرد زنجیرههای سبز و هستههای پراکنده مردمی در کشور ما خیلی زود متوقف شد.
شعارنویسی روی اسکناس، دیوار نویسیها، تحریم کالاهایی که در تلویزیون تبلیغ میشدند، الله اکبرهای شبانه و حتی طرح افزایش ناگهانی بار خطوط برق، همه ایدههایی بودند که از داخل جنبش جوانه زده و همهگیر شدند. با این حال این ایدههای ابتکاری و ساده هیچگاه نتوانستند خود را رشد دهند و در طولانی مدت به راهکارهای عملی اعتراض در شرایط سرکوب بدل شوند. نتیجه آن شد که مصادف با افزایش سرکوبهای خیابانی و محدود شدن امکان راهپیماییها، تنها کنش قابل انتظار جنبش به بیانیههای رهبران محدود شود. یعنی در عمل جنبش ما به سمت یک جنبش هرمی «پسرفت» کرد. گمان میکنم اکنون کار به جایی رسیده که حتی آنان که تمام توان و انرژی خود را بر روی تمسخر و تحقیر مهندس موسوی و بیانیههای پیاپی او متمرکز کرده بودند، اگر اندک صداقتی در همراهی با مردم داشته باشند باید دست به دعا بردارند که رهبران از حصر خارج شده و بیانیه جدیدی صادر کنند. تلخی این حقیقت را حتی انتقاد از شیوه بیان آقای مزروعی نمیکاهد.
یک اصل اساسی در جنبشهای هرمی اطاعت کامل از راس هرم است. اطاعتی که حتی میتواند در کوران مبارزه هیچ گونه انتقادی را هم تحمل نکند. گویا درچهارچوب همین اصل است که آقای مزروعی تاکید میکند «شورای هماهنگی راه سبز امید مشروعیت خود را از رهبران جنبش سبز میگیرد و کسانی که آقایان موسوی و کروبی را قبول دارند باید این تصمیم آنها را هم قبول داشته باشند». به گمان من همین ویژگی جنبشهای هرمی است که نتیجه کار آنها را معمولا نامشخص میکند. بدبینی سنتی به انقلابهای کلاسیک نیز احتمالا از همین نتایج غیرقابل پیشبینی حاصل شده است و در جمله معروف «انقلاب فرزندان خود را میبلعد» بروز پیدا میکند. حالا حرف من این است که اگر ما نمیخواهیم دچار چنین ساختاری از جنبش و تبعات نامطلوب آن شویم، بهتر است به جای انتقاد از بیان تلخ این حقیقت، در صدد تغییر شرایط برآییم. من مدتهاست هیچ نشانه امیدوار کنندهای از زنجیرههای سبز نمیبینم، باید بپذیریم که با انتقاد و فلسفه بافی جنبش به پیش نمی رود: «به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست».
از خودم میپرسم این شورا چه کاری تابحال انجام داده؟ البته منظورم اعلامیه دادن نیست.
پاسخحذفبرام عجیبه که شورایی به نوعی داعیه نمایندگی مردم ر. داشته باشه و بعد مجهولالهویه باشه.
نمیإونم چرا هر وقت گروهی میخوان فعالیت کنند بهجای اینکه عملی رو شروع کنند اولین کارشون فراگیر دونستن خودشون هست. درصورتیکه معمولاً یک گروه موثر سیاسی یا مدنی اول از یک جمع محدود شروع میشه و با یک عمل خودش رو نشون میده و به مردم میشناسونه تا حمایت مردم رو از رویهش جلب کنه.
بنظر میرسه اعضای این شورای مجهولالهویه هنوز در تفکرِ بیرنگ احزاب و فعالیتهای سیاسی چند دهه پیش گیر کردند.
خب البته آرمان خان جنبش های عربی از اساس تفاوت ساختاری دارن با جنبش سبز. جنبش سبز جنبشی بود که حداقل در شروعش با انگیزه های سیاسی و اجتماعی پا گرفت. هر چند اعمال اراده از سوی رهبر کم رنگ بود منتها بدون رهبر دانستن آن غلط است و هم چنین شروع انفجاری داشت بر خلاف جنبش های عربی که اکثراً از جمعیت اندک شروع کردند و به سمت تبدیل شدن به یک جنبش خیابانی گسترش پیدا کردند. در سوریه این پروسه دو سه ماه طول کشید و در مصر یک ماه. آن هم با اعلام تظاهرات مداوم و دوباره جمع کردن هسته ی اولیه یعنی از هیچ یک جنبش رو کردن و بعد روحیه گرفتن گروه های اپوزیسیون موجب ادامه ی این روند شده آن هم خیلی اوقات نه از پایتخت. به نظر من چنین الگویی هم در ایران قابل امتحان است. مخصوصاً که الان در موقعیت خطیری قرار داریم یعنی در حصر بودن موسوی و کروبی. به نظر من اعلام آزادی این دو می تواند هدف کوتاه مدت جنبش باشد تا خواسته ی بسیار مبهمی مثل بازگشت به قانون اساسی. یعنی اعلام تظاهرات پی در پی خودجوش تا رفع حصر. و خب متاسفانه بی هیچ گونه قصد گمان افکنی سوء من گمان می برم شورای هماهنگی در مرحله ی فعلی هیچ استراتژی برای آینده ندارد و بین محورهای اعتقادی ایدئولوژیک خود و درگیری با دیگر اعضای اپوزیسیون سر در گم مانده این از لحن سر در گم بیانیه هایشان هم قابل مشخص است( مثل بیانیه ی عید نوروز که واقعاً بخورد توی سرشان. از همین حالا برای محاکمه ی عاملین سرکوب تعیین تکلیف کرده اند( با عرض معذرت بابت تندی لحن ولی خب چنین بیانیه ای در این مقطع واقعاً ترسناک است) و البته خب بعد هم تمام تلاششان صرف خط بندیشان با اپوزیسیون شده است)و گویا بی عملی را با مبارزه ی مدنی اشتباه گرفته اند. و خب به نظر من حق با شماست الان وقت عمل است و تنها راهی که بنده می بینم اعلام تظاهرات پی در پی تا رفع حصر سران جنبش است. ممکن است در اعلام اول تظاهرات از سوی یک مرجع غیر از شورای هماهنگی کسی نیاید اما نباید نا امید شد چون تجربه ی نبش های عربی را داریم و حتی طولانی ترین جنبش مدنی موفق دنیا یعنی جنبش همبستگی در لهستان از همین طریق موفق شد.( جنبشی که به نظر من آن را می توان پدر معنوی جنبش های عربی اخیر دانست و البته با تاثیر بسیار کمتری جنبش سبز بلکه باید نشاط را حفظ کنیم و تحت تبلیغات سو قرار نگیرم و مدام این موارد را گوشزد کنیم و از شکست نهراسیم شاید بیست تا شکست در اعلام تظاهرات خیابانی داشته باشیم ولی بیست و یکمی می تواند یک نقطه ی شروع خوب باشد.
پاسخحذفهمان طور هم که خودتان در پست قبلی گفتید جامعه ی ما برای به پیروزی رساندن جنبش در درجه ی اول به روحیه نیاز دارد و بنده اضافه می کنم این روحیه مبتنی بر کنش مداوم توام با برنامه ریزی عقلانی پدید می آید. حال که رهبران در حصر رفته اند و شورای هماهنگی بیش از پیش دارد در بی عملی فرو می رود بر ماست که در این مقطع حساس آستین ها را بالا بزنیم و کنش انجام دهیم. به نظر من روز کارگر نقطه ی شروع مناسبی می تواند باشد برای شروع فاز سوم جنبش و بعد از آن هم اعلام تظاهرات سه روز یک بار یا حتی هر روزه. این معادله می تواند بستگی بر حضور مردم در جنبش داشته باشد. با شعار مشخص یعنی رفع حصر می توانیم اولین پیروزی جنبش را رقم بزنیم. و بر ماست که زمینه را فراهم بیاوریم.