توضیح: «چندی پیش دو یادداشت در مورد ادعای نژادپرست بودن ایرانیان منتشر کردم. (اینجا+ و اینجا+) ادعای من در دو یادداشت منتشر شده این بود که ایرانیان را نمیتوان ملتی نژادپرست خواند، هرچند رفتارهای نژادپرستانه به عنوان یک ناهنجاری در جامعه ما به چشم میخورد. اکنون یکی از دوستان لطف کرده و یادداشتی در ادامه یا تصحیح بحث موافقان و مخالفان نژادپرست خواندن ایرانیان نوشته است».
هادی شبانآزاد – به مانند بسیاری از دیگربحثها، بخشی از اختلاف در بحث حاضر نیز ریشه در اختلاف تعاریف دارد. این اختلاف سبب میشود که طرفین در طول بحث به صورت موازی پیش رفته و به توافقی نرسند. از نگاه من پرسش ابتدایی باید این باشد که نژادپرستی چیست؟ فرهنگ کدام است؟ «فرهنگ نژادپرستی» به چه میگویند و چه زمان میتوان یک ملت را نژادپرست خواند؟
نکته دیگر اینکه لفظ نژادپرستی بسیار عام است و اگر بخواهیم در مورد یه ملت قضاوت کنیم باید این لفظ را خرد کرده و تشریحاش کنیم. نژاد پرستی طبق تعاریف جامعهشناسها قایل شدن تفاوت میان انسانها برپایه نژاد آنهاست. نژادپرستی در سه بعد می تواند مشاهده شود: ابعاد «فکری»، «احساسی» و «رفتاری». یعنی لزوماً نباید کسی دیگری را در خیابان کتک بزند، همین که بدون در نظر گرفتن فردیت انسانها، باور خاصی در مورد یک نژاد داشته باشیم نژادپرستی است.
و اما نژادپرستی دو نوع دارد: نژادپرستی پنهان (Implicit racism) و نژادپرستی آشکار(Explicit racism). بارزترین نمونههای تاریخی نژادپرستی آشکار به آپارتاید آفریقای جنوبی و یا نازیسم آلمان هیتلری بازمیگردد، اما نژادپرستی پنهان به صورت ناخودآگاه در ذهنها می خزد، درست همان زمانی که میگوییم عربها اینگونهاند یا ترکها آنگونه.
حال فرهنگ چیست؟ فرهنگ مجموعه عادتها و رسوماتی است که نسل به نسل منتقل میشوند و باورها و رفتارهای مردم یک جامعه را شکل می دهند. فرهنگ نژادپرستی، گونهای از تفکر، احساس و یا رفتار نژادپرستانه است که به طور خودکار از نسل گذشته به ارث می رسد.
نژادپرستی در فرهنگ کهن ما ریشهای نداشته است. همین که بزرگانی چون سعدی، عبید زاکانی، ابونصر فارابی، ابوریحان بیرونی، ملاصدرا، ابن سینا و بسیاری دیگر افکار و احساسات خود را به زبان عربی هم بیان میکردند حاکی از همین تساهل فرهنگی است. با این حال یکی از ویژگیهای فرهنگ، پویایی آن است. فرهنگ به صورت مرتب و پیوسته به روز میشود و تغییر میکند و این ما هستیم که بسیاری از عقاید و باورها را به فرهنگ جامعه تزریق میکنیم.
این حقیقت که ما نخبگانی نداریم که نژادپرستی را تئوریزه و توجیه کنند نشان میدهد که «نژادپرستی آشکار» در میان روشنفکران ما وجود ندارد، اما همین نخبگان با تکرار جوکها و یا مسخره کردن نژادهای مختلف در قالب طنز، درست به مانند باقی مردم و به صورت ناخودآگاه این نگاه را در جامعه تقویت می کنند.
حال دوباره میتوان پرسید آیا ایرانیها نژادپرست هستند؟ جواب هم مثبت است و هم منفی! «نژادپرستی پنهان» در میان ایرانیان به وفور مشاهده میشود اما نژادپرستی آشکار به شیوه آلمان نازی ناچیز است. و پرسش دیگر اینکه آیا این نژادپرستی پنهان به صورت فرهنگ به ما منتقل میشود؟ بازم هم پاسخ هم مثبت است و هم منفی.
جولانگاه روشنفکران جهان خودآگاه است. پس «نژاد پرستی پنهان» به دلیل ماهیت ناخودآگاه خود نتوانسته است در ادبیات و هنر ما رسوخ پیدا کند. همین مصونیت ادبیات و هنر، فرهنگ جامعه را نیز تا حد بسیاری در برابر گسترش نژادپرستی مقاوم ساخته است، اما فرهنگ زاویه دیگری هم دارد. بستر عامیانه و مردمی فرهنگ که به صورت مداوم در حال تغییر و بازتولید خود است گرفتار «نژاد پرستی پنهان» شده و این آموزه شومی است که نسل به نسل منتقل میشود.
منابع:
* Franzoi, S. L. (2009). Social Psychology (5th ed.). McGraw-Hill International Edition
* Conrad Kottak, Anthropology: Appreciating Human Diversity 14th Edition
منابع:
* Franzoi, S. L. (2009). Social Psychology (5th ed.). McGraw-Hill International Edition
* Conrad Kottak, Anthropology: Appreciating Human Diversity 14th Edition
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هیبت الله نوشت:
پاسخحذفمشکل ما بیش از هر چیز مشکل زبان است. از اواسط قرن نوزدهم میلادی کلمات و تفکراتی از جامه غرب کما بیش ناقص وارد جامعه ما و زبان ما شده اند. ناسیونالیسم در لااقل هزارسال قبل در ایران ریشه فرهنگی ندارد. کلمه ملت تا زمان مشروطیت همان معنای امت را میداد. کلمه نژاد بهمانصورت ناقص است چون بالاخره همه انسانهای روی زمین از نوادگان همان مهاجران افریقائی هستند که آنها را انسان مدرن مینامند. در اروپا امروزه بیشتر کلمه بیگانه ستیزی استفاده میشود چون رفتار غیر دو ستانه با دیگران بیشتر بخاطر بیگانه بودن آنها است. اصولا پسوند پرستی مانند وطن پرستی و نژادپرستی کلمانی هستند که دیر یا زود بایستی تصحیح گردند. ما اگر چه کتابهای افلاطون و ارسطو و کانت و هگل و مارکس را به فارسی ترجمه کرده ایم. لکن هنوز کلماتی اساسی برای بیان بسیاری از علائم و اشارات نداریم. این مشکل زبان است که به ما امکان بررسی و بعد اصلاح را نمی دهد. ما هزاران کلمه جفنگ را بمحض ورود جذب و از آن خود کرده ایم مانند کمپرادور متجاوز و ماتریالیسم دیالکتیک مانند مستضعفین و مکتبی و مخملی و براندازی و محارب و مفسدو..... مانند پاپ و بندری و موزیک ویدیو و موبایل و ...و رانت و رایانه و رایا نشانه و... لکن یک چهار چوب اساسی برای تعریف و ورود علائم جدید چه از خود زبان فارسی و چه از فرهنگهای دیگر نداریم. هر کسی مطلب را آنطور میفهمد که دلش میخواهد و در پایان همه با هم اختلاف نظر داریم. در صورتیکه شاید هم نداریم.
هر کسی از ظن خود شد یار من.