جبهه مشارکت ایران اسلامی با صدور بیانیهای، ضمن تاکید بر پیششرطهای سیدمحمدخاتمی، اعلام کرده است که «آزادی زندانیان سیاسی و از جمله آقایان موسوی و کروبی را نقطه عزیمت حکومت برای اصلاح سیاستهای خود تلقی» میکند. (اینجا+) من نیز همچنان باور دارم که پیشنهادات آقای خاتمی و بیانیه اخیر جبهه مشارکت سادهترین، کم هزینهترین، خردمندانهترین و البته ضروریترین راه حلهای برونرفت نظام از بنبست خطرناکی است که برای کشور ایجاد کرده و بیم پایانی خشونتبار را به همراه میآورد. با این حال همه چیز در رفتار حاکمیت خلاصه نمیشود.
جبهه مشارکت در بیانیه خود به درستی اشاره کرده است که کودتای انتخاباتی 88 ضربه بزرگی به اعتماد مردم وارد کرد و از این پس آنان در برابر انتخابات اصل را بر «عدم شرکت» میگذارند. اما من میخواهم بپرسم آیا فعالان این حزب و دیگر اصلاحطلبان به این حقیقت هم پیبردهاند که ناکامی مسیری که آنان طی یک دهه گذشته در پیش گرفته بودند مردم را نسبت به نتایج عملکرد و سیاستهای این طیف هم بیاعتماد کرده است؟
در بیانیه جبهه مشارکت آمده: «همه می دانند که سیاست سرکوب و تبدیل فضای سیاسی به میدان نظامی و امنیتی، سیاستی شکست خورده است و کم و بیش بسیاری از مسئولان نظام نیز آنرا احساس نمودهاند. اما حرکتی برای تغییر و اصلاح آن مشاهده نمی شود». تحلیل درستی است، اما آیا بیانیهنویسان مشارکت بدین حقیقت هم اعتراف خواهند کرد که «سیاستهای دوپهلوی اصلاحطلبان نیز آشکارا به بنبست رسیده اما حرکتی برای تغییر و اصلاح آن مشاهده نمیشود؟»
در طول دوران هشت ساله اصلاحات و حتی سالهای پس از آن، اصلاحطلبان مذهبی درون حاکمیت مردم را تشویق کردند تا به بهانه انتخاب میان «بد و بدتر» از این طیف حمایت کنند. قطعا خود اصلاحطلبان، با تمامی اهداف و باورهایشان آرای قابل توجهی در میان مردم داشتند، اما حقیقت غیرقابل انکار این است که این طیف تنها زمانهایی توانست پیروز انتخابات باشد که از حمایت دیگر گروههای منتقد حاکمیت بهرهمند شد. غیرمذهبیهای دموکراسیخواه که نه به ولایت فقیه اعتقادی دارند و نه به حاکمیت مذهبی، بارها و بارها پای صندوقهای رای به یاری اصلاحطلبان شتافتند اما هربار که بزنگاه انتخاباتی سپری شد، به جایگاه معمول «شهروندان درجه دوم» بازگردانده شدند تا اصلاحطلبانی که میبایست نماینده آرای طیف وسیع رای دهندگان خود میبودند، تنها اهداف و دلخواستهای خود را پیگیری کنند و اگر هم جایی از حقوق غیرمذهبیها دفاع کردند، آن را نه از سر وظیفه خود یا حقوق مسلم شهروندان، که همچون ترحمی سخاوتمندانه بر انسانهای ضعیف و گمراه و بیپناه انجام دادند.
دو سال پس از کودتای انتخاباتی و در زمانی که ته مانده اصلاحطلبان نیز اگر گرفتار بند و زنجیر و زندان نشدند، دست کم از ساختار قدرت اخراج شدند، هنوز هیچ حرکت منسجمی برای ترمیم شکافهای گذشته از جانب اصلاحطلبان به چشم نمیخورد. همچنان بسیاری معتقد هستند که نگاه جریانهای اصلاحطلب به دیگر جناحهای حاضر در جنبش سبز نگاهی از موضع بالا است. گویا این دوستان همچنان گمان میکنند که گروههای دیگر «ناچار» هستند برای دستیابی به حداقلهایی از حق حیات و زندگی بدون بند و زنجیر بار دیگر جناح اصلاح طلب را بر سر دست بلند کنند. جالب اینکه این بار، عدول گروههای غیرمذهبی از اهداف خود تنها با شیوه کم هزینه حاضر شدن در پای صندوقهای رای برآورده نخواهد شد و از آنان انتظار میرود جان خود را کف دست بگیرند، هزینه بند و زنجیر و شهادت را به جان بخرند تا در نهایت باز هم به اصلاحات نیمبند کفایت کنند. من بعید میدانم کسی حاضر به قدم گذاشتن در این جاده پرهزینه و کم دستآورد باشد.
به باور من، رکود 9 ماهه جنبش سبز پس از زندانی شدن میرحسین موسوی، بیش از هر چیز بدین دلیل است که در نبود او، هیچ تضمین دیگری وجود ندارد که بار دیگر طیف مذهبی اصلاحطلبان از حق شهروندی درجه یک خود برای سوار شدن بر دستاوردهای جنبشی که همه طیفها در آن سهیم هستند سوء استفاده نکند. پس از میرحسین موسوی هنوز هیچ یک از چهرهها یا جریانات اصلاحطلبان مذهبی حاضر نشدهاند گروههای غیرمذهبی را مخاطب قرار دهند، نسبت به گذشتههای ناروای حاکمیت اسلامی ابراز تاسف کنند و به آنان این اطمینان را بدهند که مسیر حرکتی اصلاحات آینده به سمتی خواهد بود که انسانها صرفا به دلیل «انسان» بودنشان مورد توجه قرار گیرند و خطکشیهای مذهبی و عقیدتی در میان آنان شکافی نخواهد انداخت. ای کاش اصلاح طلبان دست کم به بیانیههای میرحسین موسوی مراجعه کنند و از مردی که در تمام مدت فقط مردم را به رسمیت میشناخت و فقط با آنان سخن میگفت یاد بگیرند که به جای حاکمیت کودتا، کمی هم شهرودان را مخاطب قرار دهند.
به نسبت بقیه نوشته ها خیلی تندتره. میتونید این گروههای غیرمذهبی رو نام ببرید؟
پاسخحذفمتوجه هستم که غالب مخالفان، قشر غیرمذهبی هستند ولی هیچ سازمان یا گروهی را با تابلو سکولار نمیشناسم که اصلاحطلبان مذهبی بتوانند میدان را به آنها بدهند.
حاکمیتی که بهجای گفتگو چماق در دست گرفت. غیر از رهبرانِ نمادین بقیهی معترضینِ مطرح داخل بهجای گفتگو با مردم مدام برای شعبِ مختلفِ چماقداری یا رییسِ چماقداران نامه نوشتند و تنها صحبتشان با مردم پرهیز از ساختار شکنی بود، همان ساختاری که مردم را شکسته بود. سایتهای رسمی سبز که بهجای گفتگوی دوطرفه با مردم همان چند ماه اول قسمتِ نظرهایشان را بستند و در نوشتارشان گزینشی رفتار کردند. حالا چه تعجبی دارد که یک غیرخودیِ قدرتمند با مردم صحبت کند و مردم توجهشان به او جلب شود؟
پاسخحذفبهتره كه جبهه ي مشاركت و اعضاي نه چندان محترمش نگاهي به سوابق سياسي خودشان بكنند و بعد از سياست سركوب و تبديل فضاي سياسي به ميدان نظامي و امنيتي انتقاد كنند.
پاسخحذفواقعا براي خيلي از مردم ايران كه حافظه ي تاريخي خوبي دارند بعضي از اين بيانيه ها از خواندن مجله ي گل اقا خنده دار تر است.
از اقاي خاتمي نگوييد كه مردم به جاي خنده به استفراغ دچار مي شوند.